به گزارش ایسنا، یکی از تصاویر آشنا در عموم شهرهای جهان «دستفروشی» است. پدیدهای با نام دستفروشی تنها اختصاص به شهرهای در حال توسعه ندارد، بلکه در بسیاری از شهرهای کشورهای توسعهیافته هم میتوان دستفروشان را مشاهده کرد.
دستفروشی به عنوان یک حرفه و کسب و کار غیررسمی روز به روز در حال گسترش است و فارغ از معایب و مزایای آن، از سدمعبر و مزاحمتهای گاه و بیگاه برای مشتریان و فروش اجناس تقلبی و بیکیفیت گرفته تا ارزان و در دسترس بودن اجناس، پدیدهای رو به رشد در جامعه به شمار میرود که نگاهها و بازخوردهای مختلفی نسبت به آن وجود دارد.
هنگامی که بازار کار رسمی توانایی تامین تقاضاهای موجود برای اشتغال را ندارد و همواره عدهای از این بازار دست خالی بیرون میروند، یکی از راهکارها برای گروههای فاقد منابع تولید و صلاحیتهای حرفهای در پیش گرفتن دستفروشی است.
زنجان؛ میزبان مهربان
آفتاب تیز مردادماه عابران پیاده را کلافه کرده و هرکس به دنبال خنکای سایه در گوشهای هستند، ولی داستان مرضیه فرق میکند گرما و سرما برای او توفیری ندارد. باید کار کند چه ظل آفتاب چه در سرمای سوزان. چشمان منتظر چهار فرزندش به او است تا لقمه نانی برای آنها به ارمغان آورد. اینکه بخواهی سر صحبت را با او بازکنی و از زندگی، معیشت و دلایل انتخاب این شغل بپرسی کار آسانی نیست. مرا به خرید زیره دعوت کرده و راه برای آغاز کلام باز شد.
خانم حدود چهل و چند سالهای که از کرمان آمده تا روزی خود و فرزندانش را از فروش زیره در آورد. در رابطه با شغلش و دلایل انتخاب آن، میگوید: همسرم بیمار است و توان کار کردن ندارد. ما چهار فرزند داریم و برای همین من مجبور به کار کردن هستم. برای اینکه کاسبی در زنجان بهتر است سختی راه را به جان خریده و از کرمان آمدهام تا در چند ماهی که مهمان این شهر هستم محصول خود را بفروشم. زنجانیها زیره دوست دارند و این به نفع من است چون فروش خوبی میکنم؛ هر چند هر شب باید 40 هزار تومان آنرا به مهمانسرا در قبال جای خواب بدهم و این برای منی که باید برای فرزندانم پول بفرستم، زیاد است.
وی میافزاید: در این فصل زنجان آب و هوای خوب و خنکی دارد و علاوه بر آن مردم زنجان مهربان هستند و از زیره استقبال خوبی دارند. همچنین رفتار ماموران شهرداری زنجان آزاردهنده نیست و مانند دیگر شهرها اذیتمان نمیکنند.
این داستان صد متر جلوتر برای خانمی پا به سن گذاشته که آسفالت زمین محل روزی او است و دستفروشی میکند، تکرا میشود. از اهالی اهواز معرفی است و میگوید: برای درمان نوهاش به زنجان آمده. با برقی که در چشمانش است داستان زندگیاش را میگوید و امیدوار است زنجان محل شفای نوه دردانهاش باشد. هر چند خانمی در زنجان هزینه درمان را تقبل کرده ولی باید دستش در جیب خودش باشد، چون نمیشود خرج خورد و خوراک را هم از دیگران گرفت.
غیرت جنوبیاش هم اجازه نمیدهد دست جلوی مردم دراز کند. پس شبها همانطور که نوه خود را روی پاهایش خوابانده و در گوش او لالایی میخواند، غصههای زندگیاش را هم در هر رج لیفهایی که میبافد مرور کرده و صبح همه این داستانها به فروش میرسد.
