شانزه‌لیزه پایتخت ایران


گزارش میدانی «چلچراغ» از خیابانی که دیگر خیابان نیست! نسیم بنایی ناصرالدین‌شاه از فرنگ برگشته و با خودش آرزوهای فرنگی به همراه آورده؛ یکی از آن آرزوها، شانزه‌لیزه‌ای در تهران است. ناصرالدین‌شاه دستور داد خیابان لاله‌زار را در باغی به همین نام بکشند که از جنوب به میدان امام‌خمینی (توپخانه) و از شمال به خیابان انقلاب اسلامی...

شانزه‌لیزه پایتخت ایران

گزارش میدانی «چلچراغ» از خیابانی که دیگر خیابان نیست!

نسیم بنایی

ناصرالدین‌شاه از فرنگ برگشته و با خودش آرزوهای فرنگی به همراه آورده؛ یکی از آن آرزوها، شانزه‌لیزه‌ای در تهران است. ناصرالدین‌شاه دستور داد خیابان لاله‌زار را در باغی به همین نام بکشند که از جنوب به میدان امام‌خمینی (توپخانه) و از شمال به خیابان انقلاب اسلامی (آیزنهاور) منتهی می‌شد. رویای ناصرالدین‌شاه محقق شد و شانزه‌لیزه تهرانی‌ها با نام خیابان لاله‌زار پدید آمد؛ جایی که همه شیک‌ترین لباس‌هایشان را می‌پوشیدند و برای خرید کالاهای خارجی یا تماشای فیلم و تئاتر در آن رفت‌وآمد می‌کردند. لاله‌زار هنوز هم زنده است؛ یکی از رگ‌های حیاتی تهران که این روزها به جای جریان آب و ردیف درختان، انبوه سیم و کابل و جنگل ساختمان‌های نتراشیده و نخراشیده در آن حکمرانی می‌کنند. دیگر خبری از شیک‌پوشانی که برای تماشای تئاتر یا فیلم به لاله‌زار می‌آمدند، نیست؛ خبری از روی صحنه رفتن آثار عشقی و عارف نیست؛ دیگر کسی با یک بلیت دو سانس فیلم تماشا نمی‌کند؛ لاله‌زار حیران مانده زیر سیم و کابل و انبار کالای برقی است. شانزه‌لیزه پایتخت ایران

پرده اول: لاله‌زار، احمد فرح و نوستالژی‌بازی
بیشتر از 50 سال است که در این خیابان نوشابه و به قول خودش «از این‌جور چیزها» می‌فروشد؛ اکثر کاسب‌ها و بازاری‌ها او را می‌شناسند. نامش احمد فرح است. پیرمردی تقریبا 70 ساله که روبه‌روی سینما ایران در ورودی مخروبه‌ای که زمانی سینما البرز بوده، بساط آب خنک و نوشابه و چیزهای دیگر پهن کرده‌ است. خودش تاریخ شفاهیِ عامیانه خیابان لاله‌زار است. با سخاوت و با لهجه غلیظ و اصیل تهرانی از گذشته می‌گوید و خاطره‌بازی می‌کند. پیدا کردن او کار خیلی سختی نیست، پیدا کردن خیابان لاله‌زار هم خیلی سخت نیست. بهترین راه برای رسیدن به این خیابان، مترو است؛ می‌توان به‌راحتی از هزارتوی زیرزمین تهران به ایستگاه امام‌خمینی رفت و از آن‌جا به کمک راهنماها و فلش‌هایی که نوشته «لاله‌زار»، قدم به خیابانی گذاشت که شباهت زیادی به لاله‌زار ندارد و به جای لاله می‌توان به انواع و اقسام سیم و کابل و لوازم برقی دسترسی پیدا کرد. لابه‌لای این سیم و کابل‌ها البته هنوز ردپای قدیم وجود دارد و زنده‌ترینِ آن‌ها آدم‌ها هستند، آدم‌هایی مثل احمد فرح که می‌توان ساعت‌ها پای حرف‌هایشان نشست و سوار بر کِشتی زمان شد و به گذشته سفر کرد.شانزه‌لیزه پایتخت ایران

