تحلیل فیلم یک اتفاق ساده اثر سهراب شهید ثالث


فیلم یک اتفاق ساده اولین اثر بلند سینمائی شهید ثالث است که در بندری ترکمن در شمال کشور به نام بندر شاه ساخته شده و اتمسفر ساکن، رکود و بافت قدیمی و کلاسیکش، نوعی معماری روسی را یادآوری می کند و این مسئله در کنار نوع نگرش و پرداخت موضوعی و شخصیت پردازی اثر، میزانسن فکری شهید ثالث را به چخوف، نویسنده ی محبوبش نزدیک تر می کند. نوشته تحلیل...

تحلیل فیلم یک اتفاق ساده اثر سهراب شهید ثالث

فیلم یک اتفاق ساده اولین اثر بلند سینمائی شهید ثالث است که در بندری ترکمن در شمال کشور به نام بندر شاه ساخته شده و اتمسفر ساکن، رکود و بافت قدیمی و کلاسیکش، نوعی معماری روسی را یادآوری می کند و این مسئله در کنار نوع نگرش و پرداخت موضوعی و شخصیت پردازی اثر، میزانسن فکری شهید ثالث را به چخوف، نویسنده ی محبوبش نزدیک تر می کند.

0

سهراب شهید ثالث، فیلمساز مستقل و چپ سینمای دیگر ایران که از سال ۱۳۵۵ به حزب توده گروید، موفق ترین کارگردان مهاجر ایرانی است که در جریان کار حرفه ای خود به هیچ گروه و حلقه ای نپیوست و راه سخت و نوینی را به تنهائی آغاز کرد که تا به حال در سینمای ایران تجربه نشده بود. نتیجه ی این مسیر ناهموار و پر تلاش، آفرینش سینمای صمیمی و پیشروئی بود که از مؤلفه های اصلی آن برداشت های بلند، ریتم کند، نماهای لانگ شات و ساکن، سکوت و مکث های طولانی و تاکید روی زمان ها و لحظه های مرده، استفاده از موتیف ها و تکرار لحظه های برگرفته از زندگی یکنواخت روزمره، رنگ های سرد و مرده، پرهیز از موسیقی و استفاده از افکت های صوتی برای ساختن فضا و بیان التهاب درونی شخصیت ها، خودداری از دراماتیک شدن صحنه ها و فاصله گیری از سانتی مانتالیسم و بازیگری ضد دراماتیک، غیر احساسی و مکانیکی از نوع بازیگری مرسوم در سینمای برسون است. در ادامه با تحلیل فیلم یک اتفاق ساده از سهراب شهید ثالث با نت نوشت همراه باشید.

شهید ثالث در ۷ تیرماه ۱۳۲۲در تهران متولد شد و بین سال های ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۶ میلادی در شهر وین تحصیلات عالیه ی خود را در رشته ی فیلم به پایان برد. وی فارغ التحصیل کنسرواتوار مستقل سینما در پاریس بود. فعالیت در سینما را از سال ۱۳۴۵ با ساخت فیلم کوتاه «آیا» آغاز کرد. در سال ۱۳۴۷ در حالیکه از یک دوره بیماری سخت سل و خونریزی دستگاه گوارش جان سالم به در برده بود، به ایران آمد و به استخدام وزارت فرهنگ و هنر در آمد. در آن سال ها طی یک دوره ی سه ساله، ۲۲ فیلم کوتاه درخشان ساخت. وی در سال ۱۳۵۵ به آلمان غربی مهاجرت کرد و ادامه ی فعالیت هایش را در آنجا ادامه داد و سرانجام در تیرماه ١٣٧٧، در ۵۵ سالگی براثر سرطان پیشرفته‏ ی کبد، در غربت شیکاگو برای همیشه آرام گرفت.

