تشکیل دانشگاه در دوره پهلوی برای تربیت یک نسل غربی بود


تشکیل دانشگاه در دوره پهلوی برای تربیت یک نسل غربی بود

مدام صفر و یکی عمل می کنیم. مثلا می گوییم اصلاحات بد بوده در حالیکه اگر اصلاحات نبود کشور منفجر می شد. و بسیاری از اتفاقاتی که امروز بر پایه آن بحث می کنیم رخ نمی داد. خدا نگذرد از باعثان و بانیان و تشدید کنندگان نگاه صفر و یکی در کشور.

تشکیل دانشگاه در دوره پهلوی برای تربیت یک نسل غربی بود

گیلان خبر: چهار دهه از انقلاب اسلامی ایران می‌گذرد و این نظام نوپا همچنان با چالش‌ها، ضعف‌ها و قوت‌هایی روبروست که هر روز برای عبور از آنها نیاز به بهبود عملکرد، تبیین سازوکارهای جدید و همچنین عدم عدول از خط سیر اصلی آن احساس می‌شود. به همین منظور به سراغ دکتر فرزاد جهان‌بین رفتیم و درباره‌ی افت و خیزهای نظام جمهوری اسلامی و بررسی عملکرد این چهار دهه به همراه بایدها و نبایدهایی که در ادامه باید به انها بپردازیم، به گفتگو پرداختیم.

جهان‌بین که استاد دانشگاه و معاون فرهنگی دانشگاه شاهد است، یکی از اساتید و نظریه‌پردازان بنام در حوزه‌ی تمدن نوین اسلامی شناخته می‌شود. از این رو و با توجه به درهم تنیدگی مسیر انقلاب با نهادی به نام دانشگاه نیز می‌تواند موضوعیت و جذابیت این گفت و شنود را افزایش دهد.

می خواهیم بعد از گذشت چهار دهه از انقلاب 57 یک شمای کلی از وضیعیت امروز نظام اسلامی در قالب شاخص های مختلف داشته باشیم؟

در ارزیابی عملکرد جمهوری اسلامی وسایر نظام ها باید به سه متغیر توجه داشت. یکی اهدافی که بوده و در آن نظام مطرح است و متغیر دوم چالش هایی بود که پیش روی تحقق اهداف وجود داشت و مورد سوم امکانات است. برای یک برآورد کلی وصحیح از میزان موفقیت یا عدم موفقیت یک نظام باید این سه متغییر را با هم ببینیم. بخش اول یعنی اهداف نظام جمهوری اسلامی را مرور می کنیم. این اهداف در قانون اساسی ذکر شده است. من ارزیابی خودم را از میزان تحقق این اهداف و موفقیت و یا عدم موفقیت ان ها راعرض می کنم. طبیعی است که اینها برداشتهای من است و امکان دارد دیگران برداشت های دیگری داشته باشند. مبتنی بر قانون اساسی می توان اهداف نظام را به سه حوزه تقسیم کرد. حوزه فرهنگی اجتماعی حوزه سیاسی و حوزه اقتصادی.

ابتدا اهداف فرهنگی و اجتماعی که در قانون اساسی نظام موظف به پیگری و تحقق آن ها بوده را نام می بریم و توفیق یا عدم توفیق نظام را در هر کدام بیان می کنیم. جمهوری اسلامی در بحث فرهنگی موفقیتها و توفیقات فراوانی داشته است.

1) ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی و ایجاد ایمان و تقوا و 2 ) مبارزه با مظاهر فساد و تباهی و 3) بالابردن سطح آگاهی های عمومی و 4) آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان و تعمیم آموزش عالی. که در اینجا بحث عدالت آموزش مطرح می شود. 5) تقویت روح بررسی و تتبع و ابتکار از طریق تاسیس مراکز تحقیق و تشویق محققان. 6) تدوین قوانین و مقررات مدنی و جزایی و مالی و اقتصادی و اداری و فرهنگی بر اساس موازین اسلامی. 7) برقراری حقوق مساوی برای مردم بدون توجه به قوم و قبیله و نژاد و زبان و 8) برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی و بحث خدمات بهداشت و درمان. من عقیده دارم که نظام با توجه به چالش هایی که داشته و محدودیتهایی که از نظر امکانات وجود دارد باز در این موارد موفق بوده و توفیقات مهمی داشته است.

