سالار زنان اثر کاریل چرچیل ، تاچریسم و روایت فروپاشی انسانیت در چنگال آهنین کاپیتالیسم


سالار زنان اثر کاریل چرچیل ، تاچریسم و روایت فروپاشی انسانیت در چنگال آهنین کاپیتالیسم

کاریل چرچیل نویسنده ی پست مدرن انگلیسی که نوشته هایش سمت و سوئی سیاسی- فمینیستی دارند؛ کار خود را در عرصه ی نمایشنامه نویسی با تأثیر از تئاتر تجربی بخصوص تجربه ی خلاقانه ی تئاتر کارگاهی دو گروه نوگرا و فمینیست تئاتر تجربی «مانستروس رجیمنت» و «جوینت استاک» آغاز کرد. درونمایه ی آثار چرچیل بیشتر تأثیر گرفته از مسائل روز جامعه با جهت گیری های...

0

کاریل چرچیل نویسنده ی پست مدرن انگلیسی که نوشته هایش سمت و سوئی سیاسی- فمینیستی دارند؛ کار خود را در عرصه ی نمایشنامه نویسی با تأثیر از تئاتر تجربی بخصوص تجربه ی خلاقانه ی تئاتر کارگاهی دو گروه نوگرا و فمینیست تئاتر تجربی «مانستروس رجیمنت» و «جوینت استاک» آغاز کرد. درونمایه ی آثار چرچیل بیشتر تأثیر گرفته از مسائل روز جامعه با جهت گیری های جنسیتی- فمینیستی همراه است که آنها را در قالب محتوائی مدیوم تئاتر دراماتیزه می کند و نوشتار را در قالب بداهه سازی موقعیت، تبدیل به بستری اجرائی می کند که هر لحظه قابل جرح و تعدیل است و در کنش خلاقانه ی بین بازیگر و کارگردان به نتیجه می رسد. در ادامه با تحلیلی بر نمایشنامه سالار زنان اثر کاریل چرچیل همراه نت نوشت باشید.

سالار زنان اثر کاریل چرچیل ، تاچریسم و روایت فروپاشی انسانیت در چنگال آهنین کاپیتالیسم

مارلن زنی از طبقه ی فرودست که اکنون مدیر عامل یک شرکت کاریابی است و در طبقه ی سرمایه دار قرار گرفته؛ برای پیروزی در این موفقیت یک مهمانی شام ترتیب داده و دوستان خود را گرد هم آورده است. دوستان مارلن به شکلی تمثیلی، زنانی هستند که در عرصه ی تاریخ به موفقیت هائی دست یافته و مطرح شده اند.

ایزابلا که در مقطع زمانی بین چهل تا هفتاد سالگی به سفر دور دنیا پرداخته؛ بانو نایجو یک بانوی ژاپنی که از سوگلی های امپراطور بوده و بعدها راهبه می شود و پای پیاده به سیر و سفر در ژاپن می پردازد؛ دالی گرت که موضوع یکی از تابلوهای نقاش فنلاندی پیتر پل بروگل است. این تابلو زنی را نشان می دهد که زره و پیش بند بر تن دارد و مشتی زن را رهبری می کند که به دوزخ هجوم می برند و با شیاطین به جنگ می پردازند؛ گریسیلدای صبور، زن مطیع و فرمانبردار و فقیری از یک روستا که به همسری شاهزاده در می آید و یک پاپ زن که در هیأت مردان می زیسته و می گویند در مقطعی از تاریخ به مقام پاپی رسیده و ساخته و پرداخته ی نویسنده است.

پرده ی دوم نمایشنامه به تعاملات مارلن با مراجعین و همکارانش در بنگاه کاریابی می پردازد. در قسمت های بعدی این پرده با گفتگوی یک دختر شانزده ساله به نام انجی (که خواهرزاده ی مارلن) است با دوستش کیت مواجهیم. انجی که به شدت از مادرش (جویس) متنفر است و علاقه ی شدیدی به خون و خشونت دارد، قصد فرار از خانه و رفتن نزد خاله اش (مارلن) را دارد که شدیداً او را می پرستد. کیت و انجی برای رفتن به سینما آماده می شوند که جویس مخالفت می کند و از انجی می خواهد اتاقش را قبل از رفتن مرتب کند. انجی سر باز می زند و جویس پافشاری می کند و درگیری اوج می گیرد در حالیکه انجی قصد دارد با یک پاره آجر به جویس حمله کند. باران می گیرد و کیت و انجی از رفتن منصرف می شوند.

