مرا از گناهی نترسان که روزی
خودت دست من را به آن بند کردی
تو بودی که گفتی گناهی ندارد
مرا مکر کردی و خرسند کردی
منِ ساده ترسیده بودم ولی تو
سخن از شکوه خداوند کردی
نگفتی خدا مهربان و بزرگ است؟
تو با من چه با مکر و ترفند کردی!
ولی تا خرت رد شد از پل، تو رفتی
عذاب مرا ضرب در چند کردی
تو رفتی و دست مرا در گناهی
که بنیاد من را برافکند کردی
گمان کرده ای پاک و بی اشتباهی؟
خودت را به سجاده پیوند کردی؟
تقاص گناه مرا پس دهی؛ چون
تو بودی که من را در این بند کردی
خودت دست من را به آن بند کردی
تو بودی که گفتی گناهی ندارد
مرا مکر کردی و خرسند کردی
منِ ساده ترسیده بودم ولی تو
سخن از شکوه خداوند کردی
نگفتی خدا مهربان و بزرگ است؟
تو با من چه با مکر و ترفند کردی!
ولی تا خرت رد شد از پل، تو رفتی
عذاب مرا ضرب در چند کردی
تو رفتی و دست مرا در گناهی
که بنیاد من را برافکند کردی
گمان کرده ای پاک و بی اشتباهی؟
خودت را به سجاده پیوند کردی؟
تقاص گناه مرا پس دهی؛ چون
تو بودی که من را در این بند کردی