راه


راه

پای من لَنگ است و تا زانو فرو خُفته در این برف زمستانی، کنون خواهم دویدن، راه پیمودن؛ ولیکن این رهم طولانی و شوقم در آن دوری ست. *** برخیز از جایت؛ به بالا پَر، به پایینشاعر:محسن زلفی گل

پای من لَنگ است و تا زانو فرو خُفته در این برف زمستانی،

کنون خواهم دویدن، راه پیمودن؛

ولیکن این رهم طولانی و شوقم در آن دوری ست.

***
برخیز از جایت؛
به بالا پَر،
به پایین خیز،
گَه تند و گَهی رام از دویدن، پای!
چونان دیگران را پای...

هیچ گاری یا که اسبی نیست،
ره پیمودنش سخت است
امّا این ره و لَنگی برای چیست؟

***

منم تنها در این برف زمستانی،
و گرگان شکم چسبیده بر پشت کمرهاشان
و سوسوی چراغی دور دست
و پای لنگان؛
این چه حالاتی ست، نتواند کسی فهمید.


***
ز آبادی پیش رو هَوار آید:

"شتابت را بیَفزا و بیا یارا...
هوا گرگ است و میش است و دگر
تاظلمت شب چند گاهی نیست..."

(درون دل به شادی می کنم فریاد)
خدا را شکر؛
ما را دید شخصی،
نیز دعوت کرد.

نفس در سینه پر کردم و دستم را به نزدیک دهان آورده چون شیپور؛

که فریاد آورم:
" یارا... کمک... یارا..."

امّــــا !
به فکرم می رسد اینَک چه سود این کار؟
هوار و داد و فریادم
در این دامان برفستان
فقط آرد سرم بهمن.

چه فرقی دارد این لطفش
(همان مردی ز آبادی پیش رو)
میان بود یا نابود.

چه دردی میکند درمان،
چه راهی می بَرَد از پیش،
به خود می گویم این ها را..

و بعد از چند آی و های از سوسوی آبادی؛

"منم تنها و لنگان و رهی طولانی و تاریک و لغزان و شکم چسبیده بر پشتان؛

همان گرگـــــان برف آلـــود.

م.زلفا
(زمستان٩٣)
(در نقد کمک و یاری که باید سازنده باشد
و نه صرفاً منّتی بر دیگران یا رفع تکلیفی موجّه)

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فال روزانه شنبه 8 اردیبهشت 1403