شده با همه ریشه و رگهای تنت
سالها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟
شده در اوج جوانی ، با همین ظاهر شاد
تا به سر پیرِ کسی باشی و مایل نشود؟
شده هربار که دلت پربکشد
عقل تو پیش کسی باشد و قسمت نشود؟
شده یک لحظه دلت تنگ شود
دل او مال کسی باشد و رخصت نشود؟
شده یکباره ز خوابت بپری
اشک تو آب روان باشد و کاری نشود؟
شده یک روز بشماری ز سرت موی سفید
عمر تو دست عجل باشد و فرصت نشود؟
سالها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟
شده در اوج جوانی ، با همین ظاهر شاد
تا به سر پیرِ کسی باشی و مایل نشود؟
شده هربار که دلت پربکشد
عقل تو پیش کسی باشد و قسمت نشود؟
شده یک لحظه دلت تنگ شود
دل او مال کسی باشد و رخصت نشود؟
شده یکباره ز خوابت بپری
اشک تو آب روان باشد و کاری نشود؟
شده یک روز بشماری ز سرت موی سفید
عمر تو دست عجل باشد و فرصت نشود؟