صحنه ی سوم از همین پرده، به یک مصاحبه ی کاری در بنگاه مارلن می پردازد در حالیکه انجی از خانه گریخته و نزد مارلن آمده است تا برایش کاری پیدا کند. مارلن که پست مدیر عامل را تصاحب کرده و جای یکی از همکاران مردش را گرفته در حال صحبت با همسر مدیر عامل سابق است که از او می خواهد از سمتش به خاطر همکار سابقش که در بطن این جریانات سکته کرده و زیر فشار است و تحمل زیر دست بودن یک زن را ندارد؛ کنار رود.

مارلن نمی پذیرد و زن را دست به سر می کند. پرده ی سوم نمایشنامه ماجراهای یک سال قبل از پرده ی دوم را بیان می کند. زمانی که مارلن به درخواست انجی و بدون اطلاع جویس به دیدنشان می رود و با استقبال سرد جویس مواجه می شود. در بین گفتگوها متوجه می شویم پدر انجی ۳ سال پیش آن ها را ترک کرده و جویس به سختی و بواسطه ی خدمتکاری در خانه ی دیگران، انجی را بزرگ کرده است. وقتی انجی به اتاقش می رود که بخوابد، مشاجره ی تندی بین جویس و مارلن در می گیرد و معلوم می شود انجی در واقع دختر مارلن است که سال ها پیش، مارلن او را باردار می شود و جویس که بچه دار نمی شده، او را به فرزندی قبول می کند تا مارلن بتواند کار و پیشرفت کند. اما حالا مارلن دیگر آنها را به سختی می شناسد. در پایان انجی که متوجه ی مشاجره ی آنها شده و ترسیده، با رفتن جویس نزد مارلن می رود و او را مادر خطاب می کند…

سالار زنان (Top Girls) از جمله نمایشنامه های موفق چرچیل است که در دهه ی هشتاد نوشته شده و تحت تأثیر مستقیم دوران مارگارت تاچر نخست وزیر وقت انگلستان است. متن نمایشنامه که ساختاری فمینیستی-سوسیالیستی دارد، آشکارا نظام سرمایه داری و پدرسالار حاکم بر جامعه ی تحت سلطه ی تاچر را زیر سؤال می برد. مارلن زن قدرتمند موفق نمایشنامه، برگردان وفاداری از شخصیت تاچر است که سیمای زنی آهنین در نظام مردسالار سیاسی انگلستان را الگوسازی می کند که برای رسیدن به قدرت و داشتن جایگاهی در جامعه ی مردسالار، ناچار است وجوه زنانه ی شخصیت خویش را در سایه ی ویژگی های مردانه ای قرار دهد که شقاوت و بی رحمی را حتا قدرتمندتر از مردان جامعه اش در خود پرورش می دهد تا بتواند از این طریق دنیای سنگی مردانه ی پیش رویش را جا بگذارد و جاه طلبی ها و قدرت مداری بیمارگونه اش را در هیئتی ماکیاولیستی سیراب کند. همان طور که مارلن، انجی، فرزند ناخواسته اش را به جویس خواهرش می سپارد و هر دو را قربانی رسیدن به اهدافش می کند و آشکارا از نظام کاپیتالیستی پیش رویش دفاع می کند.

مارلن: دهه هشتاد دوران محشریه

جویس: برای کی؟

مارلن: برای من، فکر کنم دارم بالا و بالاتر میرم.

یا

مارلن: همین طور برای مملکت بهش می رسیم. اقتصادمون رونق پیدا می کنه و مث برق می ریم جلو.

یا

مارلن: من از طبقه ی کارگر بدم می آد… طبقه ی کارگر یعنی یه مشت کودن تن لش. از طرز حرف زدنشون خوشم نمیاد…

مارلن نیز مانند تاچر چهره ی زن فردگرائی را به نمایش می گذارد که بعد از به قدرت رسیدن هیچ ارزش و جایگاهی برای زنان هم سنخ خودش قائل نیست و تنها ارزش های از پیش تعیین شده ی خودخواهانه اش را در نظر دارد. درست مثل تاچر که هرگز از جنبش فمینیسم حمایت نکرد و موضع و سیاست های مشخصی داشت.

تاچر: فمینیست ها از من متنفرند، مگر نه؟ البته من به آنها حق می دهم، چرا که من هم از فمینیسم متنفرم. فمینیسم یک زهر است.

