دیدار دلدار


دیدار دلدار

ای نفس بشنو که دارم در دلم دلدار نیز حاضران پندی بگیرند از چنین دیدار نیز چون جوانی بودم از دِه، همچنان مشغول باغ سیب می‌چیدم که دیدم دختری هُشیار نیز سست شد پایم که افتادم چنان از نردبان داد و...

ای نفس بشنو که دارم در دلم دلدار نیز
حاضران پندی بگیرند از چنین دیدار نیز

چون جوانی بودم از دِه، همچنان مشغول باغ
سیب می‌چیدم که دیدم دختری هُشیار نیز

سست شد پایم که افتادم چنان از نردبان
داد و بیدادم فزون یابد چنان بسیار نیز

دخترک وقتی که حالم دید، آمد بر سرم
گفت احوالم که گویا نیست دل هموار نیز

دیدنش مرهم بوُد بر درد جان همچون طبیب
با خودم گفتم که خوابم یا که چون بیدار نیز؟

گفتم ای شیرین سخن حرفی بزن گر مرهمی
گفت حرفی نیست گر دل خانه‌ی خَمّار نیز

گفتم اما حرف من قصدی ندارد یار من
گفت معلوم است همچون گفتنم با یار نیز

گفتم آن کس مرهمم باشد چو یار من بوُد
گفت من هر کس نباشم چون تو ای بیکار نیز

گفتم ای حرفت دوا باشد مرا، کمتر مگوی
چون که طاقت نیست این دل هر چه جز بسیار نیز

گفت ای بیهوده گو، حرف کم و بسیار نیست
گفتم اما عاشقی را نیست جز دلدار نیز


امیرحسین قاسمی سورک



فیلم| ویدئویی باورنکردنی از یک سگِ پیانیست!