بخت بی آیین


بخت بی آیین

من از خاکسترم برخاستم ای بخت بی آیین بیا از جور خود برگرد و وا کن بر دلم بالین چه کردم من مگر با ساز من دیگر نمی رقصی بیا از دشمنی برگرد و دیگر دام خود بر چین تو هر سازی زدی رقصیده ام دیگر چه می...

من از خاکسترم برخاستم ای بخت بی آیین
بیا از جور خود برگرد و وا کن بر دلم بالین

چه کردم من مگر با ساز من دیگر نمی رقصی
بیا از دشمنی برگرد و دیگر دام خود بر چین

تو هر سازی زدی رقصیده ام دیگر چه می خواهی ؟
چه می خواهی دگر از آدمی مانند من غمگین

نه شوری مانده در سازم نه اقبالی به آوازم
درونم پر شده از رنج و حسرت، آه آهنگین

تو هم مانند من می افتی.. این را شک نکن اما
چه سهم ات شد مرا از آسمان وقتی زدی پایین؟

چنان سرمست و مغرور از شکستم غرق لبخندی
که گویی تا ابد در این جهان می مانی ای بد کین

فریب ظاهر آرام و لبخند تو را خوردم
فریبم دادی از اول مرا با آن ولاضالین

نه لبخندی به روی لب.نه شوقی در دلم مانده
مرا بی آرزو کردی..برو ای بخت بی آیین

تو هم مانند من یک روز خوش دیگر نخواهی دید
تو را آه دلی رنجور و پر خون کرده چون نفرین

امیدم را گرفتی از دلم ای بخت دل سنگین
امیدت را بگیرد یک نفر مثل خودت...آمین






تصاویر | سریع‌ترین 0 تا 100 خودروهای زمین