شانزدهم مردادماه امسال عباسعلی دامنگیر مدیرکل حفاظت محیط زیست استان سمنان خبر داد که یک قلاده توله یوزپلنگ آسیایی در تصادف جادهای در محور میامی-عباسآباد مصدوم شده است. این توله یوز پس از چند روز سرانجام ٢٤مردادماه از بین رفت. یوزپلنگ آسیایی یکی از گونههای ارزشمند حیاتوحش جهان بهشمار میرود که بهدلیل جمعیت اندک باقیمانده از اینگونه حفاظت از آن اهمیت زیادی دارد. در سالهای اخیر بارها بر لزوم فنسکشی محدوده پارک ملی توران برای حفاظت از یوزها تاکید شده است.
خصوصا اینکه محدوده ١٢ کیلومتری منطقه عباسآباد در حوالی پارک ملی توران مهمترین نقطهای است که یوزها در آنجا با خودروهای عبوری تصادف میکنند. حیات یوزها البته با تهدیدهای دیگری هم روبهروست. «باقر نظامی» عضو هیات علمی دانشکده محیطزیست (وابسته به سازمان حفاظت محیطزیست) و مشاور پروژه بینالمللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی در گفتوگو با «اعتماد» درباره این تهدیدها سخن گفته است.
باز هم یک یوز به دلیل تصادف از بین رفت. شما که نقش مشاور پروژه حفاظت یوز را برعهده دارید، فکر میکنید برای جلوگیری از تکرار فاجعه از دست رفتن این گونههای ارزشمند چه راهحلی باید در پیش گرفته شود؟
دو منطقه بیشترین تصادف یوز را دارد. یکی منطقه عباسآباد (بین میامی به سبزوار) حوالی پارک ملی توران و یکی هم جنوب شهر یزد که البته از سال ٨٩ دیگر هیچ موردی از یوز دیده نشده است. در تصادف اخیر یک یوز نر از بین رفت اما تقریبا در اکثر موارد تصادفهای جادهای یوزهای ماده از بین رفتهاند. در کشورهای توسعهیافته روگذر احداث میکنند که حیوان از روی آن عبور کند. اما چون در کشور ما بودجه در این حوزه اندک است پیشنهاد مشاور این بود که در منطقه عباسآباد فنسکشی به گونهای انجام شود که یوزها هدایت شوند به سمتی که از طریق زیرگذر عبور کنند. البته اگر بخواهیم صادقانه نگاه کنیم همین فنسکشی هم تنها راهحل نیست.
یعنی میتوان کارهای کمهزینهتر هم انجام داد. مثلا در محدوده دوازده کیلومتری جاده عباسآباد که بیشترین تصادفها در آنجا رخ داده میتوان با نصب تابلوی کاهش و همینطور نصب دوربینهای کنترل سرعت از این حوادث پیشگیری کرد. اما پلیس با این استدلال که آنجا یکی از جادههای اصلی کشور است با این پیشنهادها موافقت نمیکند.
آنجا یک کریدور اصلی عبور حیوانات است و باید مجموعهای از اقدامات برای حفاظت از حیات حیوانات انجام شود. فنسکشی، افزایش روشنایی جاده به منظور بهبود دید افقی رانندگان، ایجاد محدودیت سرعت در آن ١٢ کیلومتر و مواردی از این قبیل میتواند راهگشا باشد. ما اگر برآورد کنیم که حدودا ١٠٠ قلاده یوز داریم و بعد این ١٠٠ قلاده را با هشت میلیارد نفر آدمی که روی کره زمین زندگی میکنند تناسب ببندیم مرگ هر یوز تقریبا برابر میشود با جمعیت کل کشور ما. یعنی اینقدر یک یوز در این جمعیت کوچک اهمیت دارد.
چرا طرح فنس کشی چند سال است که به تاخیر افتاده است. وزارت راه در این باره توضیحی داده است؟
درباره دلیل تاخیر یکی از بحثها این است که گویا از طرف وزارت راه این بودجه تخصیص یافته اما اداره کل راه سمنان بودجه را در حوزه دیگری هزینه کرده است.