تحلیل فیلم یک اتفاق ساده اثر سهراب شهید ثالث

سهراب شهید ثالث

تحلیل فیلم یک اتفاق ساده , ای فرزند عزیز که در دهکده های غریب سرگردانی

فیلم یک اتفاق ساده اولین اثر بلند سینمائی شهید ثالث است که در بندری ترکمن در شمال کشور به نام بندر شاه ساخته شده و اتمسفر ساکن، رکود و بافت قدیمی و کلاسیکش، نوعی معماری روسی را یادآوری می کند و این مسئله در کنار نوع نگرش و پرداخت موضوعی و شخصیت پردازی اثر، میزانسن فکری شهید ثالث را به چخوف، نویسنده ی محبوبش نزدیک تر می کند. این فیلم و فیلم درخشان بعدی شهید ثالث طبیعت بیجان که ادامه دهنده ی همان مسیر یک اتفاق ساده است نیز در همین لوکیشن ساخته می شود. محمد زمانی، کودک فقیر و کاریزماتیک قصه با مادر پیر و پدر ماهیگیرش که به شکل قاچاق و غیر قانونی کار می کند، در خانه ای محقر زندگی می کنند. فیلم یک اتفاق ساده گوئی از اواسط داستان شروع می شود و در پایان نیز همچنان ادامه دارد.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم اینجا بدون من , اقتباسی از نمایشنامه باغ وحش شیشه ای تنسی ویلیامز

شرح روزهای معمولی و زندگی روزمره ی محمد در قالب رئالیسمی فراتر از رئالیسم سینمائی ارائه می شود که اندکی به سمت نئورئالیزم ایتالیائی به لحاظ (استفاده از نابازیگران و پرداختن به قشر فرودست جامعه و زندگی ملال آور آنان) کشیده می شود و فرمی داکو دراما (مستند-درام) می آفریند. در سکانس ابتدائی که با لالائی ترکمن مادر آغاز می شود، محمد را می بینیم که در کنار ریل قطار در حال قدم زدن است و کمی بعد با اشاره ی سوزنبان از کنار خط ریل شروع به دویدن می کند و به نظر می رسد در نمائی لانگ شات در هاله ای خاکستری گم می شود. اشاره به اینکه اولین دویدن های زندگی محمد که شاید در شرایطی معمولی برای هر فردی در بزرگسالی رخ می دهد، از همین جا شروع می شود و همان طور که در ادامه می بینیم، محمد به شکل مداوم در طول فیلم در حال دویدن است. شهید ثالث در گفتگوی خود با مهدی سررشته داری سکانس فوق را به لحاظ فرم و محتوا این طور تحلیل می کند:

– اون بچه رو که داره کنار ریل راه می ره من با تله ی ابژکتیو گرفتم. در نتیجه به نظر می رسه بچه در جاده داره راه می ره و در جا می زنه و در حقیقت این در جا زدن تمام زندگیشه. حالاش اینجوریه و بعداً هم همین طور خواهد بود. در حالت ایستاده داره راه می ره به یک طرفی که خودش هم نمی دونه کدوم طرفه و به نظر من در بزرگیش هم همین طور خواهد شد.

بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم The Illusionist ساخته‌ی نیل برگر ، نبرد اساطیری خیر و شر
محمدِ کودکِ فیلم یک اتفاق ساده با چشمان درشت و نگاه گیرایش در پروسه ی زندگی ای که دچارش است از همان کودکی گوئی آرام آرام پیر می شود. به مدرسه می رود، می آید، ماهی های قاچاق پدرش را می فروشد، گاهی از پدر سیلی می خورد، در مدرسه علیرغم میل ذاتی اش به تحصیل، شاگردی تنبل جلوه می کند؛ چون زمانی برای درس خواندن ندارد، به مادر پیر و مریضش کمک می کند و در برابر تمسخرهای پدرش با دیالوگ های:

– درس بخون… درس بخون….

از درون می شکند و بیشتر به پیری زودرس دچار می شود. مسئولیت زندگی سنگین محمد، بخصوص کار خلافی که به ترغیب پدرش انجام می دهد، در کابوس های شبانه اش نیز متبادر می شود. شهید ثالث در گفتگو با مهدی سررشته داری همین موضوع را یکی از انگیزه های ساخت فیلم می داند:

– بچگی ای که بچگی نیست و به پیری هم می افته، چیز وحشتناکیه. غم انگیزه. و با اینجور بچگی، مقداری از وجود و روح رشد نمی کنه و به همین خاطر هم بچه هائی که زود پیر می شن ممکنه یا نابغه بشن یا آدم های خیلی معمولی از آب دربیان یا خودکشی کنن.

