نماز در ایام بیماری


نماز در ایام بیماری

‏‏امام خمینی(ره( در ایام بیماری اهمیت زیادی به نماز اول وقت می‌دادند، وقت نماز که نزدیک‏‎ ‎‏می‌شد، در وجود ایشان اضطرابی به وجود می‌آمد تا خودشان را آماده کنند.

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از ستاد اقامه ماز، آخرین توصیه امام‏ ‏‏یک روز قبل از اینکه ایشان به بیمارستان بروند به ما در مورد اهمیت به نماز اول وقت‏‏توصیه فرمودند، ‏‏وقت نماز مضطرب بودند‏ ‏‏امام در ایام بیماری اهمیت زیادی به نماز اول وقت می دادند وقت نماز که نزدیک‏‏می شد، در وجود ایشان اضطرابی به وجود می آمد تا خودشان را آماده کنند.

آخرین توصیه امام‏

‏‏یک روز قبل از اینکه امام به بیمارستان بروند به ما در مورد اهمیت به نماز اول وقت‏‏توصیه فرمودند.‏

‏‏

وقت نماز مضطرب بودند‏

‏‏امام در ایام بیماری اهمیت زیادی به نماز اول وقت می دادند وقت نماز که نزدیک‏‏می شد، در وجود ایشان اضطرابی به وجود می آمد تا خودشان را آماده نماز کرده و به‏‏محض دخول در وقت فریضه، بتوانند نمازشان را انجام بدهند.‏

‏‏

تمیزترین لباس برای نماز‏

‏‏امام، حتی در هنگام بیماری و در عین خونریزی و با وجود زخم بزرگ در شکم، ‏‏در موقع نماز، تمیزترین جامه ها را که بدون آلودگی بود به تن می کردند.‏

‏‏

نماز اول وقت در اوج بیماری‏

‏‏یکی از پزشکان قم نقل می کرد هنگامی که خبر دادند امام دچار ناراحتی قلبی‏‏شده اند خود را به بالین ایشان رسانده و فشار خونشان را گرفتم. فشار ایشان عدد پنج را‏نشان می داد که از نظر طبی خطرناک بود. کارهای اولیه را انجام دادم و پس از دو‏‏ساعت که قدری وضع بهتر شده بود و امام قاعدتاً نمی توانستند و نمی بایست حرکتی‏‏بکنند آماده حرکت شدند. عرض کردم: «آقا جان چرا برخاستید؟» فرمودند: «نماز» ‏‏عرض کردم: «آقا شما در فقه مجتهد هستید و من در طب. حرکت شما به فتوای طبی‏‏من حرام است؛ خوابیده نماز بخوانید.» ایشان نیز با دقت به نظر من عمل فرمودند.‏

‏‏

غذا را پس ببرید تا نماز بخوانم‏

‏‏آن روز که امام به بیمارستان منتقل گردیدند سفارش فرمودند که ساعت اقامه نماز‏‏ظهر و عصر را به ایشان اطلاع دهند و در مرحله اول نمازشان را خواندند و بعد به‏‏صرف غذا پرداختند. یکی از روزها در بیمارستان، امام یک دفعه متوجه شدند که سینی‏‏حامل غذا وارد اطاق شد، پرسیدند: «مگر وقت اقامه نماز فرا رسیده؟» حاضرین در‏‏جوابشان گفتند: «بله وقت نماز رسیده است.» امام با نهیبی رو به حاضرین کرده و‏‏فرمودند: «پس چرا مرا بیدار نکردید؟» وقتی در جواب گفته شد: به دلیل وضع خاص‏‏شما نخواستیم بیدارتان کنیم. باز ایشان با ناراحتی گفتند: «چرا با من این شکلی‏‏برخورد می کنید؟ غذا را پس ببرید تا من نمازم را اقامه سازم.‏

‏‏

چقدر به اذان مانده؟‏

‏‏در بیمارستان وقتی امام چشمهایشان را روی هم می گذاشتند ما احساس می کردیم‏‏حالت خواب آلودگی دارند و دنبال علت آن می گشتیم ولی بعدها فهمیدیم که ایشان‏‏خواب آلود نبودند بلکه در عالم دیگری سیر می کردند. دلیل آن هم این بود که وقتی‏‏ایشان گاهی برای نمازاز ما می پرسیدند که چقدر به اذان صبح یا ظهر مانده است و ما‏‏به ایشان جواب می دادیم، دوباره چشمهایشان را می بستند ولی حال ایشان موقع نماز‏‏کاملاً دگرگون می شد و هشتاد درصد حالشان بهتر می شد. به طوری که می نشستند و‏‏اگر اجازه داشتند وضو می گرفتند و نمازشان را می خواندند و تا لحظه آخر هم خودشان‏‏ذکر می گفتند. فقط این اواخر چون به دستشان سرم وصل بود و حرکت هم بر ایشان زیاد‏‏خوب نبود آقای انصاری، مهر را به پیشانی مبارک ایشان در هنگام سجده می گذاشت.‏