اما مواردی که در حوزه فرهنگی و اجتماعی از عناوینی هستند که عقیده دارم نظام در مورد آنها توفیقات کمی داشته است و یا موفقیتی نداشته است. 9) رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای عموم در زمینه های مادی و معنوی و من عقیده دارم در این مورد تلاش شده است ولی موفقیتهای کمی به دست آمده 10) ایجاد نظام اداری صحیح و حذف تشکیلات غیر ضروری در این مورد هم موفقیت نظام چشمگیر نبوده است. 11) تامین حقوق همه جانبه افراد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه و تساوی همه در برابر قانون به نظر من در این مورد هم جمهوری اسلامی عملکرد موفقی نداشته است. 12) توسعه و تحکیم برادری اسلامی و تعاون عمومی بین مردم و در این مورد هم به نظر من می آید که چندان موفق نبودیم. و 13) بحث آزادی های اجتماعی که در این جا هم معتقدم که جمهوری اسلامی تلاش کرده است ولی چندان موفق عمل نکرده است. این موارد در بحث اهداف فرهنگی است.

تشکیل دانشگاه در دوره پهلوی برای تربیت یک نسل غربی بود

در این جا به عنوان یک رسانه دانشجویی می خواهم کمی بیشتر به آموزش عالی بپردازیم. در رابطه با تعمیم اموزش عالی باید گفت این مسئله ایست که در توسعه هر کشوری اتفاق می افتد. یعنی یک کشور که در دهه پنجاه قرار دارد وقتی به دهه نود مثلا رسید انتظار این چنین پیشرفت هایی را باید از او داشت. بنابراین شاید اگر پهلوی هم بود این تعمیم اموزشی و اتفاق می افتاد؟

این حرف شما یعنی نادیده گرفتن عنصر اراده. یعنی فکر می کنیم یک نظام سیاسی هست و یک روند جهانی وجود دارد و این نظام سیاسی در برابر این روند جهانی اراده ای ندارد و تن می دهد. درحالیکه اینطور نیست به نظر من رفتار های ما تحت تاثیر رویکرد های ما هستند. من مثالی ساده خدمت شما عرض می کنم. در دوره سازندگی و دوره آقای هاشمی دانشگاهها توسعه پیدا کردند و طبقه متوسط افزایش پیدا کرد ولی در آن دوره از جهت سیاسی فضا تنگ است و آزادی های لازم داده نمی شود و طبقه متوسط به تعارض می رسد و قطعا یکی از دلایل روی کار آمدن آقای خاتمی همین بود که ایشان دست می گذارد روی این خلا. شما در این مثال اراده یک دولت در مقابل یک روند را می بینید فرض کنید انتخاباتی نبود و دولت آقای هاشمی هشت سال دیگر پابرجا بود ایا خود به خود اراده دولت ایشان تغییر می کرد. پس می بینیم همانطور که انتخابات باعث تغییر دولت ها و طبیعتا اراده آن ها می شود انقلاب نیز باعث تغییر نظام و اراده ی ان شده. مسئله دیگری که وجود دارد این است که تحقیقات نشان میدهد که هرچه قشر تحصیل کرده و میزان تحصیلات دانشگاهی افزایش پیدا کند زاویه ان ها با نظام موجود بیشتر میشود. برای همین می بینیم که در اواخر دوره پهلوی بخش خاصی از طبقه خاصی امکان حضور در دانشگاهها را پیدا می کنند. زیرا دانشگاه ها به یکی از پایگاه های مخالفین پهلوی تبدیل شده بود. ولی جمهوری اسلامی تحصیلات دانشگاهی را یک حق برای مردم میداند و هرکس هرچه قدر می خواد می تواند پیش برود. حتی در اوایل که درگیر جنگ بودیم بحث دانشگاهها جدی گرفته شد و افراد را به حضور در سطح آموزش عالی ترغیب می کردند. البته اینجا بحث توزیع نامتوازن و چه و چه مطرح می شود که بحث خود را دارد. ولی اینطور نیست که اگر پهلوی ادامه پیدا می کرد ما الان 4میلیون دانشجو و این تعداد از فارغ التحصیلان دانشگاهی میداشتیم.