تحلیل فیلم یک اتفاق ساده اثر سهراب شهید ثالث

محمد زمانی در فیلم یک اتفاق ساده اثر سهراب شهید ثالث

بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم The Double Life of Veronique اثر کریستف کیشلوفسکی؛ سبز، تویی که سبز می‌خواهم/ سبز ِ باد، سبز ِ شاخه‌ها.
شهید ثالث نقد اجتماعی کودکانی که در کودکی پیر می شوند را به زیبائی در اعماق جامعه ای که در آن می زیسته به واسطه های مختلف فقر، روزمرگی، تنهائی و از هم گسیختگی خانواده ها که در آن ارتباطی سالم رنگ باخته است، موشکافی و باز می کند و این کودک پیر شده در فرم طراحی لباس هم در قالب کت و شلواری مندرس نمود پیدا می کند. شهید ثالث در هر جامعه و فرهنگی که در آن قرار گرفت بی باکانه تیغ برنده ی انتقاد آن را به سوی جامعه و معضلاتش نشانه رفت. در این فیلم هم معضلات دیکتاتوری حاکم بر اتمسفر جامعه که مصادف با زمان جشن های سلطنتی ۲۵۰۰ ساله ی خاندان پهلوی بوده است، در بوته ی نقد گذاشته شده است. آن جشن ها و این سوی ماجرا در دهکده های ملول و رکود فقر زده در بستر خانواده هائی که شاد نیستند. تمام این ها در نگاه مینیمالیستی در بستر فرم انعکاس می یابد. دیالوگ های کم و ساده شده که جز مواقع ضروری کاربرد دیگری ندارند. پس فیلم زبان تصویر است تا جهان شمول بودنش را بار دیگر ثابت کند. فیلم یک اتفاق ساده مدام در نماهای دور می گذرد و واقعیت را به شکلی دست نخورده و ساده شده تصویر می کند، از ریتمی هارمونیک و تکرار شونده و سکوت های طولانی استفاده می کند (نگاه کنید به سکانس های غذا خوردن، پهن کردن رختخواب، رفتن کنار برکه و جمع آوری ماهی ها، رفتن به مدرسه که شهید ثالث در پشت این امور عادی روزمره، یک امر غیرعادی و آشنائی زدائی شده می آفریند)، در نگاه تجریدی شکل گرایانه، جزئیات را فدای تصویر می کند و از روحیه ی ساده و معصومانه ی کودکی محمد که در اتمسفر فیلم جاری است و با دست خط کودکانه ای در تیتراژ به نتیجه می رسد، کامل می شود. نوع دیدگاه سیاسی شهید ثالث را در سکانس دیگری از فیلم یک اتفاق ساده که معلم در حال دیکته گفتن به دانش آموزان است، شاهد هستیم. دیالوگی که از گلستان سعدی انتخاب شده است و به این مضمون است:

