نویسندگان ما صدای کودکان نیستند
عضو هیات مدیره شورای کتاب کودک معتقد است ارتباط پدیدآورندگان با مخاطب کودک کم است. پدپدآورنده مسایل و دغدغههای خودش را بر روی کاغذ میآورد و آن را در قالب داستان مطرح میکند ولی کودک امروز دغدغههای خودش را دارد.
خبرگزاری شبستان، سرویس فرهنگی- محمد پورعلم : بررسی موفقیت یا عدم موفقیت در یک حوزه فرهنگی، به طور معمول با بررسی آمارهای کمی در آن حوزه مشخص می شود. روشی که گرچه دیدگاهی کلی درباره میزان تولید و مصرف در آن بخش و میزان فعالیت ها در آن به دست می دهد اما لاجرم پارامترهای کیفی را نیز بر مبنای همین نتایج کمی می سنجد.
نشر ادبیات کودک یکی از همین حوزه های فرهنگی است که در پایان هرسال، آماری از تنوع و تعدد مجلدات آن از سوی نهادهای رسمی منتشر می شود. یا مثلا ایام برپایی نمایشگاه سنگ محکی می شود برای بررسی میزان استقبال مردم و خانواده ها از کتاب های منتشر شده. اما در این میان پرسش مهمی همچنان بی پاسخ است. آیا تیراژ کتاب کودک می تواند از موفقیت یا عدم موفقیت نویسندگان در آگاه سازی جامعه و تاثیرپذیری جامعه از آن خبر دهد؟ یا این که نیازمند معیارهای دقیق تری برای این ارزیابی هستیم. بررسی چه پارمترهایی می تواند در این مسیر به ما کمک کند؟ شاید بتوان به سراغ اضلاع تاثیرگذار بر نشر کودک رفت و نقش هر یک را در زمینه میزان موفقیت کلی ادبیات کودک مورد بررسی قرار داد تا از این رهگذر نقاط قوت و ضعف کار روشن شود.
نویسندگان اگر مهمترین عامل تاثیرگذار بر ادبیات کودک نباشند، قطعا یکی از تاثیرگذراترین بازوهای آن هستند. ایده اولیه در ذهن آن ها شکل می گیرد، رشد می کند و به ثمر می نشیند. موفقیت آن هاست که می تواند نیمی از مسیر موفقیت ادبیات کودک را تضمین کند. برای آشنایی با چالش های پیش روی نویسندگان ادبیات کودک کشورمان با «مسعود ناصری»، عضو هیات مدیره شورای کتاب کودک به گفتگو نشسته ایم.
موفقیت نویسندگان ادبیات کودک ایران در دهه های اخیر را چه طور ارزیابی می کنید؟
نویسندگان ما در دهههای اخیر کوشیده اند چهره واقعی کودکان ایران و دغدغهها و مسایل آن ها را به درستی منتقل کنند. آثار خوبی هم در این زمینه منتشر شده ولی یکی از مشکلاتی که در این زمینه وجود دارد، اختلاف بین نسلهاست. نسلی که داستان مینویسد و کودکی که داستان را میخواند.
چرا اهمیت این موضوع در دوره اخیر بیش تر از گذشته است؟
گفته میشود که تفاوت بین هر نسل هفت سال شده است. یعنی کودکی که امروز متولد میشود و کودکی که هفت سال بعد متولد میشود متعلق به دو نسل متفاوت هستند. مقتضی چنین تغییر نسلی این است که ادبیاتش هم بازتاب دغدغهها، نیازها و ویژگیهای هر نسل در ادبیات آن نسل باشد.
این مساله چه طور چالش برانگیز می شود؟
متاسفانه آسیبی که ما در حوزه داستان کودکان داریم این است که نویسندهها صدای کودکان نیستند. نویسندههای محدودی هستند که تلاش میکنند به دنیای کودک نزدیک شوند. از سبکهای واقعگرا استفاده میکنند و فانتزیهای خلاقی هم میآفرینند، ولی واقعا آسیب بزرگ ما همین است.
این نقیصه از کجا ناشی می شود. نویسنده ما چه مسیری را باید طی کند که نمی کند؟
این آسیب از آن جایی میآید که ارتباط پدیدآورندگان با مخاطب کودک و نوجوان کم است. پدپدآورنده مسایل و دغدغههای خودش را بر روی کاغذ میآورد و آن را در قالب داستان مطرح میکند ولی کودک امروز دغدغههای خودش را دارد.
مگر سخن گفتن از دغدغه کودکان وظیفه ذاتی نویسنده کودک نیست؟
چرا، همین گونه است اما تعداد اندکی از پدیدآورندگان کتاب کودک به شناخت مخاطب، نزدیک شدن به دنیای آن ها و همدل شدن با نسل نو توجه میکنند. این نکته آسیبی را به وجود میآورد و آن، خلق آثاری است که با فضای ذهنی کودک و نوجوان فاصله دارد.
اما همه پدیدآورندگان عرصه ادبیات کودک خود را نویسنده کودک می دانند. این از کجا ناشی می شود؟
شاید تعریفی که از کودک دارند تعریف مناسبی نیست، به همین خاطر آن ادبیاتی هم که خلق میکنند مناسب کودک نیست. بسیاری از نویسندگان تصورشان این است که کتابی که برای کودک مینویسند باید رویکرد تعلیمی روشن و واضح داشته باشد و تریبونی برای باید و نبایدها و بکن و نکنها شود. اما امروزه این تعریف دیگر در ادبیات کودکان وجود ندارد.
پایان پیام/14