کاش گاهی زندگی هم ناز ما را می کشید


کاش گاهی زندگی هم ناز ما را می کشید

دست دادم ، مرگ بی انصاف دستش را کشید شرم بر آواره گی ، مرگم مرا قابل ندید جان رنجور و رمیده در قفس آشفته است کاش در وا می شد و این مرغ وحشی می پرید زمهریر بی کسی و لرزش دستان تنگ زندگانی پیلهشاعر:اسد زارعی

دست دادم ، مرگ بی انصاف دستش را کشید
شرم بر آواره گی ، مرگم مرا قابل ندید

جان رنجور و رمیده در قفس آشفته است
کاش در وا می شد و این مرغ وحشی می پرید

زمهریر بی کسی و لرزش دستان تنگ زندگانی پیله ی تاری به دور ما تنید

زندگی گاهی چنان بی رحم می گردد که کوه
کوه بی احساس می لرزد سراپا مثل بید

زیر بار عشوه های زندگی پشتم شکست
کاش گاهی زندگی هم ناز ما را می کشید


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تست هوش تشخیص دو خواهر : کدام پسر 2 خواهر دارد؟