امباپه: حیف که زود بزرگ شدم و نتوانستم کارهای احمقانه انجام دهم
کیلیان امباپه ستاره جوان پاریسنژرمن از این که نتوانسته مثل نوجوانهای دیگر باشد ابراز ناراحتی کرد.پنج شنبه 30 آذر 1396 - 19:03
به گزارش خبرورزشی، کیلیان امباپه ستاره 18 ساله پاریسنژرمن که به صورت قرضی و با قرارداد 180 میلیون یورویی از موناکو در همین تابستان به این تیم منتقل شد به تازگی گفتوگوی بسیار بلندی با فرانس فوتبال داشته که مختصری از آن را در زیر میخوانید.
*الان 100 روز شده که در پاریسنژرمن هستی. اگر قرار باشد یک روز از این 100 روز را که خیلی برایت تأثیرگذار بوده، انتخاب کنی، آن روز چه روزی است؟
روز معارفهام. حس میکردم از یک رودخانه عبور و کاملاً دنیایم را عوض کردهام. به یک جهان دیگر رسیدم، دنیایی کاملاً ناشناخته. با آن همه تماشاگر و خبرنگاری که برای جلسه معارفهام آمده بود، حس کردم یکی از سلبریتیهای معروف هستم.
*آن استقبال ویژه باعت ترسیدنت نشد؟
نه، اصلاً. فقط هیجانانگیز بود. البته تحت فشارم هم گذاشت. به خودم گفتم باید از اولین مسابقهام کاری کنم که ذهن این آدمها درگیر شود. این کار را هم کردم. برای اینکه در دل این مردم جا شوم، مهم بود خوب بازی کنم.
*20 دسامبر 19 ساله میشوی. آدم در این سن چه آرزویی دارد؟
آرزوی قهرمانی و بردن جام... از این آرزوها زیاد دارم. میدانم عمر حرفهای یک فوتبالیست چندان طولانی مدت نخواهد بود پس اصلاً دلم نمیخواهد وقتم را هدر بدهم.
*آرزو نداری که همان زندگی راحت قبلیات را داشته باشی، همان زندگی که با دوستان دوران کودکیات داشتی؟
چرا، یک کم. واقعیت این است که دیگر نمیتوانم کارهای عادی و معمولی انجام دهم.
*چه کاری مثلا؟
دیگر نمیتوانم راحت در خیابان با دوستانم قدم بزنم یا اینکه روزی که هوا خوب باشد در تراس بنشینم و نوشیدنی بخورم. به هر حال این هم جزئی از شغل ماست... این چیزها را پذیرفتهام چون خودم میخواستم.
*سختترین چیزی که برای بچهای در سن تو، ممنوعیت دارد چیست؟
چیزهای ساده زندگی. این موضوع که خیلی سریع تبدیل به بازیکن خوبی شدم چیزهای یک زندگی معمولی و کارهایی که یک نوجوان عادی باید انجام بدهد را ازمن گرفت. بعداً حتی نمیتوانم برای بچههایم از کارهای احمقانهای که در نوجوانی انجام دادهام صحبت کنم چون وقت انجام دادنش را نداشتهام. به آنها میگویم 18 سالم بود که در پاریسنژرمن بازی میکردم و آنجا جایی نبود که آدم کارهای احمقانه انجام دهد. این تنها پشیمانی کوچکی است که دارم.
*کوچکتر که بودی میگفتند سر هرچیزی که باب میلت نبود گریه میکردی...
واقعاً خیلی روی اعصاب بودم. البته عصبی میشدم چون نمیتوانستم خودم به تنهایی راه حل مورد نیاز را پیدا کنم. از این لحاظ بهتر شدهام و میتوانم بهتر هم شرایط را آنالیز کنم.
*آخرین باری که گریه کردی کی بوده است؟
خیلی وقت است گریه نکردهام. از زمانی که بازیکن حرفهای شدهام دیگر چنین اتفاقی نیفتاده است. هرچند که نباید فراموش کرد ماههاست که برای من اتفاقات خوبی میافتد...
*وقتی آدم 180 میلیون یورو میارزد، باز هم با همان سبکبالی و راحتی قبل بازی میکند؟
جدی میپرسید؟ من که به همان سبکبالی زمان موناکو بازی میکنم. در پاریس هم همچنان لذت میبرم. در این تیم که فوتبال تهاجمی را در رأس کارها دارد پیشرفت هم کردهام. البته باید اعتراف کنم در زندگیام هیچ وقت سختکوشی به معنای خیلی زیاد نداشتهام. آنهایی که میگویند در طول دوران حرفهایشان در فوتبال «از خود گذشتگی» زیادی داشتهاند را نمیتوانم درک کنم. تنها از خود گذشتگیای که دارم این است که صبح زود بیدار شوم و بروم سر تمرین. حالا اسم این موضوع را هم نمیتوان سختکوشی بگذارم. من بیشتر یک عشق فوتبال هستم.
