ناقه لیلی


ناقه لیلی

ناقه لیلی ناقه لیلی نمی‌رفت بیرون از گل شبی گفت مجنون بر پشت من می شو سوار تا به مقصد میبرم در گران روزگار چون که محمل بر پشت لیلی شد قرار ز آن شبی که لیلی دیر میکرد قرار مست میراند ومی خواند این...

ناقه لیلی
ناقه لیلی نمی‌رفت بیرون از گل شبی
گفت مجنون بر پشت من می شو سوار

تا به مقصد میبرم در گران روزگار
چون که محمل بر پشت لیلی شد قرار

ز آن شبی که لیلی دیر میکرد قرار
مست میراند ومی خواند این شعار

بود مجنون ناقه لیلی شبی
مقصد لیلی و مجنون بود چه کار

محضر قاضی کجا باشد دلی
نکته دارد زین عجب بر خود نگار

گفت مجنون مقصد ما رانده بود
اوکجا شد مبدا لیلی و ما را اشکار

کار من مجنون شدن بود در جنون
کی شدش مجنون چنین با ما قرار

حکم قاضی در پیش آسوده بود
دور شو تا توانی از منزل لیلی تبار

گفت مجنون حکم قاضی بر جان نهم
لیک جرم نیست بر ناقه لیلی چه عار

در فراق لیلی جنون بر مجنون شد
تیشه مجنون بر بیستون شد بکار

من به حکم قاضی از تو دورم ولی
نیست رویش از زمین در دستور کار

بیستون را من به عشقش کنده ام
لیک با حکم قاضی میزنم نقش از نگار

سیاوش دریابار سیزدهم اردیبهشت 403



شیمیل ها چه افرادی هستند؟