فصلی دیگر در راه است


فصلی دیگر در راه است

فصلی دیگر در راه است .................. سالهای انتظار مرا به فکر آمدن فصلی دیگر انداخت فصلی که در راه است فصلها را طی کردم گاهی در غم گاهی هم در خوشی من اما در خود ماندم و صبر کردم آبادانی و...

فصلی دیگر در راه است
..................
سالهای انتظار
مرا به فکر آمدن
فصلی دیگر انداخت
فصلی که در راه است
فصلها را طی کردم
گاهی در غم
گاهی هم در خوشی
من اما در خود ماندم و صبر کردم
آبادانی و بیابانها را به نظاره نشستم
از شاه تا گدا
همگی را گرفتار دیدم
رو در روی آینه خاک گرفته
دل خویش نشستم
به دورانی که در راه بشر
چه طی شده یا طی می شود
به تاریخی که دائما بالا و پائین می شود
به فصلهای گذران زمان
یا به دقایق تلخ و شیرین زندگی و
روزگار، نگریستم و
به یک باره جهان را رو به نابودی دیدم
سیاه جامگان در لباس خوبان
در حال فریب و نیرنگ و
دستشان آلوده به خون بیگناهان گشته
مردم چشم و گوش بسته از هر نژادی
در اسارت افکارشان
آواره و سرگردان
دائما با خود تکرار می کنند
فصلی دیگر در راه است
بیداردلانی خواهند آمد
تا این ظلمی که جهان هستی را فرا گرفته
را در هم شکنند و
وآن دیو پلیدیها را
از روی این زمین بردارندولی افسوس که من اسی خیال پرداز نیستم
جنگی خانمان سوز در راه بشر می بینم
شاید که در آن زمان تو باشی و
من نباشم
در دوران ما گرگان دو پا
فصلها را به دست قدرت خود گرفته
و گوسفندان دو پایی که به ناچار
به آغوش آنان رفته و پناه گرفته اند
یکی یکی دریده می شوند
ولی صدایی از بقیه بلند نمیشود
چون ترس و افسردگی
همانند سایه ای بر روی آنان قرار گرفته
فقط راه چاره
در یافتن چوپان نیکوست
کسی که خود از آسمان به روی زمین آمده
تا او را نشناسیم
تا با او پیمان یکدلی نبندیم
تا او را با تمام قلب صدایش نزنیم
یکی یکی به دست گرگان دو پا و دیو شب
نابود خواهیم شد
افسانه برایتان نمی گویم
جوهر این دلنوشته
از آسمان آمده
اینک دوره آخر است و وقت درو
فصل دیگری در راه است
برخیز که خواب مرگ به سمت تو نیاید
طوفان بلاها از ناکجا آباد به سراغت نیاید
این زمان و ثانیه ها
رو به پایان است
باهمین جسم و روح
می شود در بیداری کامل
پروازی عاشقانه و ماندگار داشت
و خود را برای همیشه
زنده و جاودانه کرد
آری ای همراه دل من
فصلی دیگر در راه است ...

.... از اسی ....



او