– ملک فرمود غلام را به دریا بیندازید…

همین دیالوگ بعدها برای شهید ثالث دردساز می شود اما او مسئله را منتفی می داند و ارجاع می دهد به آموزش و پرورش سیستم وقت که چنین روایت هائی در کتاب های درسی اش تدریس می شود. محمد که از ابتدا تا نیمه های میانی فیلم یک اتفاق ساده به لحاظ الگوبرداری و شخصیت سازی تحت تأثیر معلم مدرسه اش است، فردی باسواد که اگرچه او هم در روزمرگی غرق شده (و این در نوع میمیک صورت و دیالوگ گوئی ربات گونه اش بارز است)، اما دست کم مسئولیت پرورش شاگردان را صادقانه دنبال می کند؛ اما از نیمه های میانی تا انتها به بعد محمد گوئی به سمت پدرش کشیده می شود و این را ما در سکانس بعد از مرگ مادر در قبرستان متوجه می شویم؛ وقتی بعد از چند لحظه سکوت، پدر دست در جیب، بدون هیچ کلامی از مزار مادر دور می شود، محمد هم به تبعیت از پدر دست در جیب و با همان فیزیکِ پدر، خاکِ مادر را رها می کند و از آنجا دور می شود و از همان جا به بعد با تغییرات کوچکی که در زندگیش پدیدار می شود، الگو پذیری اش از پدر آغاز می شود. پدری بی سواد که شغلش ماهیگیری قاچاق است و بیشترِ اوقاتِ فراغت و تفریحش در قهوه خانه و به عرق خوری می گذرد، ملول، بی انگیزه و بی هدف است و تحصیل را کاری بیهوده و بی ثمر می داند؛ اما همان طور به موازات آن می تواند ریاکارانه برای خوش آمد دوستانش در قهوه خانه، محمد را وادار کند تا نامه ی یکی از اهالی را با صدای بلند بخواند و از این طریق به یک فاتح بی برگ و بار تبدیل شود. این معضل را بار دیگر در سکانسی که محمد و دوستش که پسری بزرگتر از اوست در خیابان ایستاده اند و پسر بزرگتر در حال کشیدن سیگار است و قصد دارد محمد را هم ترغیب کند، شاهد هستیم.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم La Strada جاده اثر فدریکو فلینی ؛ اما دلقکی در این جهان وجود دارد که گذشت زمان هیچ اثری بر او ندارد.

تحلیل فیلم یک اتفاق ساده اثر سهراب شهید ثالث

محمد زمانی در فیلم یک اتفاق ساده اثر سهراب شهید ثالث

پدر پسر از پیچ کوچه وارد می شود و سیگار را از دستش می گیرد و یک پس گردنی به پسر می زند و در ادامه خودش در پوششی ریاکارانه عینک تیره ای به چشم می زند و عصای سفیدش را در می آورد و در قالب فردی کور به همراه پسر به گدائی می پردازند. یک نقد تربیتی ظریف در فرمی طنزآلود شکل می گیرد. اتمسفر خالی و شهر ساکتی که گویا در آن خاک مرگ پاشیده اند به خانه ها نیز نفوذ می کند. خانه ها چه در فیلم یک اتفاق ساده چه در فیلم طبیعت بی جان تحت تاثیر میزانسن سینمای یاسوجیرو اوزو، کاملاً تخت و خلوت تصویر می شوند. هیچ میز یا صندلی در خانه دیده نمی شود. حتی مادر پیر ظرف ها را هم روی زمین می شوید و کارگردان هوشمندانه فضای سرد و تهی بین روابط آدم ها را به میزانسن های بیرونی کار نیز منتقل می کند. بزرگترین و دراماتیک ترین اتفاقی که در فیلم رخ می دهد مرگ مادر است که به اتفاقی ساده تبدیل می شود که محمد و پدرش به سادگی از آن می گذرند و به زندگی ادامه می دهند و محمد حتا می تواند بعد از آن برود فوتبال بازی کند؛ همانطور که کلام معلم هم بر ساده بودن آن صحه می گذرد:

