من عاشقم و به بند و زندان تو عشق
همراه تو، هم عهدم و پیمان تو عشق
عمـریسـت تمام قلـب ها گــردیدند
دیوانه و دلبسته و گریان تو عشق
اینجا که کسی نیست که گردن گیرد
مسئول زمین لرزه و بحران تو ، عشق
عاشق که شوی ، چشم ببندی بر حق
عاشق که شدی ، تمام ایمان تو عشق!
هر درد که رفت و هرچه درمـان دارد
اما نه به جز خودت، به درمان تو ، عشق!
در سینه من ، قلـب یخی بود امـا
وقتی که رسید گرمی دستان تو عشق.....
دیگر به کسی از تو نخواهم گفت من
تا دور شود چشم حسودان تو عشق
با یک آرزو که : دست من در دستت
من آمده ام به پای آستان تو عشق!
دل دادم و تـا «ابـــد» نگـه دارش باش
سوگند به تو ، جان دل و جان تو عشق!
همراه تو، هم عهدم و پیمان تو عشق
عمـریسـت تمام قلـب ها گــردیدند
دیوانه و دلبسته و گریان تو عشق
اینجا که کسی نیست که گردن گیرد
مسئول زمین لرزه و بحران تو ، عشق
عاشق که شوی ، چشم ببندی بر حق
عاشق که شدی ، تمام ایمان تو عشق!
هر درد که رفت و هرچه درمـان دارد
اما نه به جز خودت، به درمان تو ، عشق!
در سینه من ، قلـب یخی بود امـا
وقتی که رسید گرمی دستان تو عشق.....
دیگر به کسی از تو نخواهم گفت من
تا دور شود چشم حسودان تو عشق
با یک آرزو که : دست من در دستت
من آمده ام به پای آستان تو عشق!
دل دادم و تـا «ابـــد» نگـه دارش باش
سوگند به تو ، جان دل و جان تو عشق!