پاسخ امام خمینی درباره بکارگیری از اعضای مجاهدین خلق برای براندازی رژیم پهلوی


پاسخ امام خمینی درباره بکارگیری از اعضای مجاهدین خلق برای براندازی رژیم پهلوی

آیت‌الله احمد صابری گفت: من خودم در نوشته‌ای از حضرت امام دیدم که معظم له در جواب این سؤال که آیا می‌شود از اعضای مجاهدین خلق در تظاهرات و غیره برای براندازی رژیم استفاده کرد یا نه؟ جواب منفی داده بود. عملکرد سازمان مجاهدین خلق در سال‌های بعد، بخصوص پس از پیروزی انقلاب و ترورهایی که انجام دادند، حقانیت مواضع علما و روحانیون ما در آن مقطع و ماهیت...

پاسخ امام خمینی درباره بکارگیری از اعضای مجاهدین خلق برای براندازی رژیم پهلوی
آیت‌الله احمد صابری گفت: من خودم در نوشته‌ای از حضرت امام دیدم که معظم له در جواب این سؤال که آیا می‌شود از اعضای مجاهدین خلق در تظاهرات و غیره برای براندازی رژیم استفاده کرد یا نه؟ جواب منفی داده بود. عملکرد سازمان مجاهدین خلق در سال‌های بعد، بخصوص پس از پیروزی انقلاب و ترورهایی که انجام دادند، حقانیت مواضع علما و روحانیون ما در آن مقطع و ماهیت واقعی این گروه مارکسیست را بیش از پیش روشن ساخت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
پاسخ امام خمینی درباره بکارگیری از اعضای مجاهدین خلق برای براندازی رژیم پهلوی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیت‌الله احمد صابری همدانی از شاگردان امام خمینی و از فعالین نهضت اسلامی در روز شنبه 23 اردیبهشت 96 درگذشت. وی علاوه بر دارا بودن مراتب علمی و انجام فعالیت‌های تبلیغی جهانی، در سفرهای متعدد به اقصی نقاط جهان مسلمانان و مردم کشورهای مختلف را با انقلاب اسلامی و افکار امام خمینی آشنا کرد. آنچه در زیر می‌خوانید بخشی از خاطرات آیت‌الله صابری همدانی است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
مراجع و علمای بزرگوار ما مثل مرحوم آیت‌الله گلپایگانی، در برخورد با رژیم گاهی احساس وظیفه و تکلیف می‌کردند که دستگاه پهلوی به مقابله صریح و مستقیم با دستورات و قوانین شرعی می‌پرداخت. به عنوان نمونه تغییر تاریخ کشور از هجری شمسی به شاهنشاهی و یا کفایت سوگند به کتاب آسمانی بدون ذکر قرآن کریم، از جمله مواردی بود که حساسیت بزرگان ما را برمی‌انگیخت و این عزیزان با احساس تکلیفی که داشتند، خیلی جدی و بدون ترس و واهمه، مخالفتشان را ابراز می‌کردند. حضرت امام گذشته از این موارد، با تیزبینی و جامع‌نگری نسبت به موضوعات دیگری چون استقلال کشور و دخالت بیگانگان در امور ایران هم حساس بود و عکس‌العمل نشان می‌داد، ولو این امور ارتباط مستقیمی با دیانت و امور شرعیه نداشت. این دیدگاه مترقی حضرت امام، از آنجا نشأت می‌گرفت که ایشان دین را در همه مجاری امور کشور دخیل می‌دانست و حفظ بعضی از ظواهر و شعائر دینی را کافی نمی‌دید.
بعد از اینکه رژیم پهلوی نتوانست با ارعاب و تهدید راه به جایی ببرد، تصمیم گرفت از طریق گفتگو با مراجع و بزرگان قم، به نوعی، موافقت آن‌ها را برای تصویب و اجرای لوایح شش‌گانه جلب کند. به همین خاطر بعضی از مقامات دولتی مثل بهبودی و پاکروان به قم آمدند و با مرحوم آقای گلپایگانی و مرحوم آقای نجفی مرعشی و آقای شریعتمداری و حضرت امام ملاقات کردند و ظاهرا تنها حضرت امام خیلی قاطع و صریح با این‌ها برخورد کرده و مخالفتش را با لوایح شش‌گانه ابراز داشته بود. یکی از کسانی که در آن زمان در اوقاف مسئولیت داشت و از نزدیک شاهد این دیدارها بود، برای من نقل کرد که این آقایان بعد از پایان دیدارشان با آقایان و مراجع، اظهار کردند که با این آقایان می‌توانیم کنار بیاییم و به نوعی تفاهم و سازش برسیم، ولی با حاج‌آقا روح‌الله خمینی نمی‌توان سازش کرد و عمده خطری که وجود دارد، از ناحیه ایشان است.
رژیم پهلوی بعد از جنایتی که در فیضیه انجام داد، برنامه و نقشه دیگر را هم به منظور فشار آوردن به روحانیت و در تنگنا گذاشتن در دستور کار خود قرار داد. یکی از این برنامه‌ها سربازگیری از میان طلاب و فضلای مشمول علی‌رغم معافیت تحصیلی این‌ها بود. نقشه دوم هم که در واقع در ادامه برنامه و نقشه اول به شمار می‌آمد، تبعید و زندانی نمودن جمع زیادی از فضلا و اساتید برجسته حوزه بود که به خاطر انجام خدمت وظیفه و یا مشمول نبودن و یا بالا بودن سن این افراد امکان فراخواندن آنها برای سربازی وجود نداشت. به هر حال حضرت امام از موضوع سربازگیری در حوزه استقبال کرد و از طلاب و فضلا خواست که از فرصت به دست آمده به خوبی بهره‌برداری کرده و فنون نظامی و جنگی را یاد بگیرند. من هم با دیدگاه حضرت امام موافق بودم و به دوستان می‌گفتم که اگر من جوان‌تر بودم و سنّم اقتضا می‌کرد حتماً به سربازی می‌رفتم و آموزش نظامی می‌دیدم.

