از لینچ تا کیارستمی و اوزو


از لینچ تا کیارستمی و اوزو

با خواندن این مطلب خواهیم دریافت که کارگردان‌هایی همچون لینچ، کیارستمی و اوزو در کدام قسمت از حلقه سینمای غیرروایی پل شریدر قرار دارند. با روزچین همراه باشید. از لینچ تا کیارستمی و اوزو ببینید کارگردان‌های محبوبتان کجای حلقه‌ سینمای غیرروایی شریدر قرار دارند. شریدر در سال 1971 مقدمه‌ای...

از لینچ تا کیارستمی و اوزو

با خواندن این مطلب خواهیم دریافت که کارگردان‌هایی همچون لینچ، کیارستمی و اوزو در کدام قسمت از حلقه سینمای غیرروایی پل شریدر قرار دارند. با روزچین همراه باشید.

از لینچ تا کیارستمی و اوزو

ببینید کارگردان‌های محبوبتان کجای حلقه‌ سینمای غیرروایی شریدر قرار دارند.
شریدر در سال ۱۹۷۱ مقدمه‌ای ۳۵ صفحه‌ای بر کتاب سبک استعلایی در سینما نوشت و به‌شیوه‌ای یکه برای نمایش پیشرفت سینمای هنری دست یافت.

پل شریدر، فیلمنامه‌نویس فیلم‌های راننده تاکسی و گاو خشگمین و کارگردان اولین اصلاح و هاردکور، در سال ۱۹۷۲ منتقدی جوان بود که کتابی بسیار تأثیرگذار درباره‌ سه فیلمساز، روبرت برسون و یاسوجیرو اوزو و کارل دریر، نوشت. این سه فیلمساز با افزودن بُعدی معنوی به زبان فیلم، دنیای جدیدی در فیلمسازی ایجاد کردند. شریدر در کتابش نشان داد که شیوۀ به‌کارگیری این کارگردان‌ها از شات‌ها (شات‌های طولانی و ثابت یا همان قاب‌های ثابت بدون‌حرکت برای نگه‌داشتن اطلاعات بصری و ثبت کندترِ وقایع) چطور به‌عنوان دستگاهی ژرف‌نما عمل می‌کرد که می‌توانست واقعیت سینماییِ جدیدی از نوع استعلایی‌ ایجاد کند.

کتاب سبک استعلایی در سینما، اخیراً بازنشر شده است. شریدر در مقدمۀ این کتاب به بازنگری در کتابش پرداخته است، زیرا متوجه شد که آنچه او ۴۶ سال قبل در این کتاب به‌عنوان پدیده‌ای مستقل شرح داده بود بخشی از ترند بزرگ‌تری در فیلمسازی بود. کارگردان‌های بسیاری بعد از جنگ جهانی دوم از سینمای روایی فاصله گرفتند و به سینمای کندتر روی آوردند، اما لزوماً به سینمای استعلایی علاقه‌مند نبودند.

شریدر در مصاحبه با ایندی‌وایر گفت: «اشتباهی که من در کتابم مرتکب شدم این بود که گمان می‌کردم این سبکی که آن را استعلایی می‌نامند پدیده‌ای مستقل است. اما متوجه شدم که این بخشی از پدیده‌ بزرگ‌تری به نام نوواقع‌گرایی پس از جنگ یا به‌قول فیلسوف فرانسوی، ژیل دلوز، زمان-تصویر است؛ جهشی در تاریخ سینما از اهمیت حرکت درون تصویر به تغییر در زمان تصویر.»

او در مقدمه‌ جدید نشان می‌دهد که چطور بعد از جنگ جهانی دوم کارگردان‌هایی مانند ویتوریو دسیکا، روبرتو روزلینی، اینگمار برگمان، ژاک ریوت و برسون سرعت را کاهش داده و شیوه‌ای را که مخاطبان فیلم تماشا می‌کنند نیز تغییر دادند. این کارگردان‌ها از زمان مرده یا به‌قول شریدر از نیشتر ملال ماهرانه استفاده کردند و بینندگانشان را به‌شیوه‌ای جدید درگیر کردند.

استادان اولیۀ نیشتر ملال نسبتاً کارشان خوب بود، اما مانند هر جنبش دیگری هرچه پیشرفت کرد افراطی‌تر شد. شما موقعیت‌های ملال‌آور را بیشتر به‌خاطر خودش می‌آفرینید. اگرچه این کار کاملاً هنرمندانه است، اما در سنت سینمای تجاری نمی‌گنجد.

شریدر در مقدمه‌ جدیدش جنبش بزرگ‌تر را با نشان‌دادن سه جهت متفاوتی که فیلمسازان بزرگ با فاصله‌گرفتن از سینمای روایی پیمودند، به تصویر می‌کشد. دسته‌ای از فیلمسازان با استفاده از دوربین ثابت (عباس کیارستمی) بر به‌تصویرکشیدن زندگی روزمره تأکید دارند. جهت دوم سینمای آرت‌گالری است که به تصویر خالص یعنی نور و رنگ گرایش دارد و در فیلم‌های انتزاعی یا رؤیامانند (لینچ) خودش را نشان داده است. جهت سوم نیز ماندالا یا سینمای مدیتیشن نام دارد که بیننده را وارد خلسه می‌کند (اوزو).

حلقه‌ سینمای غیرروایی شریدر

از لینچ تا کیارستمی و اوزوپل شریدر

شریدر در شرح شیوه‌ ساخت این نظم کیهانی گفت: «بعد از آنکه هسته‌ روایت را شکافتم، کارگردان‌ها مانند الکترون در این سه جهت پرتاب شدند. من همچنین، حلقه‌ آندره تارکوفسکی را کشیدم. خصوصیتی که کارگردان‌های داخل حلقه را از بیرون آن متمایز می‌کند این است که آنان دیگر برای مخاطبی که برای تماشای فیلم پول می‌پردازد فیلمسازی نمی‌کنند، بلکه برای مؤسسات و موزه‌ها و… فیلم می‌سازند.»

منبع

این مقاله را در شبکه‌های اجتماعی بازنشر دهید
از لینچ تا کیارستمی و اوزو

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فیلم و سریال

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


متن دیکته شب کلاس دوم ابتدایی برای همه درس ها