مرکز مخابرات، فرزند من است


مرکز مخابرات، فرزند من است

مجله آنلاین موبنا – مرد گازوئیل به دست وسط سیلاب مرکز مخابرات آق‌قلا، رمضان تاجیک نژاد است. دو فرزند دارد. یکی سر مرز سیستان و بلوچستان سرباز است و آن‌یکی در خانه. 29سال از عمر 50ساله‌اش را کارمند مخابرات بوده. آقا رمضان اول فرودین امسال، تولدش را در غریبانه‌ترین شکل ممکن وسط آبی که می‌رفت تا محل کارش را به ویرانه تبدیل کند؛ برگزار کرد. اما او...

مجله آنلاین موبنا – مرد گازوئیل به دست وسط سیلاب مرکز مخابرات آق‌قلا، رمضان تاجیک نژاد است. دو فرزند دارد. یکی سر مرز سیستان و بلوچستان سرباز است و آن‌یکی در خانه. 29سال از عمر 50ساله‌اش را کارمند مخابرات بوده.
آقا رمضان اول فرودین امسال، تولدش را در غریبانه‌ترین شکل ممکن وسط آبی که می‌رفت تا محل کارش را به ویرانه تبدیل کند؛ برگزار کرد.
اما او پا پس نکشید. به‌تنهایی همراه با نگهبان مجموعه‌اش ایستاد تا ژنراتور مرکز را روشن نگه دارد، مبادا «ارتباط» آق‌قلا و 30 روستای دیگر قطع شود.
تاجیک نژاد هرروز 15کیلومتر راه طی می‌کند تا از محل زندگی‌اش، به مرکز مخابرات آق‌قلا برسد. 20 سال است کار هرروزش همین است. اما شرح ماجرای آن روزی که به‌تنهایی گذشت و روزهای بعدی که او پشت سر گذاشت را از زبان خودش بخوانید.
از زبان مردی که هرچند دقیقه یک‌بار به ما یادآوری می‌کند که «ولله قصد من این‌ کارهای تبلیغی نبود. من فقط کارم را کردم. آن عکس را هم وسط عید دیدم». راست هم می‌گوید.

**به جغرافیای آن محل کاملاً آشنا هستم
رمضان آقا بچه گرگان است، آق‌قلا را مثل کف دستش می‌شناسد. سال‌ها به‌عنوان کارشناس در مراکز مختلف کار کرد تا درنهایت ریاست اداره مرکز مخابرات را به او دادند: من رابطه نزدیکی با مسئولان اداره‌ها، دهیارها و شورای روستا دارم و ازآنجایی‌که هر دو هفته یک‌بار به روستاهای شهرستان سرکشی می‌کنم، جغرافیای منطقه را به‌خوبی می‌شناسم.
این دو مسئله همراه با راهکارهایی که آقا رمضان از قبل برای مواجهه با بحران می‌شناخت، مرکز مخابرات این شهرستان را نجات داد: سیل اول از استان گنبدکاووس شروع شد. همان موقع جلسات مدیریت بحران برگزار شد و من نیز در آن‌ها شرکت کردم تا با راه‌های پیشگیری از وقوع سیل آشنا شوم و بدانم اگر این اتفاق رخ داد، چطور باید با آن برخورد کنم.
سال‌ها در کلاس‌های مدیریت بحران شرکت کردم و مهم‌ترین چیزی که یاد گرفتم این بود همیشه تانکر سوخت من آماده باشد و در مواقع بحرانی روشن بماند.
برای همین گاهی اوقات بدون این‌که مشکلی وجود داشته باشد، ژنراتور را به شکل دستی قطع می‌کردم تا ببینم می‌توانم با سوخت آن را روشن نگه‌دارم یا نه. زمانی که برق به دلیل سیل قطع شد هم ژنراتور ما برای مدت ده روز بدون لحظه‌ای قطعی روشن ماند و ارتباط قطع نشد.