پرده دوم: دو سیخ کباب، سیخی شش‌هزار
روی شیشه با رنگ قرمز و فونت درشت نوشته: «اغذیه لاله‌زار»، و زیر آن با فونتی ریزتر نوشته: «انواع غذاهای سرد و گرم». مغازه‌ای که نمای بیرونی‌اش سرتاسر شیشه‌های سه‌ میلی‌متری قدیمی است و تنها چند تکه آهن باریک شیشه‌هایش را به هم وصل کرده، بیش از 68 سال قدمت دارد. قدیم‌ها فردی معروف به هادی رشتی این مغازه را اداره می‌کرده و حالا ظاهرا پسرش مغازه را می‌چرخاند. البته روی پروانه کسب‌وکار این مغازه نام حسین علی‌زاده به چشم می‌خورد. لاله‌زار اغذیه‌فروشی‌های بسیاری داشته؛ یکی از آن‌ها چلوکبابی محسن بوده که هنوز هم پابرجاست. یک در کوچک و باریک که بالای آن روی تابلوی قرمزی نوشته: «هو‌الرزاق؛ سالن چلوکبابی محسن؛ باقلا پلو با گوشت-چلوخورشت» زیر آن هم تاکید شده: «دارای لژ خانوادگی». برای رسیدن به چلوکبابی محسن باید از دالان باریکی عبور کرد تا به سالن رسید. احمد خان خیلی از غذاهای امروز چلوکبابی محسن راضی نیست: «باباش که مُرد، کیفیتش هم عوض شد. غذاش نصف شد؛ باباش که بود، یارو حسابی سیر می‌شد. یه پُرس می‌گرفتم 25زار، یه دو تومنی و یه پنج زاری؛ الان شده 18 تومن! قدیم از راه‌های دور قابلمه می‌آوردن و کباب می‌بردن.» از کیفیت غذاهای امروز و وضعیت اغذیه‌فروشی‌ها در خیابان لاله‌زار هم شاکی است: «قبلا همه‌ش گوشت بود، الان همه‌ش شده سنگدون مرغ. یه کافه بود، کافه شش زار، یه پنج زار و یه یک قرونی؛ چایی می‌آورد برایت می‌ریخت یک قرون؛ دو تا بستنی‌فروشی بود الان الکتریکی شده.» راست می‌گوید، دیگر خبری از ساندویچ مرغ، اولویه، کالباس و سوسیس نیست. رستوران چلچله که به گفته احمد 20سال پیش راه افتاده، حالا به خرابه‌ای در بالای یک ساختمان تبدیل شده که کسی نای بالا رفتن از پله‌های آن را ندارد. گویی عطر و طعم غذا از این خیابان رخت بربسته ‌است.

شانزه‌لیزه پایتخت ایراننیم‌پرده: خداحافظ وایکینگ‌ها
تاریکی مطلق است، با نور چراغ‌قوه موبایل می‌توان کف زمین را دید، تکه‌های آهن صندلی‌هایی که زمانی ردیف به ردیف کنار هم چیده شده‌ بودند و مردم روی آن‌ها روبه‌روی پرده‌ای بزرگ به تماشای فیلم می‌نشستند. در همان تاریکی مطلق با اندک نوری که از کریدور سینما به درون می‌تابد، می‌توان به‌زحمت سِن و جای پرده بزرگ سینما را دید. بیرون از سالن، دو دستگاه بزرگ آپارات قدیمی خاک‌خورده در گوشه‌ای برای خود جا خوش کرده‌اند. در ورودیِ آن هم گیشه‌ای است که زمانی در آن یک بلیت برای تماشای دو سانس فیلم فروخته می‌شد. سردرِ سینما هنوز هم به چشم می‌خورد: «سینما البزر»؛ سینمایی که آخرین بار 20سال پیش آخرین فیلمش را که «وایکینگ‌ها» بود، به نمایش گذاشت و حالا به مخروبه‌ای به ارزش 300میلیارد تومان تبدیل شده که قرار است به یکی از پاساژهای امروزیِ خیابان لاله‌زار تبدیل شود؛ یکی از همان پاساژهایی که هیچ تجانسی با نام لاله‌زار ندارد. کنار سینما البرز هم سینما رکس معروف بود که به گفته احمد فرح، بنیاد آن را گرفت و به سینما لاله تبدیل کرد. به گواه مستندهای تاریخی زمانی 80درصد از سینماهای پایتخت در این خیابان بودند. حالا فقط سردرِ برخی از آن‌ها باقی مانده، مثل سینما متروپل که بالای آن نوشته شده «رودکی» و راهی برای ورود به آن وجود ندارد. حتی آدم‌هایی که قبلا در این سینماها کار می‌کردند هم دیگر جز ردی از گذشته با خود ندارند، مثل علی‌اصغر صباح‌کوهی که زمانی سرپرست گروه در انجمن هنرمندان تئاتر آزاد بوده و هنوز هم کارت عضویتش را به همراه دارد و با افتخار آن را نشان می‌دهد؛ کارتی که روی تاریخ اعتبار آن نوشته: شهریور 1385. سینماهای خیابان لاله‌زار هم مدت‌هاست که اعتبارشان را از دست داده‌اند و به انبار یا مخروبه‌ای تبدیل شده‌اند که منتظر جراحی شانزه‌لیزه پایتخت ایرانزیبایی هستند تا پاساژی شیک و مدرن از دلشان بیرون بیاید.

