به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی کتاب «دغدغه ایران» با حضور مسعود عالمی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، عباس کاظمی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، مجتبی لشکربلوکی، دکترای مدیریت استراتژیک و مشاور سابق وزیر اقتصاد، امیر ناظمی و محمد فاضلی دوشنبه سوم تیرماه ۱۳۹۸ در تالار شهید آوینی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد، دبیری این برنامه را محمدرضا اسدزاده، مدیر روابط عمومی پژوهشگاه به عهده داشت.
عباس کاظمی با اشاره به پررنگ بودن یاس و بحران در جامعه گفت: با دیدن کتاب نخستین چیزی که به ذهن فرد میرسد، مثلاً فردی که اصولگراست، به طور شدیدی وابسته به آرمانها و نظام سیاسی است، (چه در درون نظام باشد و چه نباشد) اعتقاد عمیق به اهداف انقلاب دارد، نه اینکه مولف اعتقاد به آرمانهای نظام نداشته باشد، اما اعتقاد عمیق به آرمانها نمیگذارد که نقاط ضعف را ببیند. این فرد با خودش میگوید، مولف بیش از اندازه بحرانها را در جامعه برجسته کرده و مسائل مثبت را به طور کل نادیده گرفته است و طوری جامعه را توصیف میکند که انگار همین الان جامعه فرو میریزد.
وی افزود: انگار جامعه مانند ساختمانی است که بیبنیاد شده و پایه ندارد. از ریزگردها آغاز میشود تا بحران پلاسکو و این حس را به فرد میدهد که جامعه در حال فرو ریختن است. از سرمایه اجتماعی که ریزش کرده، از اعتماد، تا تصمیمیگیریهایی که متری نیستند و دیمی هستند. به عبارتی تصمیماتی که به طور دقیق اندازهگیری نمیشوند. بنابراین این سوال پیش میآید که مولف بیش از اندازه بر بحرانها تاکید نکرده است. از سویی باید دید تاکید مضاعف بر بحرانها چه پیامدهایی دارد؟
مولف کتاب «امر روزمره در جامعه پسا انقلابی» ادامه داد: مولف در نشان دادن بحرانها به سمتی نمیرود که ما را امیدوار به ماندن در کشور بکند! موضوعی که باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. امروز یکی از بحرانهایی که جامعه را رد برگرفته، رها کردن و رفتن است و این افراد میگویند چون جامعه جلو نمیرود، به طوری که حتی محمد فاضلی نیز در کتابش اشاره کرده که دنبال کارهای بزرگ نروید و بهتر است کارهای کوچک انجام دهید تا شاید روزنه ای باز شود و بوی بهبود از اوضاع شنیده شود.
عباس کاظمی یاس موجود در جامعه را ناشی از رویکرد مشترک جامعهشناسان، دولت، روزنامهنگاران و حتی اصولگرایان دانست و گفت: وقتی کتاب را میخوانیم، یک حسی به ما میدهد و آن حس، یک جوان ۲۰ ساله یا ۳۰ ساله است که میگوید اینجا، جای ماندن نیست و خیلی کار دارد تا درست شود، حالا باید هزار بار افراد موفقیتهای کوچک را انجام بدهند شاید جامعه درست بشود یا نشود! برای همین من باید بروم! همین دیروز فردی که مدیر جایی بود و تحصیلکرده به من گفت همه دوستانم در حال رفتن هستند! یکی پناهنده میشود، یکی اقامت میگیرد، همه میگویند تو چرا اینجا ماندی؟ من هم بروم؟ این سخن فردی بود که کار داشت و از اتاق و دفتر بهرهمند بود. لذا این گرایش به رفتن در میان کسانی که بیکار بودند و بدبخت یا افرادی که قصد رفتن برای ادامه تحصیل دارند، بعضی قصد رفتن با گرفتن پناهندگی سیاسی دارند، امروز در میان کسانی که مدیر هستند، از دستمزد خوبی برخودارند، خانواده دارند، گرایش به رفتن وجود دارد. این گرایش به رفتن برمیگردد به بازنمایی یاسآلود کلی که ما جامعهشناسان، دولت، روزنامهنگاران و حتی اصولگرایان نیز در آن سهیم هستند.
