توکه رفتی زغمت توبه ی خود را بشَکَستم زفراقت همه شب گوشه ی میخانه نشستم ز چه ترکم بنمودی چه خطا کرده ام آخر دِلِ پُر مهر ترا من همه عمرم نشَکَستم چو...
من خدا را دیده ام در خانه است با هزاران تیر بر پیکر هنوز زانوانش با زمین بیگانه است بر سرش برفِ سپید قامتش لرزان چو بید قلبِ پاکش صاف، چون آیینه است...
بهار آمد عجب بوی خوشی دارد چه هوای مطبوعی با هر قطره ی باران سروری میبارد به خانهی آوارم پدیده ی رنگینکمان و گل های شگفتانگیز بهبود میبخشد به...
درک کدام احساس هاله های روح را مسدود کرد در رودهای وهم؟ که می دهد طعم گس سالهای دور را می روی سرد می روم گرم و در سماع وصله های دل هوای حوصله سَر می...
علی جعفری وقتم گذشت و ننوشته ام شعری برای تو از بس در فکر تو بودم که گشتم نوای تو پاکیزه ترین عشق منی و در خلقت جهان دستان تو را میبوسم و میشوم فدای...