‏‏

من از شما گله دارم‏

‏‏وقتی امام تازه از عمل جراحی فارغ شده بودند دکترها اصرار داشتند با توجه به‏‏اینکه معدۀ ایشان جراحی شده بود، امام چند قاشق سوپ را که با داروهایی مخلوط‏‏شده بود میل بفرمایند. اتفاقاً این امر به دلیل اینکه امام اولین بار پس از عمل جراحی‏‏باید مختصری غذا می خوردند برای دکترهای معالج بسیار مهم بود مصادف بود با اقامۀ‏‏نماز اول وقت ظهر و عصر که امام در طول عمر پربرکت خود بدان اهتمام و توجهی‏‏خاص داشتند؛ به دلیل این همزمانی صرف غذا و اقامه نماز، امام از دکترها خواستند‏‏اجازه دهند غذا را پس از نماز میل کنند. اما دکترها اصرار به خوردن غذا قبل از نماز‏‏داشتند. امام مرا طلبیده و خواستند اگر امکان دارد این امر به تعویق بیفتد. اما من هم‏‏که نگران حال امام بودم نظر دکترها را تأیید کردم و عرض کردم بهتر است همین حالا‏‏قبل از نماز غذایتان را میل بفرمایید. امام با زبان گله به من فرمودند: «من از شما گله‏‏دارم. چرا شما اجازه می دهید برنامه های من به هم بخورد.» بعد که حاج احمد آقا‏‏خدمت ایشان رسیده بود امام باز از بنده به خاطر این امر گله کرده بودند.‏

‏‏

یک ساعت قبل از نماز مرا بیدار کنید‏

‏‏عکسبرداری و آزمایش ها و معاینه های خسته کنندۀ شش ساعته قبل از عمل‏‏جراحی، امام را سخت خسته کرده بود. امام هنگام خواب از من خواستند طبق معمول‏‏ایشان را از یک ساعت قبل از وقت نماز مطلّع سازم. ما گفتیم خواب و استراحت بعد‏‏از این خستگی مفرط ضروری است. در هر حال خود امام نیم ساعت قبل از وقت مقرر‏‏بیدار شدند و وقت را سؤال کردند.‏

کلمات را فصیح ادا می کردند‏

‏‏وقتی امام در بیمارستان بستری بودند علی رغم ناراحتیهای جسمی و روحی فراوان‏‏با چنان صلابت و استواری نماز را قرائت می کردند که همه می شنیدند. با توجه به اینکه‏‏ماسک اکسیژن بر دهان و بینی ایشان نصب بود نماز را به راحتی می خواندند. ولی وقتی‏‏نمازشان تمام می شد دیگر ما نمی توانستیم سخنان ایشان را بشنویم و این وضعیت‏‏برای ما تعجب آور بود که چطور ایشان موقع نماز، آنقدر فصیح کلمات را ادا‏‏می کنند.‏

‏‏

آیا ظهر شده؟‏

‏‏امام تا آخرین لحظات هم ذکر و نماز و دعا را فراموش نکردند و به گفته حاج‏‏احمد آقا پیش از ظهر آخرین روز عمر امام، ایشان شروع به خواندن نماز کردند که ما‏‏نمی دانستیم چه نمازی می خواندند.‏

‏‏امام پس از مدتی نماز خواندن پرسیدند ظهر شده یا نه؟ و پس از اینکه جواب‏‏مثبت دریافت کردند نماز ظهر و عصرشان را خواندند.‏

‏‏امام تا قبل از اینکه به حالت بیهوشی بروند دایماً تسبیحات اربعه می گفتند.‏

‏‏

فکر کردیم چیزی می خواهند‏

‏‏امام در بیمارستان دایماً نماز می خواندند و چون ما عادت کرده بودیم که ایشان‏‏لبشان را حرکت می دادند می فهمیدیم چیزی می خواهند. چند بار این عمل تکرار شد‏‏ولی فهمیدم که خیر چیزی نمی خواهند و دارند نماز می خوانند. امام تا قبل از اینکه‏‏حالشان ناهنجار بشود نمازشان را می خواندند و دستشان را به عنوان الله اکبر و رکوع و‏‏سجود حرکت می دادند.‏


