آسمانی دگر


آسمانی دگر

خشمگین در ته اعماق وجودم ناراحت من از این کون و مکان دلگیرم و از این شر جماعت غمگین *** در سر سنگین من هر روز صبحگاه جمله‌ای می‌پیچد که چه بد... باز صبح شد؟ چشم من از اینجا در آسمانت هرشاعر:امین مرکبی ثابت

خشمگین
در ته اعماق وجودم ناراحت
من از این کون و مکان دلگیرم
و از این شر جماعت
غمگین
***
در سر سنگین من هر روز
صبحگاه
جمله‌ای می‌پیچد
که چه بد... باز صبح شد؟
چشم من از اینجا
در آسمانت هر صبح
نور یأس می‌بیند
***
مردمی مسخ، خواب آلود...
شهری شده اینجا، مملو از مردار
که نه لبخندی
نه نگاهی مسرور
مردمی مسخ...
خوابیده‌های بیدار
***
بوق ممتد ماشین
خبر دزدی‌ها
صادقانه‌ترین حرف‌ها
در این بازار است
طعم این آلودگی‌ انگار
مزه‌ی این مردم بیکار است
***
شاد از این تلخی
مردم
همه در ظاهر خوب
می‌گذارند کلاهی سرهم
شب که شد، آسوده
سر بر بالین خیال
می‌گذارند چشم برهم
***
باز هم خشمگین
نجوای من خسته دل و ناراضی
که خدایا
می‌شود فردا
از مکانی دگر اینبار
خیره در آسمانت شوم، آیا؟
امین ثابت

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


رابطه جنسی زیر دوش آب در حمام با همسر خوب است یا بد؟