رضوان


رضوان

باوقار و زیرک و زیبا شبیه نور ماه ای سیاهیِ دو چشمانت نظیر شامگاه مصرعم گم شد میان وسعت چشمان تو ناتوان گردید شعرم از بیان آن نگاه پلک بر هم زدنت معرکه ای خونین است مژه هایت سرخ گردیده ز خون بی...

باوقار و زیرک و زیبا شبیه نور ماه
ای سیاهیِ دو چشمانت نظیر شامگاه
مصرعم گم شد میان وسعت چشمان تو
ناتوان گردید شعرم از بیان آن نگاه
پلک بر هم زدنت معرکه ای خونین است
مژه هایت سرخ گردیده ز خون بی گناه
آه از شب های بی تو،سخت بیمار توام
ای طبیب عاشقان ای بر رقیبان خیرخواه
تا که لب تر میکنی تر میشود لب های من
اشک هایم سوزنی بودند در انبار کاه
بیت هایم حال خوبی داشتند اما خودم
از غم هجران رویت میکشم هر روز آه



کرخه نور