با حرکت انگشت نماز می خواندند‏

‏‏مهم ترین عمل امام نماز ایشان بود. ایشان تا آخرین لحظه حتی نافله های نماز را‏‏ترک نکردند. حتی وقتی که نمی توانستند لبشان را تکان بدهند با حرکتهای انگشت نماز‏‏می خواندند.‏‏*‏

‏‏من این را کاملاً حس می کردم. برخی از پزشکان فکر می کردند ایشان چیزی‏‏می خواهند ولی من گفتم که نه خیر، ایشان دارند نماز می خوانند. این اهمیت نماز بود‏‏و آخرین پیام ایشان نماز بود.‏

‏‏

با شنیدن کلمات نماز به هوش آمدند‏

‏‏امام به نماز اول وقت خیلی علاقه داشتند حتی در آخرین روز که تقریباً ساعت ده‏‏شب بود که این اتفاق افتاد، نماز مغرب و عشا را با اشاره خواندند، در حالت بیهوشی‏‏بودند، یکی از دکترها رفت بالای سرشان و برای اینکه آقا را شاید به وسیله نماز بشود به‏‏هوش بیاورد، گفت: «آقا وقت نمازه.» همین که گفت وقت نمازه، آقا به هوش آمدند و‏‏نمازشان را با اشاره دست خواندند. از صبح آن روز هم مرتب از ما سؤال می کردند که‏‏«چقدر به ظهر مانده؟» چون خودشان ساعت دم دستشان نبود و آن قدرت را نداشتند‏‏که به ساعت نگاه کنند. یک ربع به یک ربع از ما می پرسیدند. نه به خاطر اینکه‏‏نمازشان قضا نشود، به خاطر اینکه نماز را اول وقت بخوانند.

‏‏

نگران نماز اول وقتشان بودند‏

‏‏بعد از عمل یکی از دکترها گفت: «آقا چشمشان را باز کردند. آقای انصاری را که‏‏مسؤول کارهای شرعی بود، صدا کردند. ایشان به امام گفتند: «شما می خواهید نماز‏‏بخوانید؟» امام ابرویشان را تکان دادند اما به هیچ سؤال دیگری پاسخی نمی دادند. بعد‏‏هم دیدیم دستشان را تکان می دهند که معلوم بود نماز می خوانند. امام این اواخر‏‏همه اش نگران نماز اول وقتشان بودند.‏

‏‏

چقدر به اذان صبح مانده؟‏

‏‏در ایامی که امام در بیمارستان بودند، قبل از اذان ظهر می پرسیدند: چقدر به اذان‏‏ظهر مانده است؟ و نیمه شب نیز می پرسیدند که چقدر به اذان صبح مانده است؟ تا‏‏نمازهای نافلۀ خود را بخوانند. زمانی هم که جان به جان آفرین تسلیم کردند، آخرین‏‏لحظه های حیاتشان با کلام نماز همراه بود. حتی هنگامی که پس از عمل جراحی به‏‏هوش آمدند، اولین جمله ای که بر زبان راندند، الله اکبر بود.‏

‏‏

نکند آفتاب بزند‏

‏‏جمعه شب (یک شب قبل از وفات امام) در بیمارستان، از ساعت ده شب تا پنج‏‏صبح در خدمتشان بودم، چند بار از خواب بیدار شدند و آب طلب کردند.آب میوه‏‏می آوردیم ولی می گفتند: آب معمولی بدهید و آب میوه میل نمی کردند. و چند بار نیز از‏‏ساعت و وقت می پرسیدند و مرتب می گفتند: مواظب باشید، نکند آفتاب بزند و نمازم‏‏قضا شود.‏

‏‏

امام تسبیح می گفتند‏

‏‏امام از صبح یکسره مشغول نماز بودند. هر وقت به ایشان سر می زدیم آقا را در‏‏حال ادای نماز می یافتیم مرتب سبحان الله و تکبیر می گفتند.‏

‏‏

لحظه ای از نماز غافل نبودند‏

‏‏روز آخر، از ساعت هشت الی ده صبح، دو سه مورد که متوجه می شدم امام‏‏شهادتین را بر لب جاری می کنند وحشت می کردم. نزدیک می رفتم می دیدم ایشان‏مشغول خواندن اذان و اقامه برای نماز هستند. گویا حتی برای نماز مستحبی هم اذان‏‏و اقامه می گفتند یا اینکه ذکر دیگری می گفتند که ما درست متوجه نمی شدیم.‏‏بعد از ظهر با اینکه حالشان به وخامت گراییده بود باز هم لحظه ای از ذکر خدا و نماز‏‏خواندن غفلت نمی کردند.

