طلبه شهید نادر دیرین


 طلبه شهید نادر دیرین

طلبه شهید نادر دیرین در سال 1341 در شهرستان اردبیل به دنیا آمد و در همان جا نشو و نما یافت. در ورزش کشتی از نام‌آوران و نفر اول استان بود. در بحبوحه انقلاب به دبیرستان رفت و سال 61 دیپلم گرفت؛ ]]>

لاله های روحانی؛

طلبه شهید نادر دیرین
طلبه شهید نادر دیرین در سال 1341 در شهرستان اردبیل به دنیا آمد و در همان جا نشو و نما یافت. در ورزش کشتی از نام‌آوران و نفر اول استان بود. در بحبوحه انقلاب به دبیرستان رفت و سال 61 دیپلم گرفت؛
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 طلبه شهید نادر دیرین
طلبه شهید نادر دیرین در سال 1341 در شهرستان اردبیل به دنیا آمد و در همان جا نشو و نما یافت. در ورزش کشتی از نام‌آوران و نفر اول استان بود. در بحبوحه انقلاب به دبیرستان رفت و سال 61 دیپلم گرفت، ولی قبل از شرکت در مرحله دوم کنکور، به حوزه علمیه مشهد رفت و طلبه شد. چهار سال درس حوزوی خواند و بارها به همراه روحانیون حوزه علمیه به جبهه اعزام شد و سرانجام در اسفند 1366 در منطقه ماووت در عملیات بیت‌المقدس 2 شهد شیرین شهادت را نوشید و بدن مطهرش در گلزار بهشت حضرت فاطمه‌قدس‌سره به خاک سپرده شد.

نماز اول وقت
همسر شهید می‌گوید: بلافاصله بعد از عروسی به مشهد رفتیم. یک روز وقتی نادر به خانه آمد گفت: نماز خواندی؟ گفتم: نه. گفت به کارهای مستحب رسیدی و نماز یک واجب است نخواندی؟! از آن روز سر وقت خواندن نماز آویزه گوشم شد.

هدیه صبح‌گاهی
یکی از همرزمانش می‌گوید: هر روز در دو چادری که به هم وصل کرده بودیم، برای ما حرف می‌زد. بعد از نماز صبح که به او اقتدا می‌کردیم، به بچه‌ها می‌گفت: برای شما هدیه دارم. از کتاب جلد آبی رنگش برای رزمندگان حدیث می‌خواند. سخنران و مداح خوبی بود و مدام به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها توسل داشت. صدایش دل‌ها را می‌برد. گاهی می‌خواند:

او که می‌داند و می‌بیند و می‌پوشاند

تو چه‌سان دست به دامان حیا خواهی زد

رفته رفته این شعر در منطقه ماووت پخش شد و...

علی تقربی
آیةالله‌ علمی از مدرسان مدرسه کجوری مشهد که در اصل اردبیلی بود، از نادر پرسید؟ اسم شما چیه؟ گفت: نادر دیرین. آیةالله‌ علمی گفت: اسم خوبی نیست! اسمت را می‌گذارم علی تقربی. پس‌از آن دوستان به این اسم صدایش می‌زدند. خودش هم در نامه‌هایی که برای خانواده می‌فرستاد، بارها از این اسم استفاده کرده است.

وقتی آیةالله‌ علمی در مراسم عمامه‌گذاری، عمامه را روی سر علی می‌گذاشت، او به گریه افتاد.

الآن جبهه واجب‌تره
یکی از دوستانش می‌گوید: چند روز مانده به ماه محرم 136۵ با چند نفر از بچه‌ها اطراف علی را گرفتیم و به او گفتم: بارها جبهه رفتی و این محرم همراه دسته عزاداری محله باش و بعد برو. با چشمی گریان گفت: خواب دیدم بگذارید بروم دنبال سرنوشتم. جبهه واجب است. دو روز بعد از عاشورا خبر شهادتش رسید.


منبع: وبسایت افق حوزه

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه حوزه علمیه

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


همسر علی ضیا را می شناسید ؟! / حدس بزنید کیست ! + بیوگرافی و عکس عاشقانه!