آسمون دلامون ابری شده بغض گریه ها رو ویرون می کنه روی سایه ی پریشون دلم داره قلبامونُ گریون می کنه لحظه هامون همه توی غربتن دل آسمونُ جارو می کنن از...
بخت ما دفترِ ایام چرا باز نکرد ؟ شرح حالی زگرفتاریم آغاز نکرد ؟ ما که رندیم و گدائیم چرا مرشد ما پرده ای در هنرآرائی ما ساز نکرد ؟ همه آوای سلامت به...
تو خوب میدانی ای قاضی جهانم رو به اتمام است تو خوب میدانی بعد از او دلم با غصه ادغام است بگیر جان پشیزم را غمم خارج از ارقام است خودم جانیِ خود بودم...
ابر سرگردان زیر باران قدم زدن با یار جان جانم چه لذّتی دارد دست در دست هم به آرامی راستی که چه شوکتی دارد چک چک قطره های باران را در کنار تو دوست می...
سایه ای گرچه در دل و جانی دیدنت هم ندارد امکانی من ندانسته بودم آنجایی وازچه رو بی سبب هراسانی می دوم می دوم به دنبالت می روی می روی شتابانی آرزو می...