ای دل مرا چه سود است غم خاکستر چو روز من بود هم غصه رفتن قصه شهر است هم رهی با ساربان حکمت دهر است تو چه دانی هجر یاران چیست این ناله وسودا بهر کیست...
کاش می شد ماهِ من زین پس در این چرخ کبود بین عشاق جهان هرگز پریشانی نبود چشمه ی احساسِ من خشکید ای نامهربان بس که بر کوه دلم مهرِ تو بارانی نبود دین...