*روزهایی هم است که به فوتبال فکر نکنی؟
روزهای بدون فوتبال؟ غیرممکن است. همیشه فوتبال وجود دارد. شده که با خانواده به دیزنیلند برویم ولی شب یک مسابقه فوتبال را از تلویزیون میبیینیم. فوتبال زندگی من است. وقتهایی که تمرین دارم هیچ وقت زودتر از4:30 عصر زودتر به خانه برنمیگردم. دیگر شرایط جوری میشود که پدرم بعضی وقتها به من زنگ میزند و میگوید «همین الان بیا خونه» (میخندد).
*صبحها به خودت چه میگویی که به جای ماندن در رختخواب، راضی میشوی، بلند شوی و به سمت تمرین بروی؟
میگویم«امروز باز هم میتوانم فوتبال بازی کنم، عجب شانسی! مجبور نیستی بروی سر درس و مشق، فقط باید بروی و به توپ ضربه بزنی». وقتی هم سوار ماشینی میشوم که قرار است من را سر تمرین ببرد (کیلیان گواهینامه ندارد و با شوفری که باشگاه برایش گرفته سر تمرین میرود) خوش اخلاقم.
*یکی از ویژگیهایت این است که در زمین مسابقه معمولاً لبخند به لب داری. برعکس، چرا بعضی از بازیکنان همیشه در زمین اخمو هستند؟
فکر میکنم بعضی از بازیکنان خیلی غرق در اهدافشان برای بازی میشوند و بیش از اندازه تحت فشار قرار میگیرند. بعضیها هم نمیخندد چون شخصیتشان اینطوری است؛ نمونهاش همین کاوانی که مطمئنم هربار در زمین مسابقه است بیش از اندازه راضی است ولی تا زمانی که گل نزند، چهره اخمویش باز نمیشود.
*در اکتبر زمانی که فهرست 30 نفر کاندیدای توپ طلا اعلام شد گفتی تصور نمیکنی بین 20 تای برتری قرار بگیری. از سر فروتنی گفتی یا واقعاً اینطور فکر میکردی؟
نه، واقعاً اینطوری فکر میکردم چون برای این بازیکنان بزرگ همیشه احترام قائل هستم. شاید بیش از اندازه هم احترام بگذارم. اگرچه رده بندیام در سال 2017 بالاتر از بسیاری از این بازیکنان بزرگ قرار گرفت (هفتم) ولی واقعاً تصورش را نمیکردم.
*میدانی چه بازیکنی کوتاهترین زمان از اولین ورودش به فهرست توپ طلا تا رسیدن به توپ طلا را طی کرده است؟
رونالدوی برزیلی؟
*بله. 2 سال طول کشید. سال 1995 برای اولین بار وارد فهرست شد و سال 1997 توپ طلا را برد.
چند سالش بود وقتی توپ طلا را برد؟
*21 سالش بود... تو تا یک سال دیگر 20 ساله میشوی. اینکه رکوردها را بشکنی میتواند محرک خوبی برایت باشد؟
معلوم است که دوست دارم چنین کاری کنم. اجباری در کار نیست ولی عاشق این هستم که اهداف بلند برای خودم در نظر بگیرم. کمک میکند تا پیشرفت کنم و بدانم واقعاً چه چیزی میخواهم.
*آدم چطوری باید خودش را وارد رختکنی کند که پر از ستاره است و بعضاً تعدادی از این ستارهها هم فوقالعاده مغرور هستند؟
من خودم راحت و کاملاً طبیعی رفتار کردم و جایگاهم را میدانستم. آدم باید به بازیکنانی که در این رختکن هستند احترام بگذارند؛ هم احترام دوران حرفهایشان را باید نگه داشت و هم سن و سالشان را چون تعدادی از آنهایی که در رختکن هستند، میتوانند جای پدرم باشند. ضمن اینکه من نمیروم در همان جلسه اول هم بزنم پشت دنی آلوس و بگویم «هی دنی، چطوری رفیق؟». این چیزها باید به آهستگی صورت گیرد.
*و با نیمار چی؟
با نیمار کمی شرایط فرق میکند. او خیلی سریع من را زیر پروبالش گرفت و در تیم جا کرد. در واقع منتظر ورودم به پاریسنژرمن بود. اواخر زمان نقل و انتقالات هر روز برایم پیام میفرستاد و مینوشت: «کی به پاریس میآیی؟». در جوابش میگفتم: «صبر کن، میرسم». البته آن زمان کار یک ذره به درازا کشید و حتماً باید به خودش گفته باشد: «دروغ گفت، به اینجا نمیآید». به محض اینکه رسیدم سعی کرد شرایط را برایم راحت کند. در زمین مدام به من پاس میداد. وقتی بازیکنی با این شیوه حواسش به تو است خب خیلی سریع میتوانی خودت را در رختکن تیم جا کنی.