هرچه باریدقلم از غم وغوغای توبود
دل واحساس وقلم غرق تمنای توبود
چهره سرچشمه دل دادن وعاشق شدن است
انچه از یادنرفت چهره ی زیبای توبود
قوم چنگیزنگاه تووشهردل من
شهرغارت زده هرلحظه پذیرلی توبود
هرکه از اتش چشمان توپرهیز نکرد
عاقبت زخمی مژگان دل ارای توبود
اهل شوقی وهمان لحضه خودت فهمیدی
دردل عاشق من شوق تماشای توبود
نیست جز صحبت تودردل واحساس غریب
دل دیوانه من غرق تمنای توبود