لعنتی زن بود اما...


لعنتی زن بود اما...

‍ پرکشید از آسمان مست و رها روی زمین شد دل ساده به عشقش مبتلا روی زمین در جهانی ملتهب از یک هیاهو در سکوت او شبیه نور بود و من صدا روی زمین ماه بود و در زلال آینه خوش کرد جا شعر میخواند ازشاعر:مجید مبلّغ ناصری

‍ پرکشید از آسمان مست و رها روی زمین
شد دل ساده به عشقش مبتلا روی زمین

در جهانی ملتهب از یک هیاهو در سکوت
او شبیه نور بود و من صدا روی زمین

ماه بود و در زلال آینه خوش کرد جا
شعر میخواند از مزایای وفا روی زمین

ابن سینا از لبانش نسخه ها را می نوشت
خنده هایش بود قانون شفا روی زمین

روزه ی اجبار بوسه تا جنونم برده بود
بوسه هایش بود مانند هوا روی زمین

چشمهای آتشین اش بوی گندم میکشید
کفرِ ایمان را در آورد از قضا روی زمین

رفتنی بود...این سرانجام تمام عاشقی ست
من نفهمیدم فرود آمد چرا روی زمین!

او شریک جرم بود اما رفیق نیمه راه
دست تقدیرم از او کرده جدا روی زمین

میتراوید از نگاهم ژاله های التماس
نی گرفت از اشک من درس نوا روی زمین

در قرار عشق ، نیم دیگر یک سیب بود
لعنتی زن بود...اما شد خدا روی زمین !



حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


رخ ماه