از عشق نپرسید مرا عشق عُقاب است
یک دشت غزالم که گریزانِ جواب است
دریاب که دوران رسیدن به سر آمد
تا فلسفه مرگِ گل از بوی گلاب است
هرگز نشد از یاد تو خاموش بیفتد
شمعی که در آبادی این خانه خراب است
این کوه هراس از سخن چشمه ندارد
تا در دل این کوه پر از سنگِ مذاب است
ای بغض فروخورده ام آری نفست گرم
" این عمر به یک چشم زدن نقش بر آب است".
مانی سرخابی
یک دشت غزالم که گریزانِ جواب است
دریاب که دوران رسیدن به سر آمد
تا فلسفه مرگِ گل از بوی گلاب است
هرگز نشد از یاد تو خاموش بیفتد
شمعی که در آبادی این خانه خراب است
این کوه هراس از سخن چشمه ندارد
تا در دل این کوه پر از سنگِ مذاب است
ای بغض فروخورده ام آری نفست گرم
" این عمر به یک چشم زدن نقش بر آب است".
مانی سرخابی