حال زار بازار
انگار افزایش قیمتها دستفروشان را هم در موج خود گرفتار کرده است. افزایش قیمتها در سالهای اخیر قدرت خرید خانوارها را کاهش داده و سبب شده که خانوارها سعی کنند کالای مورد نیاز خود را با قیمت پایینتر تهیه کنند و این در حالی است که دستفروشان نیز با افزایش قیمتها با مشکلاتی مواجه شدهاند و نمیتوانند کالاهایی را که خانوارها تمایل به خرید آن دارند و کالای ضروری محسوب میشود را عرضه کنند، به همین دلیل برای فروش کالاهای خود با مشکلاتی مواجه میشوند.
پیرمردی که سالها است زنجانیها به حضورش بر روی پله یکی از مغازههای خیابان انقلاب عادت دارند، میگوید: حقوق بازنشستگی ندارم و خرج زندگیام را با فروش این لباسها تامین میکنم و گرانی سبب شده که مردم کمتر خرید کنند و حال، درآمد روزانهام به کمتر از 50 هزار تومان رسیده که اگر پول تهیه لباسها را از آن کسر کنیم، مبلغ اندکی برای من میماند.
وی ادامه میدهد: با این اوضاع بازار گذران زندگی با دستفروشی سخت است و تنها چیزی که به عنوان منبع مالی به من کمک میکند، مقداری پول است که به عنوان سپرده در بانک داریم و ماهیانه چندصد هزار تومان بابت آن سود دریافت میکنیم که این پول نیز از محل دیه به همسرم بابت تصادفی که در سالهای قبل داشت، به دست آمده است.
کمی جلوتر مرد میانسالی بساط کوچکی گسترده و رهگذران را به خرید دعوت میکند. در رابطه با دلایل انتخاب دستفروشی، میگوید که دو سال است که به این کار روی آورده و پیش از این آرایشگر بوده است ولی به خاطر برخی مشکلات سرمایه خود را از دست داده و حال چارهای جز دستفروشی ندارد.
وی ادامه میدهد: پنج فرزند دارد که دو نفر از آنان دانشآموز هستند و به زودی با آغاز مدارس، نیاز به لوزامالتحریر دارند و با توجه به گرانی که در جامعه وجود دارد، تامین معاش سختتر از همیشه شده است.
هرچه که جلوتر میروی فاصله قرارگیری دستفروشان از یکدیگر بیشتر میشود. مرد میانسال که سایبانی بر سر دارد از سابقه 27 سال خود در دستفروشی و بساطگستری میگوید: با وجود اینکه سالها است در این منطقه از شهر کار میکنم ولی نتوانستهام برای خود و خانوادهام بیمه درمانی و بازنشستگی واریز کنم.
وی میافزاید: امسال اوضاع کاسبی بد شده و در پنج سال متوالی قدرت خرید مردم کاهش یافته است و مردم کمتر از قبل خرید میکنند ولی تقریبا پنج سال قبل اوضاع کاسبی بهتر از این بود و مردم راحتتر خرید میکردند.
حالا تقریبا به خیابان زینبیه غربی رسیدهام. چند متر مانده به نبش خیابان پیرمردی که در این گرما کت سبز رنگ نظامی بر تن دارد، توجهم را به خود جلب میکند، زیاد حوصله حرف زدن ندارد، حس دلخوری از کسادی کاسبی را به جواب پرسشهایم آمیخته و میگوید: درست نمیدانم چند سال است ولی از آغاز انقلاب، من نیز برای کار از روستا به زنجان آمدم و در طول این مدت از کارگری ساختمانی گرفته تا شاگردی در مغازه بازاریان را انجام دادهام.
وی دلیل آمدن به زنجان برای کار را نداشتن زمین کشاورزی در روستا و نداشتن دام برای دامداری بیان کرده و ادامه میدهد: اگر زمین کشاورزی داشتم حتما در روستا مانده و این همه سختی را به جان نمیخریدم ولی خدا را شکر که در طول همین سالها توانستهام خانهای برای خود بخرم ولی حال اوضاع کاسبی بد است و مردم چیزی نمیخرند و این در حالی است که دستفروشان سود ناچیزی دارند و با خرید نکردن مردم همین سود ناچیز و سرمایهای را که برای این کار گذاشتهاند، از دست میدهند.
کار عار نیست
انگار ساز ناکوک زندگی حوصله را از دستفروشان بیشتر از افراد عادی گرفته. عدهای ناراحت از شرایطی که بهوجود آمده با دست اجازه صحبت به من نمیدهند و باز خیره به بساط خود بهدنبال کسب روزی هستند که روی آسفالت داغ برای آنها تدارک دیده شده است.