**قطعی برق
اولین احتمالی که آن روز به فکر تاجیک نژاد رسید، این بود که احتمالا برق منطقه، قطع می‌شود. همین هم شد. به‌محض شروع شدن سیل، برق 90درصد آق‌قلا قطع شد.
«عصر پنجشنبه یکم فروردین سیل شروع شد. نگرانی اصلی من این بود که قطع شدن برق کنترل پنل مرکز مخابرات ما را از بین ببرد. اولین قدمی که باید برمی‌داشتم روشن نگه‌داشتن دیزل ژنراتور بود.
با یک گالن 20 لیتری می‌رفتم و از مخزن گازوئیل می‌کشیدم تا ژنراتور روشن بماند. خاموش شدن دیزل مساوی بود با از بین رفتن ارتباطات.
طول و عرض جغرافیایی به شکلی است که سیل از شمال آق‌قلا به مرکز آمد و ادامه پیدا کرد. در چشم برهم زدنی حیاط مرکز پر از آب شد و مجبور شدیم برای عبور و مرور قایق موتوری و پارویی بیاوریم.
زمانی که ژنراتور به کار افتاد، دو پمپ آب کف‌کش قوی در اتاق دیزل و باطری خانه روشن کردم تا سطح آب را در آن دو اتاق مهم تا جایی که می‌شد پایین بیاورم. هرکدام از این پمپ‌ها چیزی حدود 4 اینچ آب را بیرون می‌کشید.
او شب اول به تنهایی تمام این کارها را انجام داد. فردای آن روز اما دوستانش برای کمک به مرکز مخابرات آمدند. آن عکس معروف را هم، دوستانش از او گرفتند. از مردی که نمی‌خواست محل کارش را ترک کند.
وظیفه و تکلیف کاری و شرعی‌اش او را مجاب به ماندن کرده بود: تعداد زیادی از اداراتی که کنار محل کار من هستند، خالی از کارمندان بودند. اما من یک تعهدی داشتم که مجابم می‌کرد سر پستم بمانم. حتی به‌تنهایی. حتی دست‌تنها. به خدا توکل کردم و ماندم.
خدای من این ملت را خیلی دوست داشت. من را وسیله کرد تا ارتباط دیتا، موبایل و تلفن ثابت قطع نشود. من باید می‌ماندم تا مردم بتوانند با موبایل و تلفن ثابت، با هر جا و هرکسی که نیاز است ارتباط بگیرند.

**هشت شبانه‌روز در محل کار
تاجیک نژاد تا روز هشتم عید رنگ خانه‌شان را ندید. روز هشتم هم برای چند ساعت به 15کیلومتری آق‌قلا رفت ‌و برگشت: آن روز هم به خاطر پسرم که سرباز مرزبانی سیستان و بلوچستان است باید برای خداحافظی با او برمی‌گشتم.
چندساعتی در خانه‌ماندم و دوباره برگشتم سرکارم. همان روزی که برگشتم خانه‌مان عکس را دیدم. همکارم نشانم داد و گفت همان روز دوم عکس را گرفتم. من اصلاً فکرم به این کارها نمی‌رسد و بلد نیستم انجامش بدهم.
او در پایان به نکته جالبی اشاره کرد. به این‌که مرکز مخابرات، حکم فرزندش را دارد: مرکز مخابرات فرزند من است، دستگاه‌هایی که آن جا نصب هستند، برای من عزیزند. مگر دلم می‌آید فرزند سربازم و آن‌یکی فرزندم که معلولیت دارد را رها کنم؟ مرکز مخابرات را هم رها نمی‌کنم. زندگی فراز و نشیب زیاد دارد؛ باید جنگید. نمی‌شود که تا روزگار کمی سخت گرفت همه‌چیز را رها کنیم و برویم.
او در پایان، در خصوص وضعیت آق‌قلا گفت: در حال حاضر سیل در مرکز مخابرات فروکش کرده اما در شهر هنوز ردپای آن دیده می‌شود. هنوز برق نیمی از شهر وصل نشده و مشکلاتی وجود دارد اما خوبی مردم ما این است که در کنار هم کار می‌کنند. ارتباط دوستانه‌ای بین ما برقرار است که باعث می‌شود کار خیلی بهتر جلو برود.

منبع: ایرنا

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه اینترنت

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جملات صبح بخیر عاشقانه؛ اس ام اس صبح بخیر عاشقانه، متن صبح بخیر عاشقانه و صمیمانه