اگر از زوزه های باد
ویا از گریه های ابر
روزی دلگیر شدی
چشمهایت بگذار
یاد آر فصل بهار
و همان دسته ی گل
که به دستان نگارت دادی
دست در دست نگار
اندر آن دشت قشنگ
که ز گلهای شقایق پر بود
بر سر چشمه ی پر آب زلال
هر دو خوردید از آن آب خنک
چه بهاری بود آن
باز غمگین مباش
باز آید خبر فصل بهار
باز غمگین مباش
ویا از گریه های ابر
روزی دلگیر شدی
چشمهایت بگذار
یاد آر فصل بهار
و همان دسته ی گل
که به دستان نگارت دادی
دست در دست نگار
اندر آن دشت قشنگ
که ز گلهای شقایق پر بود
بر سر چشمه ی پر آب زلال
هر دو خوردید از آن آب خنک
چه بهاری بود آن
باز غمگین مباش
باز آید خبر فصل بهار
باز غمگین مباش