وی با انتقاد از چهره یاسآلودی که محمد فاضلی در «دغدغه ایران» از کشور ترسیم کرده، افزود: چهرهای که از جامعه توصیف میشود، گویی که اگر جامعه بخواهد درست شود، کار دشواری است و باید تنها کسانی جلو بروند که شربت شهادت را نوشیده باشند، یعنی تا ته قضیه میخواهند بروند اما ما که میخواهیم زندگی کنیم، اینجا، جای ما نیست! اگرچه نمیخواهم بگویم کتاب فقط حس یاس به خواننده میدهد، زیرا سرشار از عناصر امیدبخش است که به ما میگوید باید امیدوار باشیم و برای ساختن جامعه بهتر کار کنیم و حتی در چند مطلب درباره امید بحث شده است، اما فضایی یاسآلودی که مولف از بحرانهای مضاعف ترسیم کرده، همایندیهای این بحرانها که در جامعه سریز شدند، جامعه را به وضعیتی رساندند که حالا باید واقعاً کاری کرد.
مولف کتاب «دانشگاه نردبان تا سایبان» ادامه داد: من یک دم در فکر فرو رفتم و با خودم نجوا کردم، واقعاً جامعه ایران امروز به شکلی است که مولف «دغدغه ایران» توصیف کرده است؟! گویی ما جامعهشناسان و علوم سیاسیها در حال تخریب کردن آن هستیم آیا واقعاً جامعه به شکلی ما میگوییم در معرض سراشیبی قرار دارد؟! مثل فردی که در حال مرگ است، آیا اجازه داریم به آن فرد بگوییم در حال مردن هستی! تا با این سخن زودتر بمیرد. به عنوان یک جامعهشناس نباید همه اطلاعات را به چنین فردی بدهیم. این سوالی است که برای من پیش آمده و حسی که از خواندن کتاب گرفتم، بیشتر حس ناامیدی، پر از تنش و استرس است. مولف با اشتیاق از مسائل و مصائب جامعه صحبت کرده و حس استرس را به خواننده منتقل میکند و برای من این حس به وجود میآید که وضع جامعه خیلی خراب است. با وجود اینکه مولف در سیاستگذاری کشور حضور داشته و در چند جا به عنوان مشاور حضور دارد و وقتی چنین فردی که در سیاستگذاریها حضور دارد و چنین سخنانی از جامعه بیان میکند، به مخاطب این حس را میدهد ما که این پایین نشستیم و از ریز و درشت مسائل خبر نداریم، پس اوضاع باید خیلی خراب باشد.
جامعه ایرانی با همه یاسها هنوز مقتدر است
مسعود عالمی در ادامه جلسه نقد «دغدغه ایران» با اشاره به مزیت اصرار مولف به گفتوگو با مردم گفت: قلم محمد فاضلی بسیار دوست داشتنی است و وقتی مخاطب کتاب را باز و شروع به خواندن میکند تا اینکه احساس کند وقت زیادی گذشته و کتاب را کنار بگذارد. از سوی دیگر به لحاظ محتوایی اصرار مولف برای گفتوگو با مردم را بسیار میپسندم، گفتوگوی عالمانه، با آرامش و طمانینه و بدون اتهامزنی. فضایی که آدمی بسیار دلتنگ آن است که بنشیند و با دیگران حرف بزند، بدون اینکه فضا جلف شود یا دو سر طیف به هم فحش بدهیم، صمیمی باشیم و در عین حال جدی. به نظرم این کتاب بسیار ایدهبخش و خواندنی است و من از برخی جملات آن خوشم آمد، مانند «نوشتن در تلگرام از این جهت اهمیت داشت که اجازه میداد بدون درگیر کردن مردم در متنهای پیچیده و طولانی و در کمترین زمان ممکن موضع جامعهشناسی و سیاستگذاری عمومی را توامان با خواننده به اشتراک بگذاریم.»
