نمی دانستم
در مرزعه ی وجودت
مترسکی برای فراری دادنِ
کلاغ ها هستم
منِ دیـوانه ای که
صبح به صبح دزدکی
یک گل سرخ از
بشقاب های لب پَر شده ی مادربزرگم
برایت می چیـدم.
( میلاد رفیعا )
در مرزعه ی وجودت
مترسکی برای فراری دادنِ
کلاغ ها هستم
منِ دیـوانه ای که
صبح به صبح دزدکی
یک گل سرخ از
بشقاب های لب پَر شده ی مادربزرگم
برایت می چیـدم.
( میلاد رفیعا )