از سیاست های نظام راست گرای محافظه کار تاچر، می توان به سیاست بازار آزاد، ورود به بازارهای جهانی و کاهش هزینه های دولتی که کاهش تورم را پیش بینی می کرد، خصوصی سازی همه ی ارگان های دولتی-ملی و مبارزه با سندیکاها که باعث ایجاد شکاف طبقاتی شدید شد؛ اشاره کرد که به «تاچریسم» معروف است. پافشاری بر سیاست‌های مقتدرانه و راست گرای تاچر که در طول سه دوره نخست وزیری وی روی داد و مقابله او با قدرت گرفتن اتحادیه‌های کارگری او را به «بانوی آهنین» مشهور کرد. شکی نیست که سیاست های تاچریسم بر نظام پاتریارکی استوار بود که در آن بخش فقیر و فرودست جامعه بخصوص زنان، زیر فشار مضاعف و ظلم قرار می گرفت. کاهش هزینه های رفاهی و ایجاد مالیات خانه، زنان بویژه مادران سرپرست خانوار را بیش از پیش تحت فشار قرار داد. آنان مجبور بودند تا با کار بیشتر و شبانه روزی، کمبود حقوق و دستمزدهای حداقل و یا قطع شده ی خانواده را که بعضاً با بیکار شدن مرد خانواده همراه بود، جبران کنند.

در دهه ی هشتاد بیش از سه میلیون نفر در نظام کاپیتالیستی سوسیالیستی تاچر بیکار شدند که این رکورد در طول تاریخ بریتانیا بی سابقه بود. جویسِ نمایشنامه، نمونه ی کاملی از این زنان ستمدیده ی قشر فرودست است که زائیده ی تفکرات و ایدئولوژی های ماکیاولیستی افرادی مثل مارلن است. جویسی که فرسوده و عاصی جنسیت را در این نظام محمل، خنثی تلقی می کند تا تنها تحت لوای جنسیت مرد بتواند به حیات بپردازد. همان طور که در مورد تاچر نیز جنسیت را زیر سؤال می برد و او را با هیتلر یکی می داند.

مارلن: اولین نخست وزیر زن. محشره. حرف نداره….

جویس: اگه این آدم نخست وزیر بشه فایده ش چیه که اولین نخست وزیر باشه. فکر کنم اگه هیتلر هم زن بود تو دوستش داشتی. خانم هیتلر. کارهای بسیاری صورت گرفته، هیتلرینا. ماجراجوئی های بزرگ.

از طرفی سیاست های نئولیبرالیستی تاچر دریچه های تازه ای حول محور ظلم و تبعیض جنسیتی بر زنان را گشود. از جمله به کارگیری زنان بعنوان نیروی کار ارزان در شرایط های سخت کاری در کشورهای جهان سوم بدون ایمنی و با حقوق های کم و همین طور تن فروشی زنان تحت تأثیر دیدگاه پورنوگرافی، بیکاری و امرار معاش قشر نوجوان و دانشجوی جامعه که در نظام تاچر تبدبل به نظامی پول ساز و فاشیستی شد. در نمایشنامه، سیمای این سیاست های نئولیبرالیستی را در نسل بعدتر مارلن و جویس، در نسل نوجوان زمانه ای می بینیم که اضطراب ها و بیم و امیدهای لرزان و شکننده ی این نسل را رهبری می کند.

انجی نمایشنامه ی چرچیل، قربانی این استحاله است و با دیالوگ پایانی می ترسم؛ ترس از آینده را معصومانه به تصویر می کشد. موجود وازده ای که میان دو هویت مادرگونه ی جویس و مارلن، سرگردان مانده و با بهره ی کمی که به زعم دیگران از هوش و درایت برده؛ مارلن، الگوی زن موفق تاچرزده را برای بقا انتخاب می کند که به اعتقاد مارلن راه به جائی نمی برد و بعنوان نیروی کار برای چیدن محصولات در طبقات فروشگاه های زنجیره ای مناسب است. انجی که بر اثر اضطراب های درونی میل شدیدی به خون و خشونت دارد از طرفی علاقه ی شدیدی به سحر و جادو دارد و به گفته ی جویس چیزهائی درباره ی موضوعات سیاسی از روزنامه ها برای خود رونویسی می کند؛ موضوعی که شخصیت انجی را برای جویس و مارلن پیچیده و غیر قابل درک می کند و ارزش های شخصیتی فردی در این میان رو به زوال می رود.