حالا ممکن است کسانی که با تنوع زیستی آشنا نباشند، بپرسند که حالا مگر یک قلاده یوز از بین برود چه اهمیتی در زندگی انسانها دارد؟
این سوال خیلیهاست و نشان میدهد ما در حوزه آموزش شاید توفیق زیادی نداشتهایم. یک نوع هواپیمای مافوق صوت مسافربری داریم به اسم کنکورد. این هواپیما از روی یک پرنده به نام «اکراس آفریقایی» طراحی شده است.
اتفاقا یکی از مکانهایزیست این پرنده کشور ما است از جمله در همین تالاب هورالعظیم که این روزها دارد میسوزد. خیلی از اینگونهها ارزش علمی دارند. مثلا یوز سریعترین پستاندار روی زمین است. یوز در عرض دو ثانیه میتواند از ایستاده مطلق سرعتش را به ٧٠ کیلومتر در ساعت برساند. حتی تا ١١٠ کیلومتر هم میتواند. در عرض ٢ ثانیه هم میتواند از سرعت ١٠٠کیلومتر سرعتش را به صفر برساند و بایستد. هنوز هیچ ماشینی ساخته نشده که چنین تکنولوژیای داشته باشد. اینها همهاش ارزش علمی است. شیر هم نماد کشور ما بوده است.
اتفاق بد این است ما تنها کشور جهان هستیم که در ١٠٠ سال اخیر دو گونه گربهسان را منقرض کردهایم. شیر و ببر خزری یا همان ببر مازندران را از بین بردهایم. حفاظت موفق از محیطزیست به نوعی پرچم هر کشوری را در عرصه بینالمللی بلند میکند. یوز هم نشانه تنوع زیستی است. این زیرگونهای از یوز که در کشور ما وجود دارد در کل دنیا منقرض شده و اهمیت حفاظت از آن چندبرابر میشود. حتی خیلی وقتها اینها میتواند محل درآمدزایی باشد.
خیلی بیشتر از صنعت و حوزههای دیگر. ما اصلا بلد نبودهایم از محل گردشگری طبیعی و حیاتوحش کسب درآمد کنیم. حتی شکار هدایت شده یکی از راههای کسب درآمد در کشورهای توسعه یافته است اما گاهی به بهانه دفاع از حیاتوحش صداهایی در جامعه بلند میشود که به افکار عمومی سمت و سوی دیگری میدهد و کل این بحث را تخطئه میکند. البته منظورم از شکار متوجه یوز نیست اما بهطور کلی مقصودم این است که میتوانیم از این حوزه هم به اقتصاد کشور کمک کنیم.
به هر شکل این اهمیت را سعی کردم بهطور خلاصه روشن کنم حالا اگر هنوز برای برخی از مدیران یا بخشی از جامعه این اهمیت روشن نشده به ضعف آموزش مربوط است. برخی از گونهها بهانه حفاظتند. در سایه حفاظت از آنها برخی گونههای دیگر هم حفاظت میشوند. یعنی در سایه حفاظت یوز، قوچ و میش هم حفاظت میشود. وقتی قوچ و میش حفاظت شود، مراتع هم حفاظت میشوند. یعنی اینها حلقه به هم پیوستهاند.
همین روشن نبودن اهمیت حفاظت شاید باعث میشود که یک اداره مثلا بودجه فنسکشی را ببرد در یک حوزه دیگر هزینه کند.
سازمان حفاظت محیط زیست باید در حوزه آموزش تحرک بیشتری داشته باشد. کارهای دیگری هم میتوان کرد. اطلاعرسانی در رسانهها هم باید اتفاق بیفتد. مثلا ما با همکاری آقای فتحالله امیری فیلم
«در گرداب انقراض» را درباره یوزها ساختهایم که با وجود حضور در جشنواره «سینما حقیقت» و همینطور حضور در میان یازده فیلم منتخب هیات انتخاب مستند سی و ششمین جشنواره فیلم فجر، تلویزیون از پخش آن خودداری میکند.