پرده سوم: جولانگاهِ شیک‌دوزها
«از سال 42 این‌جا کار می‌کنم. البته خیاطی را از سال 38 در مرند شروع کردم، اما سال 42 به این‌جا آمدم خیاطی را شروع کردم» این‌ها را اصغر بابایی می‌گوید، خیاط 70 ساله‌ای که خیاطی مرندی را مدیریت می‌کند: «قبلا از بانک صنعت و معدن و شرکت‌های هواپیمایی خیلی سفارش می‌گرفتم، اما حالا دیگر کارگری ندارم، سه چهار تا کارگر دارم که مثل خودم پیرمرد هستند. کسی دیگر خیاطی نمی‌کند. من هم آزاد برای خودم کار می‌کنم.» به‌خاطر می‌آورد که در گذشته چه خیاطی‌های معروفی در خیابان لاله‌زار بودند: «خیاطی بروجردی، یزدی، آرامی؛ همه معروف بودند و کارشان خوب بود. اما حالا همه مُردند. فقط من و پنج شش نفر دیگر باقی ماندیم.» قدیم‌ها هر کسی کت و شلوار شیک می‌خواست، یا لباس خارجی می‌خواست، به لاله‌زار می‌آمد. مغازه‌ای به نام «پیرایش» هم در این خیابان راه‌اندازی شده ‌بود که پوشاک مدِ روز تهران در آن به فروش می‌رسید. الان هیچ ردی از پیرایش نیست. در کوچه برلن هم لباس‌های زنانه‌ای به فروش می‌رسد که با وجود شلوغی‌اش چندان جالب توجه نیست. شیک‌دوزها کم‌کم از این خیابان خداحافظی کردند و جایشان را به چیزهای دیگری دارند.شانزه‌لیزه پایتخت ایران

پرده آخر: از لاله‌زار تا بازار
تا چشم کار می‌کند، لوازم برقی و سیم و کابل است، چشم باید خیلی تیز باشد که بتواند عمارتی باصفا مثل عمارت اتحادیه را پشت پاساژ دراز و مثلا مدرنِ متولد 1394 پیدا کند؛ عمارتی که حق ورود به آن نیست و تنها می‌توان از پشت شیشه‌های در ساختمان نگاهی به آن انداخت. بسازوبفروش‌ها و معامله‌گرها به همه‌جا دست‌درازی کرده‌اند. شاید دو مسجد جزو معدود بقایای دست‌نخورده این خیابان باشند؛ یکی مسجد مرحوم محمدعلی‌خان-حاج امین‌السلطنه که در سال 1347 تاسیس شده و به زحمت جای 20 نفر نمازگزار در آن وجود دارد و دیگر مسجد بزرگ لاله‌زار. حتی دیگر خبری از گراندهتلِ تهران نیست. گراندهتل تا اواسط حکومت پهلوی هم برقرار بود، اما بساط آن به‌کلی برچیده شد. حالا آن‌چه به‌وفور دیده می‌شود، لوازم برقی و الکتریکی است. لاله‌زار به بازار لوازم برقی تبدیل شده، اما حضور قدیمی‌هایی مثل احمد فرح، عمارت‌هایی مثل عمارت امین‌السلطان و اتحادیه، خیاطی‌هایی مثل خیاطی مرندی، اغذیه‌فروشی‌هایی مثل چلوکبابی محسن و اغذیه‌فروشی لاله‌زار، و حتی مخروبه‌های سینماهایی مثل سینما البرز نشان از روزگاری پرخاطره در این خیابان دارد که هنوز عطش زنده شدن و زندگی کردن با حال‌وهوای گذشته را دارد.

Nasim Banaei

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه طنز

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


مزایای مهندسی معکوس در جنگ چیست؟