برخی از اندیشمندان معتقدند که جمهوری اسلامی در حوزه آموزش عالی از لحاظ کیفی به بن بست رسیده زیرا از آن جایی که نتوانست بعد از انقلاب فرهنگی در حد اقل علوم انسانی خود به جمع بندی برسد و علوم انسانی مورد نیاز خورد را تولید کند همان روند قبل از انقلاب را ادامه داد تا جایی که رئیس جمهور می گوید ما علم دینی و غیر دینی نداریم؟

در زمان پهلوی چون معتقد بودند که ما اصلا حرفی برای گفتن نداریم و باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شویم. بر اساس این رویکرد دانشگاهها ساخته شد. در خاطرات آقای سالیوان است که می گوید من تعجب می‌کنم دانشگاههای فرانسه بر اساس الگوی اسلامی ساخته شده اند و دانشگاه تهران به تقلید از دانشگاههای فرانسه ساخته می شوند. یعنی دانشگاه های ما را به طریقی ساختند که نسلی که در آن تربیت می شوند از لحاظ تئوریک به نسل تربیت شده در غرب شبیه شود. ما وارث دانشگاه هایی شدیم و تغییری که باید در اینجا انجام شود تغییری قهری و از روی ابلاغ و دستور نیست. از جهت منطقی و به صورت فرایندی این اتفاق می افتد. و به صورت طبیعی این زمان بر است و بخشی از این طبیعی است. البته نهادهایی که برای پیشبرد این کار تاسیس شدند نهادهایی بودند که بعضا خود ایجاد مشکل کردند مثل همین نهاد شورای تحول علوم انسانی و به نظر من این بخش به جای کمک به تحول به مسیر تحول آسیب می زند. من می خواهم بگویم باید از این سمت نگاه کرد و از این بخش عملکردها ضعیف بوده ولی در کلان موضوع تلقی من این است که اتفاق رخ داده طبیعی است و در مسیر درستی پیش می رود. در این مورد که در رابطه با آموزش علوم انسانی فرمودید دانشگاهها در جمهوری اسلامی به بن بست خورده اند این فهم درستی از تغییر و تحول در عرصه فرهنگی نیست. مگر بنا بود جمهوری اسلامی یک شبه علوم انسانی را اسلامی کند؟! چه کسی این بحث را مطرح کرده است؟! این اصلا شدنی نیست. جمهوری اسلامی این فضا را فراهم کرد وزمینه را به وجود آورد تا این گفتمان شکل بگیرد. از جمله چالشهای ما در این زمینه یکی این که می بینیم از علوم انسانی ده ها قرائت وجود دارد. این چیزی نیست که به راحتی بتوان جمع بندی کرد. این احتمال وجود دارد که جمع بندی این ده ها سال طول بکشد و این جمع بندی الزاما حکومتی نیست که کسی از بالا به پایین آن را ابلاغ کند این حاصل گفتگو و چیزی است که بدنه علمی کشور باید به آن برسد نظام باید زمینه را فراهم کند فضا را مساعد کند و حمایت کند تا این اتفاق رخ بدهد. چالش بعدی چالش پارادایمی ما است مثل مساله جمهوریت و اسلامیت و مساله اشتغال زنان و نسبت آن با خانواده و مثل مساله توسعه و عدالت و اینها چالش هایی است که باید توجه داشت که نظام جهانی مسائلی را به ما تحمیل می کند و ما هم بر اساس ایده ای به جلو آمده ایم و این فشار خود ابهامی دارد و این زمان می برد. وجود و تفسیر و تفکر گفتمانی آن کلی کار می برد و مرهون گذر زمان است. در اینجا من عقیده دارم که جمهوری اسلامی در بحث آموزش عالی چه از نظر زمانی و چه از نظر کیفی در حدی که مقدور بوده کار کرده است.

می خواهم در مورد عدالت سیاسی هم گفت و گو کنیم

در بحث آرمانهای سیاسی کلیت اهداف را نمی خوانم و مواردی را که به نظر من موفق عملکرده اند می آوردم.

تبدیل نظام سلطنتی به نظام دینی مردم سالار اداره امور کشور بر اساس شورا و با اتکا به آرا عمومی طرد کامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب محو هر گونه استبداد و خود کامگی

من عقیده دارم سیستم جمهوری اسلامی و نوع تفکر قوا و توزیع قدرت مطلقا اجازه استبداد را نمی دهد.

