شعر کوتاه عاشقانه ناب

شعر کوتاه عاشقانه خاص

امروز با متن شعرهای عاشقانه اومدیم که امیدوارم براتون مفید بوده باشه ، متن های شعر های عاشقانه برای مواقعی که دلتون میخواد ، یه طور خاصی ابراز علاقه و احساسات خودتون رو نشون بدین ، برای مواقعی که بینتون دلخوری ایجاد شده و میخواین از دل مخاطب خاص یا همسرتون در بیارین ، این شعر ها خیلی خوبه براش بنویسی یا ارسال کنی ، مطمئن باشید اونم با خوندن این مطالب خوشحال میشه و از دلش در میاد، امیدوارم متن شعر های عاشقانه ی امروز رو بپسندید و اگر مورد علاقه و سلیقه ی شما نبود به ما انتقال دهید تا برای موضوعات و مطالب بعدی با شعرهای زیبا تر و مطابق با سلیقه ی شما بیایم.

جملات عاشقانه

دستان پر از محبتت ما را کشت
آغوش پر از حرارتت ما را کشت

این ها به کنار، چشم بادامی من
تست کرونای مثبتت ما را کشت!

(سعید بیابانکی)

باتو خوشبخت ترین آدمِ این قافله ام
گم نشو،دور نشو
بی تو جهانم خالیست
بی تودنیای من از درد، به هم می پیچد
بی توسهم من از این حادثه،بی اقبالیست…

نرگس صرافیان طوفان

آیینه‌ی روزگار، لبخند خداست
آرامش سبزه زار، لبخند خداست

از عطر نگاه باغها دانستم
نام دگر بهار، لبخند خداست

(ایرج زبردست)

صبح است
باید بلند شد
در امتداد وقت قدم زد،
گل را نگاه کرد،
ابهام را شنید
باید دوید تا ته بودن…!

سهراب سپهری

کمی
فقط اندکی
مرا دوست داشته باش
من با کمترینِ تُ
به جنگ
تمام نفرت های دنیا می روم…

علیرضا اسفندیاری

آن‌ها که محققان راهند
در مسند فقر پادشاهند

در رزم، یلان بی‌نبردند
در بزم، سران بی‌کلاهند

کعبه صفت‌اند و راه پیمای
باور کنی آسمان و ماهند

بر چرخ زنند خیمه‌‌ی آه
هم خود به صفت میان آهند

مستان شبانه‌اند اما
صاحب خبران صبح‌گاهند

(خاقانی)

عیبی ندارد هرچه میخواهی بیازار

اما نفهمند مردمان کوچه بازار

(رها)

ماه هم بیرون نیامد چونکه می داند خودش

“سبزه ی “ما اعتبار از هر “سفیدی “می برد

نخورده می ، چه داند شراب یعنی چه !
ندیده آب، چه داند سراب یعنی چه؟

درست نیست بگویم چه حالتی دارم ؛
مرا ببین ؛ که بدانی ” خراب ” یعنی چه!؟

متن سنگین لاتی

فروختم به دوتا بوسه کل دنیا را

رها کنید در این حسِ لعنتی ما را

من سکوت خویش را گم کرده‌ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم

من که خود افسانه می‌پرداختم
عاقبت افسانه‌ی مردم شدم

ای سکوت ای مادر فریادها
ساز جانم ازتو پر آوازه بود

تا در آغوش تو راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود

در پناهت برگ وبار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها

گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می‌داشتم
زندگی پر بود از فریاد من

فریدون مشیری

نشسته ام چو غباری به شوق اذن دخول

بیا بگو نتکانند پادری ها را …..

باغ انگورِ مرا کس نخرد؛ لیک چه باک

می‌فروشم دوبرابر چو شراب‌ش کردم.

چون درون “زهر” قطعا “پادزهرش” آمده

بعد از این “نیش زبانت” مرحمت کن” بوسه ای”

‌

عشق
از همانجایى شروع شد
که حالمان
به هیچ چیز خوش نشد
الا
دوست داشتنش…

امیر وجود

پیر میخانه چه خوش گفت به دردے ڪش خویش
ڪه مگو حال دل سوخته با خامے چند

حافظ

سیه چشمی، به کار عشق استاد،
به من درس محبت یاد می داد!

مرا از یاد برد آخر، ولی من
بجز او، عالمی را بردم از یاد!

فریدون مشیری

خورشید که زد شعر سپیدی بنویس
برنامه‌ی جذاب مفیدی بنویس

خورشید هم از شعر خوشش می آید
هرصبح رباعی جدیدی بنویس

محمدعلی ساکی

قهوه و شعر و خیال تو و این باد خنک

باز لبخند بزن، قهوه شکر میخواهد!!

چه نیازیست به این زلزله ها، یک عمریست

دل تنگ من از این فاصلـــه ها می لرزد…!

زمان روزه شکستن “اذان'” مغرب نیست

به آب لب نزنم تا “از آن” من باشی …

دوست داشتنت
طلوعی ست
که هر صبح
سلام باران را
در ابریشم خیالم
می فشانَد
و عشق
طلیعه ایست بی مانند
که از روزنه ی چشمانت
می تابد…

و تو نمیدانی
لبریز از هوای بودنت
چگونه می توان
تنها… تو را
اینگونه بی تابانه
دوست داشت

که تنها تو
طلوعی بی پایان
بر وسعت نیلوفرانه ی احساسی…..

سمیه خلج

دست هایم را بگیر و از خودت دورم نکن

ترس دارم کودکانه در خیالت گم شوم…

گفتی ز عشق یافت دلت روشنی، بلی

آتش به خانمان زده را،خانه روشن است…

زندگی تلخ است بى تو، شعر غمگین میشود

قهوه ام را لب بزن، قطعاً که شیرین میشود‎

متن های خداحافظی از عشق

بی هیچ نام می آیی…
اما
تمام نام های جهان باتوست؛
وقت غروب
نامت،
دلتنگی ست….

حسین منزوی

وصف رخسار تو را دیدم و دلدار شدم
من به هر آینه‌اے در پے دیدار شدم

من به خال لبت اے دوست گرفتار شدم
چشم زیباے تو را دیدم و بیمار شدم

من به وِرد و به دعا و به نماز سحری
به غم دورے تو عارف دلدار شدم

عارف همدانے