دلیل پخش نشدن فیلم از شبکههای صداوسیما چیست؟
برخی از فعالان حفاظت از یوز که الان در زندان هستند در این فیلم هم حضور دارند و ظاهرا به همین دلیل فیلم از تلویزیون امکان پخش پیدا نکرده است.
بهجز تصادف بهنظر میرسد مشکل سگهای گله هم بلای جان یوزهاست؟
مهمتر از تصادف، دام و سگ گله است. ما ١٠زیستگاه اصلی یوز در ایران داریم که دو منطقه از بقیه مهمتر هستند؛ توران و میاندشت. هر دو منطقه هم با مشکل حضور دامهای اهلی روبه رو هستند. در خوشبینانهترین حالت تعداد سگهای گله ١٠٠ برابر یوزهای این مناطق است و هر سگ به راحتی یک یوز را از پا در میآورد. چه برسد به اینکه ما در برابر یک یوز ١٠٠ سگ گله داشته باشیم.
از تعداد یوزهایی که بر اثر حمله سگهای گله یا چوپانان از بین رفتهاند، آمار دقیقی وجود دارد؟
متاسفانه اطلاعات در این موارد خیلی دقیق نیست. مطالعه ما درباره از بین رفتن ٤٠ قلاده یوز از سال ١٣٨٠ تا پایان سال ١٣٩٦ نشان میدهد عامل ٤١ درصد از بین رفتن یوزها تصادفهای جادهای است. ٦ درصد مرگ طبیعی بوده، ٣١ درصد از سوی عامل انسانی و سگ گله و... از پا درآمدهاند و ٢٢ درصد هم عوامل نامعلوم. منطقا باید ٣٣ درصد را با آن ٢٢ درصد مرگهای با عامل نامعلوم جمع ببندیم.
البته یک کمپین هم شروع شده برای اینکه دامها از پارک ملی توران خارج شوند و موفقیتهایی هم کسب کرده است. چقدر به موفقیت این طرح امیدوارید؟
بله، در جریان این کمپین هستم. این کمپین تمرکزش بر پارک ملی توران است که حرکت خوبی است. اما ما در کل محدوده توران مشکل داریم. باید برای مراتع دامداران جایگزین پیدا شود یا پیشنهادهای دیگری برایشان وجود داشته باشد که قانع شوند در این باره کاری کنند. ما شاید بتوانیم در توران و میاندشت در بخش پارک ملی مراتع را بخریم اما برای اینکه از محدودههای بزرگتر، دامها را خارج کنیم باید روشهای مختلفی را در پیش بگیریم.
از جمله آموزش دامداران و کاستن از تعداد سگها. حتی سگهای گله هم فقط مناسب حفاظت از گله نیستند و باید در این زمینههای کارهای دیگری هم انجام دهیم.
آقای تجریشی معاون محیط زیست انسانی اخیرا گفتهاند که مهمترین عامل تهدیدکننده حیات یوزها مساله خشکسالی است. ایشان گفتهاند که میتوان یوزها را به جنوب دریاچه ارومیه برد و با توجه به اینکه در آنجا آب و علوفه کافی وجود دارد، میتوان زمینه حفاظت و تکثیر یوزها را فراهم کرد. چقدر با این دیدگاه موافقید؟
به نظر من این دیدگاه کاملا اشتباه است. البته نمیدانم چرا معاونت محیط زیست انسانی در این زمینه اظهارنظر کردهاند. اما باید بگویم اتفاقا در میان عواملی که یوز را تهدید میکنند خشکسالی بسیار کمرنگ است.
