سلطان خراسان


سلطان خراسان

شبی را باخیال تو پریشان گشته چون موئی گره خورده دل تنگم،گره بر تار ابروئی هوای مرقدی دارم به سلطان خراسانم که هرجا میزنم در را زجانم بر سرکوئی به دیدارم بیا یارا ! که من در بندزنجیرم کبوترشاعر:افروز ابراهیمی-دیانا

شبی را باخیال تو پریشان گشته چون موئی
گره خورده دل تنگم،گره بر تار ابروئی
هوای مرقدی دارم به سلطان خراسانم
که هرجا میزنم در را زجانم بر سرکوئی
به دیدارم بیا یارا ! که من در بندزنجیرم
کبوتر میشوم دورت به گنبد یاکه هرسوئی
به خاک راه مشتاقان چو بوسه تارک سر شد
مشامم کربلا عطری خراسان داردآن بوئی
روم در گوشه ی برکه به عشق شاه غربتها
بمیرم در خفاهردم بسان مرگ یک قوئی
طلب از آب ناخوانده مرادم تشنه لب بوده
سری بر نیزه میرفته به قرآن خواندن روئی
حریم دل گره خورده ضریح وچشم ناخفته
به خوابم آمدی اما شبانگاهان بدخوئی
همه درمان دردم شد،زیارتهاودرد دل
به درد غربتم دیدی نشد درمان چون اوئی
حریص وطالب دنیابه ذاتم راه وبیراهی
خدای من!چه میبینم مگس ها گرد کندوئی
به خشکی آمده چشمه ز اشک و عمر میرفته
ازین فرجام عمر خود نشینم بر لب جوئی
افروزابراهیمی...دیانا
آبانماه ۹۷

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا