حکایت طبیب اجباری


حکایت طبیب اجباری

برگرفته از متن کتاب: فصل اول: در خانه موسی خانه محقری درمیان جنگل، واقع در حدود قریه فیروزآباد. به نظر می آید که عبارت از دو اطاق با در و پنجره است. نصف یکی از آن دو اطاق را با یک نمد آهکی سه ذرعی فرش کرده و بعضی اسباب در چادر شب شطرنجی وصله دار...

برگرفته از متن کتاب:
فصل اول: در خانه موسی
خانه محقری درمیان جنگل، واقع در حدود قریه فیروزآباد. به نظر می آید که عبارت از دو اطاق با در و پنجره است. نصف یکی از آن دو اطاق را با یک نمد آهکی سه ذرعی فرش کرده و بعضی اسباب در چادر شب شطرنجی وصله دار پیچیده، تکیه آنرا به دیوار داده اند. در یکی از طاقچه های این اطاق، سماور کج و معوج چرکی از حلبی و کتری سیاه و دو ایستکان لب پریده در دو نعلیکی بند زده و در کیسه شله قرمز کهنه بعضی اسباب دیده می شود که باید وافور و لوازم آن باشد. در سایر طاقچه ها کاسه و بشقابهای بدل چینی یا کاشی آبی و یک غلیان کثیف گلی و در یک گوشه اطاق هم یک کلک شکسته اثاث البیت این خانه را تکمیل می نماید. از اطاق دیگر که درش بسته شده صدای چند بچه می آید که صدای احمدی و حسنعلی و رقیه است که اطفال صاحب خانه اند و معلوم است که شکایت از گرسنگی دارند. ضعیفه که نزدیک دم در، دست در بغل چومباتمه نشسته، شلیته گلی رنگ از چیت روسی در پا و پیراهن سرمه ای از متقال پوشیده، اسمش زلیخا، سنش چهل ولی مقبول و صاحب حسن است...


بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

دنیای کسی را عوض کرده ای