در امتداد فصلی از تنهایی ام


در امتداد فصلی از تنهایی ام

به نام جان آفرین هر شب میان خاطراتم می رویی بغضم را آرام می پوشانم چشم هایت، برایم خاطره شده اند حرف هایت، دیگر تسلی ام نمی دهد دلتنگم و از روزگار بیزار در امتداد فصلی از تنهایی ام به منشاعر:حسن فرخی قراملکی

به نام جان آفرین


هر شب میان خاطراتم می رویی
بغضم را آرام می پوشانم
چشم هایت، برایم خاطره شده اند
حرف هایت، دیگر تسلی ام نمی دهد
دلتنگم و از روزگار بیزار
در امتداد فصلی از تنهایی ام
به من بگو تا بدانم
چگونه تحمل کنم
بی تو بودن را
در پشت این کوچه های اضطراب؟!

روزگارم نمی گذرد
چگونه عبور کنم از لحظه ها
وقتی می دمد در روح من اندوهی زخمی!

خاطرات با تو بودن را هنوز در دل دارم
حس خاطرات و گرمی آن لحظات که با تو بودم
بی تو دیگر برای من دنیایی وجود ندارد
گناه من چه بود خدایا!!
که میان مرور خاطرات ، نقش تو از یاد نمی رود؟
لابلای خیال افسرده ام
چکه چکه یادت می چکد از سقف اندوه
تا چشمم به چشم تو باز نشود
تلخی های مرا پایان نیست
از کوله بارم انتظار می چکد
بی انصاف، چرا تنهایم گذاشتی و رفتی؟
میان وزیدن ناله هایم
احساس گناه نکردی؟!!


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تغییر مسیر پرواز تهران-زاهدان-مشهد