حریف گرمای آفتاب نشده و بر میگردم ولی پس از پایین آمدن آفتاب دوباره به مرکز شهر و اینبار به پیادهراه جدید و البته تنها پیادهراه شهر میروم تا با نوازندگانی که در این محل حضور دارند صحبت کنم. در زنجان اخیرا افرادی با انواع ساز و یا آلات موسیقی مردم را دمی از صدای بوق ماشینها و هیاهوی شهرنشینی به دنیای نتها میبرند و این اتفاق جدیدی برای زنجان است هرچند که در بسیاری از شهرها جدید نیست ولی این نوازنده علاقهای به صحبت نداشته و اصرار من بیفایده میشود.
در تمام طول روز سعی در برقراری ارتباط با دستفروشان دارم. چشمم به دنبال کودک دستفروش بود که در پایان روز پسر بچه حدودا 12 ساله که بساط کوچکی از قاب موبایل داشت، توجهم را جلب کرد. برخلاف سایر دستفروشان لباسهایی از برندهای معروف بر تن داشت و بسیار مرتب بود.
وی با بیان اینکه اولین روز کار دستفروشی او است، میگوید: به لحاظ مالی نیازی به کار کردن ندارد و درآمد پدرش برای زندگی او و خانوادهاش کافی است و زندگی راحتی دارد ولی دستفروشی امروزش دلیلی دارد برای او بسیار ارزشمند است.
این کودک ادامه میدهد: مدتی است که بخشی از پولتوجیبیهایم را پسانداز کرده بودم تا یک دوربین دیجیتال بخرم که با گران شدن دلار پسانداز من برای خرید دوربین مورد علاقهام کفاف نکرد برای همین با مشورت و اجازه پدر و مادرم، تصمیم گرفتم تابستان را در کنار عمویم در مغازه موبایلفروشی کار کنم تا بتوانم پول خرید دوربینم را تکمیل کنم و حالا به اندازه فروش این چند قاب موبایل پول کم دارد.
وی با بیان اینکه کار، عار نیست، تصریح میکند: خانواده من به شرط اینکه بهموقع سر کلاسهای تابستانی که مرا ثبتنام کرده بودند حاضر شوم و کار کردن لطمهای به درسهایم نزند، با کار کردن من در تابستان موافقت کردند و من مهارت داشتن و کار کردن را دوست دارم و امروز نیز برای فروش سریعتر قاب گوشیها دستفروشی میکنم تا زودتر پول خرید دوربینم کامل شود.
دستفروشان؛ صاحبان سرقفلی موزائیکهای خیابان
در دنیای امروزی که همه چیز با سرعت شگفتآوری به سمت مدرنیته میرود و خریدهای اینترنتی و آنلاین در حال گسترش است، دستفروشی همچنان این نوع خرید را برای خود رقیب نمیداند؛ چراکه مردم کماکان خرید ارزان و رو در رو را ترجیح میدهند، برخی به این نوع معامله اعتقادی ندارند و برخی نیز میخواهند لذت خرید در کوچه و خیابان را تجربه کنند.
در این دوران که هر سمبل سنتی یا نیمهسنتی در معرض فراموشی و عزلتنشینی است، دستفروشی همچنان با قدرت به کار خود ادامه میدهد و بود و نبودش به کلاف سردرگم زندگی مدرن امروز تبدیل شده است.
دلایل بسیاری برای بروز دستفروشی وجود دارد، مهاجرت از روستا به شهر، تعطیلی کارخانهها، ضعیف شدن اقتصاد و کسادی بازار و ... از عمده دلایل افزایش تعداد دستفروشان است و حال که تعداد این افراد رو به افزایش است باید برای ساماندهی آنان و نیز ایجاد فضایی برای راحتی و حفظ کرامتشان اقدام شود؛ چراکه آنان بخشی از جامعه بوده و حال هر کدام سرقفلی یک موزائیک را دارند و با حضور خود در کنار خیابانها و معابر روزگار میگذرانند.
گزارش: پریسا یوسفی خبرنگار ایسنا (منطقه زنجان)
انتهای پیام