چه شب دلگیریست


چه شب دلگیریست

چ شب دلگیریست همه از سختی دنیا ترسان میلرزند همچو دیوانه زنی زنجیری ولی این سوی جهان من از آرامش شبهای نهان چ شب دلگیریست ماه آمد به زبان سخنش در لب جوی با تن زخم نشان کج تر از خلق همینشاعر:فردین فرج الهی راد

چ شب دلگیریست
همه از سختی دنیا ترسان
میلرزند
همچو دیوانه زنی زنجیری
ولی این سوی جهان
من از آرامش شبهای نهان

چ شب دلگیریست
ماه آمد به زبان
سخنش در لب جوی
با تن زخم نشان
کج تر از خلق همین آدمیان
خم تر از قامت شب
خم تر از گودی و ژرفای کمان
میپیچد به خودش
هم به اطراف جهان

چه شب دلگیریست
دل گرفتست از این
دل گرفتست از آن
ولی آرامگهی دارد دوست
در نگاه منِ بی سوی و نشان

چه شب دلگیریست
در نگاه تلخکامِ دگران
در دو دیدِگاهِ آن سرو بلند
که سخن ور شده است
با کران سوی کران

چه شب دلگیریست
شب گرفتست از آرامشِ آرامشمان
گیر و مبهوت الفبای زبان
سخت در کوشش فهم
سخت در کاوش معنای زبان
بی امان

چه شب دلگیریست
دور اما نزدیک
چه زمان و چه مکان
نور اما تاریک
چه مکان و چه زمان
افتادست میان من و او
گِرِهی کور تر از عشق جوان
یک لب خشک شده
و صدای تپش قلب خرامان شُدَمان

ما که اندر خم یک کوچه ی بم بست و خراب
هر طرف مینگریم
صحبت فال بد زندگی است
حالتی پوچ و روان
گَرَم از دوری تو درد نگویند اسرا
گَرَم از دوری تو چیزی نیست
خود به خود این شبه شاید گذرا
چه شب دلگیریست...

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


رابطه جنسی زیر دوش آب در حمام با همسر خوب است یا بد؟