اعتقاد من این بود که رژیم از سر حماقت و بدون دوراندیشی و تدبیر، این تصمیم ابلهانه و نابخردانه را گرفته است و الا به طور طبیعی، رژیم به هیچ وجه تمایل نداشت که طلاب و فضلای باسواد و آگاه با مسائل و فنون نظامی هم آشنا شوند و مشکلات رژیم را مضاعف سازند؛ لذا اگر در یک موقعیت دیگری خود فضلا و طلاب درخواست می‌کردند که به پادگان‌ها بروند و آموزش نظامی ببینند، قطعاً رژیم نمی‌پذیرفت. به همین جهت بعد از گذشت مدتی از اجرای این تصمیم و تأثیر خوب و قابل توجهی که طلاب سرباز ما در پادگان‌ها از نظر تبلیغ مسائل دینی و مذهبی در میان ارتشیان به جا گذاشتند، دستگاه پهلوی به اشتباه خودش پی برد و دست از تعقیب طلاب مشمول برداشت
روش من از اول این بوده است که بی‌گُدار به آب نزنم و بدون تحقیق به احزاب و گروه‌ها حتی آن‌هایی که نام و عنوان اسلامی و مذهبی داشته‌اند، نزدیک نشوم. به همین جهت موقعی که در سال ۱۳۵۱، به ایران برگشتم، سروصدای زیادی حول و حوش این نوع احزاب و مکاتب بود و من بدون این که به این‌ها نزدیک شوم، مطالعاتی را درباره این‌ها آغاز کردم و تلاش نمودم به دیدگاه و افکارشان پی ببرم. در خصوص مجاهدین خلق، معتقدم که این‌ها دارای افکار مارکسیستی بودند و از افکار و اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی و اصلاح‌طلبانه‌ دکتر شریعتی و مهندس بازرگان در جهت تقویت دیدگاه التقاطی و باطل خود سود می‌بردند بدون اینکه آن عقیده نادرست و پنهانی، خودشان را بروز دهند.
این‌ها با ظاهرسازی و بر زبان راندن چیزی که باور و اعتقاد نداشتند، بعضی از علما و روحانیون را نیز فریب دادند. علمای ما عموماً با فوت و فن‌های سیاسی آشنا نیستند و ظاهر و زبان افراد را ملاک قضاوت قرار می‌دهند. روی این حساب، اعضا و سران مجاهدین خلق پیش این‌ها می‌رفتند و با گریه و زاری و طرح مسائل دینی از رژیم انتقاد می‌کردند و دم از اصلاح و ترقی و پیشرفت کشور می‌زدند. به این ترتیب، آنها را با خود همراه می‌کردند و برای افکار و دیدگاه‌های خود، تأییدیه می‌گرفتند.
همراهی بعضی از علما و بزرگان با مجاهدین در آن مقطع، از حیث تاریخی، شبیه تعامل و همکاری حضرت ابراهیم با عموی بت‌پرستش در ابتدای کار بود، آن چنان که قرآن میفرماید «و ماکان استغفار ابراهیم لایه الا عن موعدة وعدها ایاه فلما تبین له انه عدو لله تبرا منه ان ابراهیم لاواه حلیم.» استغفار ابراهیم برای پدرش (عمویش) فقط به خاطر وعده‌ای بود که به او داده بود، اما هنگامی که برای او روشن شد که وی دشمن خداست از او بیزاری جست، به یقین ابراهیم مهربان و بردبار بود؛ اما وقتی ماهیت مجاهدین خلق رفته رفته روشن شد و زندان‌های رژیم، اعتقادات واقعی و باطنی این‌ها را برملا کرد، علما و روحانیون انقلابی ما از این‌ها فاصله گرفتند و تبری جستند.
به تبع علما و بزرگان و سایر انقلابیون مسلمان، بویژه کسانی که با این‌ها در یک بند و سلول بودند، از این‌ها جدا شدند و دیگر با هم، هم‌سفره نشدند. با اینکه قبلاً برادرانه کنار هم زندگی می‌کردند، وقتی ماهیت مارکیستی مجاهدین آشکار شد، شکاف زیادی بین روحانیت و مجاهدین خلق به وجود آمد و بزرگان ما دیدند که حتی در جهت هدف مقدس براندازی رژیم پهلوی هم نمی‌توانند این ها را در جبهه خود قرار بدهند.
من خودم در نوشته‌ای از حضرت امام دیدم که معظم له در جواب این سؤال که آیا می‌شود از اعضای مجاهدین خلق در تظاهرات و غیره برای براندازی رژیم استفاده کرد یا نه؟ جواب منفی داده بود. عملکرد سازمان مجاهدین خلق در سال‌های بعد، بخصوص پس از پیروزی انقلاب و ترورهایی که انجام دادند، حقانیت مواضع علما و روحانیون ما در آن مقطع و ماهیت واقعی این گروه مارکسیست را بیش از پیش روشن ساخت
منبع :مرکز اسناد انقلاب اسلامی

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فال حافظ روزانه پنجشنبه 24 اسفند 1402 با معنی و تفسیر دقیق