وی افزود: من بر عکس مولف به جامعه قوی ایرانی معتقدم، یعنی بر خلاف آنچه که قدری شایع است، جامعه ایران را جامعه قوی میدانم. اگر به تعریف جامعه برگردیم که جامعه نیازهای خود را از طریق روابط با یکدیگر تامین میکند، یعنی هر چه قدر هم در ایران قانون بگذارید، مردم ایران قانون را دور میزنند و همدیگر را پیدا میکنند، در حالی که وقتی مهاجرت میکنند، قانونپذیر میشوند، اما در اینجا چون قانون را مانع میبینند، ما تحت عنوان قانونگریزی از آن یاد میکنیم، در حالی که اگر از طرف دیگر به این رویه بنگریم، متوجه میشویم قدرتی در جامعه ایرانی هست که میتواند خود را از مشکلات بسیاری برهاند. اما امروز به این جامعه قوی، قید و بند زده شده، قید و بندی که از دوره پهلوی نخست و دولت مدرن به بعد رخ داده است و ما نیز این شیوه را در ساختارها و قوانین ادامه دادیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: برای این موضوع میتوان مثالهای متعددی آورد، اگرچه آدمها از امیرکبیر، رشدیه، پروفسور غریب و برادارن خیامی همه حرکات توسعهای از دورن جامعه بودند نه از سوی دولت. به اعتقاد من هنوز این ظرفیت در جامعه وجود دارد، اگر یک لحظه در تصورمان وضعیت حاضر را برعکس کنیم، به طوری که در اصل ۴۴ قانون اساسی تقریباً همه چیز متعلق به دولت است؛ صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، بانکداری، بیمه، تامین نیرو، سدها، شبکههای بزرگ آبرسانی. حال اگر همه این اموال و منابع متعلق به مردم بود، آن زمان چه اتفاقی میافتاد اگر اصل ۴۴ قانون اساسی به شکل دیگری بود؟ آیا مردم به گونه دیگری رفتار نمیکردند؟ آیا سهم مردم در ترافیک تنها به همین اندازه بود که فقط ماشینهایشان را بیرون نیاورند؟ اگر قوانین به شکل دیگری بود، شاید مردم در شرکت مترو سرمایهگذاری میکردند. آن قدر پول داشتند که در این امر مشارکت کنند.
مسعود عالمی گفت: آن وقت با سرمایهگذاری در مترو و توسعه آن، آلودگی را کاهش میدادند. این یک مشارکت قوی بود. اگر مردم میدان بیشتری میدادیم آیا این اتفاق نمیافتاد؟ برای اطلاع باید عرض کنم سهم بخش خصوصی که در کشور تنها ۲۰ درصد است، ۸۳ درصد مشاغل را تولید کرده است. چنین رویکردی، یعنی مردم میتوانند در کشور نقش قوی و پررنگی داشته باشند و خیلی خوب کار بکنند. اما متاسفانه با اینکه اصل ۴۴ تنها سیاستهای کلی کشور است و اگرچه خواستند آنرا اصلاح کنند، اما به گزارش دبیرخانه رسمی مجمع تشخیص مصلحت تنها ۱۰ درصد ان اجرا شد. بنابراین اگر ما به جامعه منابع بدهیم، خیلی بهتر از این عمل میکند.
تعجب نکنید حتی از حضور سگ آقای پتیبل!
مجتبی لشکربلوکی منتقد دیگر برنامه نقد بود که درباره نکات مثبت کتاب عنوان کرد: یکی از ویژگیهای شخصیت محمد فاضلی نوشتن در جامعه شنیداری ماست، برخلاف افرادی که سخنهایی را بیان میکنند بدون ایدهپردازی و ثبت آنها. لذا فاضلی در اغلب جلسات مشغول نوشتن است و کمتر حفظ میکند و بیشتر اهل نکتهبرداری است. از سویی فاضلی رویکرد کلیله و دمنه دارد، یعنی از داستانهای معمولی شروع و در آن داستانها از رویکردهای جامعهشناسانه، سیاسی و اقتصادی را به ما یادآوری میکند. اگر مشاهده کردید، عنوان یکی از یادداشتهایش «سگ آقای پتیبل» بود، نباید تعجب کنید، چون او از همان عناصر شناخته شده فرهنگی و اجتماعی، داستانی و روایتهایی که در حافظه جمعی ماست، استفاده و یک بار معنایی خوب را در آن تلفیق میکند. به نظرم این یکی نکته بسیار خوبی برای یک فرد دانشگاهی است که بتواند به شکل کلیله و دمنهای با ما صحبت کند.
وی افزود: مولف در این کتاب، آگاهانه یا ناآکاهانه لبه تیز نقد را بیشتر به سمت مسئولان و مدیران گرفتند، اگر در نظر بگیریم یک میلیون نفر در دم و دستگاه دولت حضور دارند، انگار ۷۹ میلیون مردم ایران، بسیار آدمهای خوب و فرشتهصفت، نیکورفتار و نیکوکردار هستند و یک میلیون در دولت حضور دارند که جلاسان گردگوی و پوپولیست هستند. لذا تیغ تیز نقد مولف بیشتر بر چهره مدیران و نظام اجرایی کشیده شده است تا بر چهره مردم. به نظرم اگر منصف باشیم، مردم جامعه ما هم ایرادهای بسیاری دارند اما مولف به این ایرادها چندان ورود پیدا نکرده است.