‏‏ظهر شده؟‏

‏‏قبل از ظهر روز رحلت، امام از حال می رفتند و دوباره به حال می آمدند و مرتب‏‏می پرسیدند: ظهر شده؟ ظهر شده؟ نگرانی آقا برای این بود که می خواستند در اول‏‏وقت شرعی نماز بخوانند.‏

‏‏

قبل از اذان آقای انصاری بیاید‏

‏‏ساعت یازده و ربع روز آخر فشار امام خیلی پایین بود. امام فرمودند: می خواهم‏‏وضو بگیرم نماز بخوانم. گفتیم هنوز خیلی برای نماز ظهر زود است، ساعت یازده و‏‏نیم باز امام فرمودند: به آقای انصاری بگویید بیست دقیقه به دوازده بیاید که من وضو‏‏بگیرم. آقای انصاری آمد و امام وضو گرفتند حتی مسح پا را خودشان کشیدند و شروع‏‏کردند به نافله خواندن. امام ساعت دوازده و نیم نماز نافله می خواندند و حتی برای این‏‏نمازها اذان و اقامه هم می خواندند.‏

‏‏

با اشاره انگشتان نماز خواندند‏

‏‏روز آخر وقت نماز مغرب و عشا بالای سر امام بودیم، مرتب فریاد زدند: «آقا!‏‏نماز، آقا! نماز.» مثل اینکه یک کوه روی پلکهایشان باشد، با سختی چشمهایشان را باز‏‏کردند. خانم هم ایستاده بودند، صدا می زدند «آقا! آقا! منم، منم.» امام لای‏‏چشمهایشان را باز کردند یک نگاه کردند. بعد من دیدم آقا با انگشتانشان نماز‏‏می خوانند. لبهای ایشان تکان می خورد. سرهای انگشتانشان را که به تشک می زدند، ‏‏فهمیدم دارند نماز می خوانند.‏

‏‏

آخرین نماز را با اشاره خواندند‏

‏‏روز آخر هنگام مغرب، پزشکان با توجه به آنکه حساسیت امام را به نماز‏‏می دانستند، صدایشان کردند و گفتند: «آقا! وقت نماز است».‏

‏‏امام که از ساعت یک و نیم بعدازظهر بیهوش شده بودند، نسبت به این صدا‏‏عکس العمل نشان دادند. همۀ ما شاهد آن بودیم که ایشان در آن حالت بیهوشی با‏‏حرکات دست و ابروها، نماز مغرب را به جا می آوردند.‏

‏‏

نمی توانستند دستشان را بلند کنند‏

‏‏ظهر آن روزی که امام رحلت کردند یک ساعت به اذان ظهر مانده بود. امام‏‏حالشان خوب نبود. کمک کردیم ایشان وضو گرفتند. دکتر عارفی به من گفت امام‏‏نمی تواند دستشان را حرکت بدهند شما دست آقا را بگیر. چون سرم در دست امام بود‏‏موقع تکبیر نمی توانستند دستشان را بالا بیاورند. لذا کنار امام نشسته دستشان را در‏‏دستم گرفتم آقا با آن حال نامناسبی که داشتند نماز می خواندند که تا ساعت یک‏‏بعداز ظهر نماز ایشان ادامه داشت.‏

‏‏

ناگهان چشمشان را باز کردند‏

‏‏روز شنبه حدود مغرب به زیارت امام در بیمارستان رفتم. ساعت نزدیک هشت‏‏بعداز ظهر بود که بالای سر مبارک ایشان بودم. دیدم در حال اغما بودند و نفس مصنوعی‏‏به ایشان می دهند. یکی از دوستان که در آنجا حضور داشت به امام گفت: وقت مغرب‏‏و نماز است، آب بیاورند وضو بگیرید و نماز بخوانید؟» عجیب است تا امام شنیدند که‏‏وقت نماز است ناگهان در حالی که در حالت اغما بودند چشمهای خود را باز کردند و‏‏یک کلمه گفتند و بعد چشم خود را بستند و من بعد از آن دیگر حرفی از ایشان نشنیدم.‏