تقویت کامل بنیه دفاعی حمایت از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان ایجاد روابط صلح آمیز متقابل با دول غیر متخاصم جهان تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیار های اسلامی و تعهد برادران در حمایت مستقیم از مستضعفان جهان

من در این مورد نیز عقیده دارم که جمهوری اسلامی موفقیتهای چشمگیری در زمینه سیاسی داشته است. و دفاع و امنیت نیز در اینجا می آید.

و در مواردی که موفقیت کمتری داشته است به نظر من این موارد است.

نفی سانسور و تجسس مگر به حکم قانون

که در این مورد نیز توضیح خواهم داد.

آزادی نشریات و مطبوعات و اجتماعات و راهپیمایی ها و تامین آزادی های سیاسی و اجتماعی

در این موارد موفق بوده ولی موفقیتش چشمگیر نبوده است بنابر دلایلی که عرض خواهم کرد.

محو هرگونه انحصار طلبی

این موارد هم از آن هایی است که به نظر من توفیقات کمتری نسبت به موضوع داشته است.

حال من یک جمع بندی از زاویه دید عدالت داشته باشم. جمهوری اسلامی از حیث عدالت جنسیتی موفق بوده و عدالت سیاسی در بخش مشارکت سیاسی که همه مردم فرصت نقش آفرینی داشته باشند و در مناصب قرار بگیرند نیزموفق عمل کرده. و از حیث عدالت آموزشی موفقیتهای چشمگیری داشته است. در بحث عدالت اقتصادی نیز جمهوری اسلامی توانسته طبقه متوسط را افزایش دهد و از طبقه بسیار فقیر کم کند و به قشر متوسط اضافه کند. هرچند که هنوز هم بحث فقیر و غنی مطرح است ولی اینها دستاوردهایی بوده که جمهوری اسلامی از منظر عدالت انجام داده. البته در عدالت سیاسی از حیث گزینش سیاسی به نظر من ضعفهایی داریم چون هنوز بسیاری از انتصابها بر اساس معیار های شخصی است و بر اساس فرایند شناسایی و بکار گیری بهترین ها نیست. از حیث استقلال به نظر من جمهوری اسلامی عملکرد بسیار خوبی داشته است. در بحث امنیت عملکرد عالی داشته است. از جهت آزادی عقیده باید گفت آزادی عقیده در دوره پهلوی اصلا قابل مقایسه با ازادی اندیشه در جمهوری اسلامی نیست. منتها از حیث نظری ابهام هایی وجود دارد. مثل اینکه ما بین آزادی اندیشه و آزادی در حوزه غریزی و جنسی تفکیک قائل شویم. آنجا محدودیت هایی داریم ولی در بحث آزادی اندیشه به اجماع نرسیده ایم و من عقیده دارم آزادی اندیشه باید بیش از این باشد و افراد اجازه بیان عقاید خود را داشته باشد. هنوز در این مورد ترسهایی وجود دارد که عقیده دارم این ترسها مبتنی بر واقعیت است و رفتارهایی بعضا از ناحیه کارگزاران نظام صورت گرفته و پالس هایی به گروهها و مردم می دهد که خودسانسوری می کنند.

به نظر می رسد جمهوری اسلامی در تبییین مقصود و منظور خود از آزادی که مدعی اجرای آن در کشور است موفق نبوده. و به سبب این خلا نتوانسته همان را هم اجرا کند. از طرفی اپوزسیون مقابل جمهوری اسلامی هم ازین در وارد شده و بر نبود آزادی پافشاری کرده و از این طریق آرای مردمی را جلب کرده؟

آزادی یک مبنای تئوریکی دارد و ما هنوز در این طرف در حال تولید هستیم و بخشی از این اتفاقات رخ داده طبیعی است. اینطور نیست که یکی بنشیند و بگوید آزادی یعنی این. این باید در جوامع علمی تبیین شود به طور مثال حوزه در این جهت کم کاری کرده است. غیر از این جریانی که مدعی انقلاب است به اصل جامعیت توجه نکرده است. اصل جامعیت می‌گوید ما باید تمام اهداف انقلاب را باهم ببینیم. و بیشتر توجه به استقلال و امنیت معطوف شده و کمتر توجهی نسبت به مساله آزادی داشته ایم. هرچند این وضعیت قابل مقایسه با دوران قبل نیست ولی از حیث مطلوب‌های ما باید گفت رفتار ها بیشتر واکنشی بوده است. یعنی مثلا یک زمان اصلاح‌طلب‌های افراطی مسائلی را مطرح می‌کنند. بعد در مقابل آن اصولگراها مطالبی را مطرح می کنند. وگفتگوها به این صورت به پیش میرود. نباید حرکت ما انفعالی باشد. و منتظر بمانیم تا طرف مقابل چه میگوید و ما ان را نفی کنیم. بلی، به نظر می آید در این زمنیه کم کاری زیادی صورت گرفته است.

