از تن بعید بود


از تن بعید بود

مردی که از عبور زمان ها شدست طرد ای کاش می رسید به پایان این نبرد قلب مرا پس از تو به تصویر می کشد دستان سرد و پرترک هر چه پیر مرد از تن بعید بود که هنگام رفتنت جان را گرفت و قالب خود را تهیشاعر:اسماعیل خلیفه


مردی که از عبور زمان ها شدست طرد
ای کاش می رسید به پایان این نبرد

قلب مرا پس از تو به تصویر می کشد
دستان سرد و پرترک هر چه پیر مرد

از تن بعید بود که هنگام رفتنت
جان را گرفت و قالب خود را تهی نکرد

هر قاصدک که سمت تو آمد به باد رفت
بالشت را بپرس که باران شب چه کرد

دیگر امید آمدنت نیست من شدم
برگی که چشم بسته به دستان باد سرد

جایی که درد دل کنم و درد نشنوم
گشتم نبود ای دل خسته تو هم نگرد

اسماعیل خلیفه????

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


40 عکس نقاشی دخترانه جدید، ساده، زیبا، فانتزی و آسان برای پروفایل