تو فرشته بودی
وقتیکه بال
از صاعفه می ترسید
و زلفِ افسانه ها
دیو را زنجیر می کرد
.
تو فرشته بودی
_ نب لبک
تورا ...آرام می نواخت
ترانه ای
از شرقِ نکاه اَت می آمد
شب درحضورِ ماه می خندید
الماس هایت ! ستاره بود
ارغنون می شکست
.
توفرشته بودی
وقتیکه پونه هایِ صبح
اینجا
همین جا می روئید
وما دور می شدیم
تواز من
من از تو
ما ازعشق
_ اشک می بارید _
رود می شد
وقتیکه پونه هایِ صبح ...
از صاعقه می ترسید