مطالعات من و سه مشاور دیگر؛ آقایان دکتر احمدی، شمس و حیدری نشان میدهد که خشکسالی عامل بسیار کمرنگی است. عرض کردم عواملی مانند سگگله و دام، جاده و... بیش از مسالهای مانند خشکسالی حیات یوزها را تهدید میکند. چهبسا در برخی مناطق، خشکسالی در کوتاهمدت به نفع یوزها تمام شده است.
چگونه خشکسالی میتواند به نفع یوزها باشد؟
عرض کردم در کوتاهمدت. به این دلیل که منابع آب بسیار محدود بوده است و «سمدارها» برای نوشیدن آب مجبور بودهاند به جاهای خاصی مراجعه کنند و همانجا کمینگاه یوزها بوده و موفق شدهاند که این حیوانات را شکار کنند. البته در بلندمدت خشکسالی هم به ضرر یوزهاست.
فارغ از این بحث اساسا به لحاظ ویژگیهای محیطی هر حیوانی از نظر زیستی برای برخی مناطق مناسب است. محل زیست یوزها باید چه مشخصههایی داشته باشد؟
این باور که هر جایی آب و طعمه باشد یک حیوان میتوان سریع خودش را با آن منطقه تطبیق دهد اشتباه است.بسیاری از عوامل حتی به چشم هم نمیآیند. نتایج مطالعات ما نشان داده ارتفاع هزار تا هزار و ٥٠٠ متر از سطح دریا و جاهایی که حالت تپهماهوری داشته باشند بهترین محل زیست برای یوزهاست یا مثلا آقای تجریشی فرمودهاند منطقه مورد نظرشان تعداد قابل قبولی خرگوش دارد. اما خرگوش عامل اصلی تغذیه یوز نیست.
مثل این میماند ما در کوتاهمدت به دلیل گرسنگی خودمان را با بیسکویت زنده نگه داریم. تغذیه اصلی یوز، هم در ایران و در دنیا غزالها هستند یعنی «آهو» و «جبیر» و «قوچ و میش». این سه طعمه، طعمههای اصلی تغذیه یوز هستند. اما در اولویت بعد یوز برای تغذیه به «کل و بز» و «خرگوش» هم پناه میبرد. اینها غذای اضطراری محسوب میشوند و نه غذای اصلی. علاوه بر اینها عواملی مانند دما، بارندگی، باد و بسیاری عوامل زیستی دیگر هم تعیینکنندهاند.
در واقع به این راحتی نمیتوان درباره جابهجایی یوزها تصمیم گرفت؟
دقیقا. ضمن اینکه گرفتن یوزها هم به این راحتی نیست. بگذارید مثالی بزنم. الان دو یوز نر در استان یزد محدوده دره انجیر جایی بین شهرستانهای اردکان و بافق در تردد هستند. مدتی پیش پیشنهاد دادهام که این دو یوز نر گزینههای خوبی هستند برای اینکه از آنها اسپرمگیری کنیم برای مادههایی که ما در اسارت داریم. از سال ٩١ به بعد هیچ یوز مادهای در کل محدودههای استان یزد مشاهده نشده است.
چون یوزها چند نری دارند. یعنی یک ماده با چند نر جفتگیری میکند. هرچه نرها زیاد باشند موفقیت ماده در زادآوری بیشتر میشود. برای همین پیشنهاد کردم که این یوزهای نر را به منطقهای دیگر منتقل کنیم. اما راهکار مناسبی برای گرفتن اینها پیدا نکردیم. پس تغییر مکان زیست یوزها به این سادگیها هم نیست. یوز حیوان بسیار پیچیدهای است و چون گوشتخوار است این حساسیت، محافظت از آن را دشوارتر میکند. رژیم غذایی خیلی خاص، زندگی در مکانهای خاص، زیاد بودن عقیمی در نرها و... از جمله نشانههای این پیچیدگیاند. درباره همین رژیم غذایی یوز در ایران و دنیا اگر سرچ کنید، متوجه میشوید چقدر مقاله علمی نوشته شده است.
امین شول سیرجانی