در بخشی از نمایشنامه با مذاکره ی مارلن و همسر رئیس سابقش مواجهیم که حالا مارلن پست او را تصاحب کرده و ارتقا پیدا کرده است. ماجرای تصاحب مقام، درست شبیه بخشی از زندگی تاچر است که چرچیل به زیبائی آن را در متن نمایشی اش منعکس کرده است. زمانی که ادوارد هیث در سال ۱۹۷۰ به مقام نخست وزیری رسید تاچر به مقام وزیر آموزش و پرورش ارتقا یافته و سیاست اصلی او کاهش چشمگیر هزینه‌های این وزارتخانه بود که یکی از اقدامات اساسی آن قطع کردن شیر رایگان کودکان ۷ تا ۱۱ سال بود. این اقدامات تاچر از سوی بسیاری از احزاب و مطبوعات مورد حمله گرفت و تاچر را با لقب شیر دزد سر زبان ها انداخت.

دولت محافظه کار ادوارد هیث عمر چندانی نداشت و به زودی سقوط کرد. با رفتن حزب محافظه‌کار به موضع اپوزیسیون و تشکیل دولت در سایه، پست وزارت محیط زیست به تاچر واگذار شد. تاچر که به شدت از چرخش هیث از مواضع محافظه کارانه اش متعجب و خشمگین بود، این بار در مقابل رئیس خود کاندید شد. بعدها وقتی به دفتر هیث رفت تا او را از این اقدام آگاه کند، هیث بدون آنکه نگاهی به او بیاندازد تنها به چند جمله اکتفا کرد: شما شکست می خورید. روز خوشی داشته باشید. اما در میان حیرت و ناباوری همگان تاچر در نخستین دور رأی گیری بر ادوارد هیث پیروز شد و هیث از مقامش استعفا داد…

در پایان با مقایسه ی زنان حاضر در متن می توان به یک دیدگاه متضاد و متعادل در نمایشنامه دست پیدا کرد. در پرده ی اول نمایشنامه به نوعی با زنانی طرف هستیم که برخلاف زنان پرده ی دوم و سوم (یعنی مارلن و همکاران و مراجعینش، جویس، کیت و انجی که نمونه ی زنانی با سرنوشتی تلخ هستند)، نمونه ی زنان موفقی اند که توانسته اند با تکیه بر توانائی های مثبت شان و مبارزه با سرنوشت شان، به شادی درونی و آرامش برسند و تصویر روشنی از آنها به نمایش گذاشته می شود. در این بخش با بازی های زبانی و دیالوگی زیبائی طرف هستیم که پیچیدگی زبان دیالوگی چرچیل را نشان می دهد و از طرفی عقیم ماندن زبان در به وجود آمدن ارتباط و فهمیدن و درک شدن متقابل از سوی افراد را مطرح می کند که دیدگاهی ابزورد به آن می بخشد و الیناسیون را در این بستر ارتباطی برجسته می کند.

ایزابلا: آن وقت‌ها، اندوه همیشه من را از پا می‌انداخت.

مارلین: من که یه استیک نیم پز میخوام. گرت؟

ایزابالا : البته من هم توی، کلیسای انگلستان عضوم.

گرت: سیب زمینی.

منابع:

سالار زنان/ نوشته ی کاریل چرچیل/ ترجمه ی بهزاد قادری/ انتشارات سپیده سحر/ ۱۳۸۰

مقاله ی رقابت یا مراقبت نمایشنامه سالار زنان و رد پای سیاست انگلستان عصر تاچر/ نوشته ی مجتبی حسین نیا کلور

سالار زنان اثر کاریل چرچیل ، تاچریسم و روایت فروپاشی انسانیت در چنگال آهنین کاپیتالیسمسالار زنان اثر کاریل چرچیل ، تاچریسم و روایت فروپاشی انسانیت در چنگال آهنین کاپیتالیسم سالار زنان اثر کاریل چرچیل ، تاچریسم و روایت فروپاشی انسانیت در چنگال آهنین کاپیتالیسمسالار زنان اثر کاریل چرچیل ، تاچریسم و روایت فروپاشی انسانیت در چنگال آهنین کاپیتالیسم
سالار زنان اثر کاریل چرچیل ، تاچریسم و روایت فروپاشی انسانیت در چنگال آهنین کاپیتالیسم
برای درج دیدگاه کلیک کنید

پاسخی بگذاید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن

نام *

ایمیل *

وبسایت

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود اهنگ عزیز منی جون منی تو همه میدونن مال منی