‏‏

می خواهم وضو بگیرم‏

‏‏صبح روز آخر امام سؤال کردند: «ساعت چند است؟» عرض کردیم: «یک ربع به‏‏یازده است» فرمودند: «می خواهم وضو بگیرم.» عرض کردیم: «چون وقت زیادی به ظهر‏‏مانده است، شما یک ساعت استراحت کنید.» فرمودند: «پس به آقای انصاری بگویید‏‏بیست دقیقه به دوازده بیاید که من می خواهم وضو بگیرم.» به آقای انصاری خبر دادیم‏

‏‏و در همان ساعت خدمت امام رسیدیم. ایشان وضو گرفته و فرمودند: «می خواهم نماز‏

‏‏بخوانم.» آقای انصاری گفت: «آقا می خواهند نماز نافله بخوانند و فعلاً نیازی به مهر‏‏نیست.» امام با اشاره نماز مستحبی می خواندند.‏

‏‏در هر صورت امام پس از نافله و خواندن نماز ظهر و عصر، همچنان به نماز‏‏خواندن (با اذان و اقامه) و ذکر گفتن ادامه دادند. از ساعت دو نیم به بعد دیگر صدای‏‏ذکر امام نمی آمد، ولی لب های ایشان هم چنان حرکت می کردند. ساعت سه و چند‏‏دقیقه در حالی که امام داشتند ذکر می خواندند. یک مرتبه فشار خون ایشان پایین آمد و‏‏خیلی سقوط کرد تا اینکه سکته کردند.‏

‏‏

موقع مغرب شده؟‏

‏‏روز شنبه ساعت حدود سه بعد از ظهر امام از پزشکان پرسیدند: «ساعت چه وقت‏‏است، آیا موقع نماز مغرب شده؟» گفتیم: «نه، شما سه ساعت پیش نماز ظهر‏‏خواندید، هنوز تا مغرب زیاد مانده است.» امام دو رکعت نماز مستحبی خوانده و‏‏فرمودند: «تخت مرا بخوابانید.» تخت را خواباندند، امام شروع به گفتن ذکر می کردند.‏‏یکی از آقایان می رود بالای سر ایشان سؤالی کند. امام با دست اشاره می کند که سؤال‏‏نکند، این شخص عقب می رود. همین فرد می گوید: «لحظه ای بعد رفتم سؤال کنم، باز‏‏ایشان با دست اشاره کردند که نزدیک نشده و سؤالی نکنم و همچنان ذکر می گفتند.‏‏لحظه ای در آنجا نشستم و بعد دیدم همان طوری که امام ذکر می گفتند دیده از جهان‏‏فرو بستند.‏

‏‏

آنچه باعث ارادت من شد‏

‏‏آنچه امام را ممتاز کرده بود جنبۀ عرفانی ایشان بود؛ در عرفان نظری و‏‏مخصوصاً در عرفان عملی بی نظیر بودند. آنچه همۀ این جهات امام را هدایت‏‏می کرد و ایشان را در نوع مسایل در ردیف معصومان قرار داده بود و نظریاتشان را‏‏مطابق واقع ساخته بود بُعد معرفتی ایشان بود. امام به جایی رسیده بودند که حقایق‏‏را ملموس و مشهود می یافتند. خدا رحمت کند مرحوم شهید دکتر چمران را که‏‏می گفت: آنچه باعث شد که من بیش از همه به امام ارادات پیدا کنم این بُعد امام‏‏بود.‏

‏‏

موقع وضو ذکر می گفتند‏

‏‏امام دایم الوضو بودند و هیچ گاه دیده نشد که ایشان بدون وضو به اطاق خود‏‏مراجعت نمایند. بارها شاهد بودم امام به هنگام وضو گرفتن اذکار مستحبی را که باید‏‏حین وضو بخوانند می خواندند.‏

‏‏

دایم الوضو بودند‏

‏‏امام دایم الوضو بودند. بارها قبل از نماز برای تجدید وضو می رفتند و وضو‏‏گرفتنشان قدری طول می کشید چون مستحبات را رعایت می کردند.‏

رو به قبله وضو می گرفتند‏

‏‏امام هیچ گاه از ذکر خدا غافل نبودند و در همه حال ذکر خداوند بر زبان و قلب‏‏ایشان جاری بود. به طوری که هر روز نیایش همان روز را به جای می آوردند. هنگام‏‏وضو گرفتن نیز مشغول نیایش بودند و حتی در بیمارستان که بستری بودند حتماً رو به‏‏قبله وضو می گرفتند.‏

پایان پیام/35

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه قرآن و معارف

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


نامه به دوست صمیمی ؛ 7 نمونه متن نامه به دوست ،جدید و محبت آمیز