چلچراغ


چلچراغ

روزی شکایت میکنی از بخت بی فرجام من آنگه حکایت می کنی از کار بی انجام من گویا توافق کرده ای تا جامِ جانم بشکنی بشکن سبوی باده را ای موج نا آرام من با چلچراغ حوصله شب را سحر کردم ولی... بر منشاعر:محسن چلمبری

روزی شکایت میکنی از بخت بی فرجام من
آنگه حکایت می کنی از کار بی انجام من

گویا توافق کرده ای تا جامِ جانم بشکنی
بشکن سبوی باده را ای موج نا آرام من

با چلچراغ حوصله شب را سحر کردم ولی...
بر من مبادا دوریت ای عشق بی هنگام من

از تلخ و شیرین توامان پر بوده راهم تا به تو
نوشانده آری عشق تو بس تلخ و شیرین کام من

از رمل و فال و قرعه ها،دیگر برائت کرده ام
ای ماه پنهانی بیا بی قرعه ها در جام من

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


لعیا زنگنه راه بهاره رهنما را می رود!/ عکس