– عیب نداره… عیب نداره… بالاخره همه یه روز می میرن… عیب نداره…

بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Annie Hall اثر وودی آلن، یکی از آن تخم مرغ هایی که به آن نیاز داریم.
دلتنگی و اولین تکانه ی حسی محمد نسبت به مادرش پس از مرگ، در شبی ظاهر می شود که در حال خواب در بسترش دراز کشیده و در فکر است. پدر که خسته و مست و ملول به خواب رفته و مادر هم که دیگر نیست. محمد با چشمانی باز لالائی مادر را در ذهن مرور می کند که زیبا، ساده و پرقدرت دلتنگی، روزمرگی و دلمردگی مادر را که در کنج خانه در حال پوسیدن بود، روایت می کند. شهید ثالث برای ساخت فیلم یک اتفاق ساده دو ماه آزگار پله های فرهنگ و هنر را بالا پایین می کند تا با بدبختی ۱۳ هزار تومان خرج صحنه می گیرد و متریال یک به پنج برای ساخت یک فیلم بیست دقیقه ای و وسط کار هم چهار حلقه فیلم کم میاورد که برایش نمی فرستادن و می گفتند باید برگردی. دستگاهی که برای فیلمبرداری در شب لازم است (برای نور دادن) و ژنراتور هم ندارد؛ اما با تمام سختی ها یک فیلم هشتاد دقیقه ای شسته رفته بیرون می آورد که هنوز که هنوز تازه و جذاب است. شهید ثالث در سال ۱۳۵۲(سال ساخت فیلم) گوئی اجتماع کنونی را در فیلمش منعکس کرده و دست به یک پیشگوئی متهورانه در زمان خود زده است. دوران کودکی محمد که خیلی زود به پایان رسیده است در دویدن های مداومش در فیلم متبلور می شود و در سکانس پایانی که پدر قرار است برایش یک کت و شلوار نو بخرد و لباس های گشاد را به تنش اندازه می کند و در آخر هم از خریدش منصرف می شود؛ در ذهن و دنیای کودک محمد تبدیل به لحظه هائی کشدار، خسته و اندوهناک می شود. گوئی ضربه ی نهائی در قالب اتفاقی ساده و روتین روح محمد را در آستانه ی جوانی به فصل خاکستری پیری دعوت می کند. شهید ثالث یک اتفاق ساده را باشرف ترین فیلمی می داند که در تمام عمرش ساخته است که در آن هیچ اتفاقی نمی افتد و بزرگترین مصیبتی که به سر همه ی ما آمده است، پیر شدن در بچگی را به تصویر می کشد.

تحلیل فیلم یک اتفاق ساده اثر سهراب شهید ثالث

فیلم خوش ساخت Kasaba اثر نوری بیلگه جیلان هم تاثیرپذیری هائی شگرف از این فیلم دارد، با این تفاوت که رگه های سوررئالیستی قوی ای در آن قد علم می کند. ادامه ی سینمای پیشرو و مینی مالیستی شهید ثالث را در قالب سینمای شاعرانه، صمیمی و درونگرای عباس کیارستمی فقید شاهد هستیم. با این تفاوت که کیارستمی در عمق روزمرگی ها و لحظات مرده و کشدار در جستجوی لحظات خاصی است که آن را به امید و زندگی پیوند دهد که آن را در مقابل نگاه تلخ شهیدثالث قرار می دهد. کیارستمی به شهید ثالث علاقمند بود و در گفتگوئی با مجله ی کایه دو سینما هم، علاقه و تأثیرپذیریش را اعلام می کند و امیر نادری هم او را وارث بر حق شهید ثالث می داند و گرچه شهید ثالث هم در اظهار نظری سینمای ایران را زباله دانی بزرگی می داند که فقط یک عباس کیارستمی دارد و بس. این دو یک پروژه ی مشترک به نام دیوار را با هم شروع می کنند که به سرانجام نمی رسد. غذای مورد علاقه ی شهید ثالث قورمه سبزی بود و سینما برایش پدر، مادر، دوست، همسر، فرزند و خانواده اش بود. کسی که تمام زندگیش را وقف هنر و سینما کرد. سینما در خونش بود و شاهکارهائی بی بدیل آفرید که هنوز زنده اند و جاودان…
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Ida آیدا اثر پاول پاولیکوفسکی، و من؟ چرا من اینجا نیستم؟

منابع: کتاب بر لوح روزگار/ گفتگوی مهدی سررشته داری با سهراب شهید ثالث/ انتشارات باشگاه ادبیات
مقاله ی سینمای شهید ثالث، زیبائی شناسی ملال و روزمرگی/ نوشته ی پرویز جاهد
ماهنامه ی سینمائی فیلم/ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۷/ سال سی و ششم

تحلیل فیلم یک اتفاق ساده اثر سهراب شهید ثالث تحلیل فیلم یک اتفاق ساده اثر سهراب شهید ثالث
لیست قیمت گوشی موبایل
برای درج دیدگاه کلیک کنید

پاسخی بگذاید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن

نام *

ایمیل *

وبسایت

Save my name, email, and website in this browser for the next time I comment.

Current ye@r *

Leave this field empty

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا