.
.
چگونه میتوانم تورا بسرایم؟
.
نه توان گُسَستن مرا هست
و نه رستگاری از برای پیوستن...
دیر زمانی ست
نسیم سحر گاه ، اذان میگوید برای نماز عشقت .
وجودم گشته سجودت.
و
بدینسان
به مستی وضــو میگیرم
و به راستی سخن میرانم،
در قامت آئینه بی محابا...
هر سویی که می نگرم ، نَقشِ گُلی را میبینم و سایه ی ِ مهتاب را
بی حضورِ نور !
.
بی مِی و مستی ، بی عشق و آغوش ،
.
قلبِ ها چگونه می تپد؟
.
مگر می شود؟
.
ای جاری در نفسهای من،
مرابا گرمای وجودت پیوند دِه
تا با هجوم سرمای زمستان و تاریکی بِستیزم،
.
متحیر که چه بنامم تو را ،ای در نَفَسهای من جاری چون رود بسمت دریا .
.
نقشِ گُلی درگلستان و یا سایهِ ی مهتابی در
شبی ظلمانی؟؟؟
.
#امیر_هنردوست
.
چگونه میتوانم تورا بسرایم؟
.
نه توان گُسَستن مرا هست
و نه رستگاری از برای پیوستن...
دیر زمانی ست
نسیم سحر گاه ، اذان میگوید برای نماز عشقت .
وجودم گشته سجودت.
و
بدینسان
به مستی وضــو میگیرم
و به راستی سخن میرانم،
در قامت آئینه بی محابا...
هر سویی که می نگرم ، نَقشِ گُلی را میبینم و سایه ی ِ مهتاب را
بی حضورِ نور !
.
بی مِی و مستی ، بی عشق و آغوش ،
.
قلبِ ها چگونه می تپد؟
.
مگر می شود؟
.
ای جاری در نفسهای من،
مرابا گرمای وجودت پیوند دِه
تا با هجوم سرمای زمستان و تاریکی بِستیزم،
.
متحیر که چه بنامم تو را ،ای در نَفَسهای من جاری چون رود بسمت دریا .
.
نقشِ گُلی درگلستان و یا سایهِ ی مهتابی در
شبی ظلمانی؟؟؟
.
#امیر_هنردوست