در مورد برداشتهای مختلف از آرمان هایی که به آنها اشاره کردید چیزی که به جامعه القا می شود منبع قضاوت است. شاید این آرمانها به دست بیاید ولی در متن جامعه اینطور نیست؟

ما ابتدا باید در سطح نخبگان مسیر درست را در پیش بگیریم و بعد نوبت به مردم برسد. متاسفانه احساس من این است که در بین نخبگان بخصوص منتصبین و علاقمندان به انقلاب اسلامی دریافت کاملی از این اهداف وجود ندارد به طور مثال من گفتم که متن قانون اساسی مطلقا اجازه استبداد را نمی‌دهد. مثلا ولی وقتی امام جمعه ما در نماز جمعه اعلام می کند که در این کشور حرف اول و آخر را رهبری می زند انتشار این حرف باعث می شود فردا نتوانید بگویید رهبری مسئولیت اجرایی ندارد. و در جایی که به پاسخگویی رسیدیم گفته می شود که ایشان مسئولیت اجرایی یا قضایی یا قانون گذاری ندارند. وقتی امام جمعه درست تبیین کردکه رهبری حافظ کلیت نظام است، نظارت کننده و سیاستگذار است و وقتی که پایین تر می آییم قوه ها هستند و اینها در چارچوب وظایفشان عمل می کنند وقتی نخبه ما که یعنی مثلا امام جمعه باید این مساله را به درستی در جامعه منتشر کند هنوز متوجه مساله نیست. و یا مثال دیگر در بحث رای مردم در یک نظام دموکراتیک که بر اساس رای مردم اداره می شود نمی توان جلوی رای مردم را گرفت. برخی از دوستان که ریزش کردند به دلیل بحث برجام است که عقیده دارند رهبری باید جور دیگری با برجام برخورد می کرد. درحالیکه رهبری نمی توانسته کاری بکند. وقتی فردی می آید و وعده ای به مردم می دهد و مردم بر اساس آن وعده به او رای می دهند. نمی توان در مقابل رای مردم ایستاد. تنها می شود در چارچوب قانون منعطف عمل کرد. به تعبیر امام(ره) این از دل دین در می آید و آقایان هنوز به این عقیده ندارند. حکومت مردم سالار این مسائل را دارد. یک مثال روز در بحث عدالت این دوستانی که سر و صدا می کنند باید در نظر داشته باشند که مقوله عدالت تدریجی است ومدرج است. تدریجی یعنی ارام ارام اتفاق می افتد. مدرج است یعنی عدالت از صفر شروع می شود و تا صد ادامه دارد شما می توانید بگویید من تا چهل پیش رفتم. نمی توان نگاهی صفر و یکی داشت و گفت که شما هیچ کاری نکرده اید. این منطق درستی نیست. به عبارت دیگر باید نگاه طیفی داشت. و به نظر من باید روی این اصول فکر کنیم. عدالت ابعاد مختلفی دارد. جنبه های فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و . . . مثلا به حق و به انصاف باید گفت که جایگاه زنان قبل از انقلاب با جایگاه زنان در جمهوری اسلامی یکی نیست. و یا در موراد آموزشی کسی که در محرومترین روستای کشور است می تواند حتی با ضعف های سیستمی در خود توان حضور در بهترین دانشگاه های کشور را میبیند. یعنی ما چندان هم در بحث عدالت بی توفیق نیستیم اما اصول باید مورد توجه قرار بگیرند و متاسفانه اینها به درستی تبیین نشده اند.

درمقام جمع بندی باید گفت این صحیح است که در نهایت فکر مردم نیز موثر است اما این فکر و برداشت را نخبگان به جامعه تحمیل می کنند. نخبه ای که انفعالی عمل می کند و می گوید جمهوری اسلامی موفق نبوده است. و موفقیت ها را عدم موفقیت نشان می دهد از اینجا به مردم یاس و بدبینی منتشر می کند. ما ابتدا باید تکلیف خودمان را با نخبگان مشخص کنیم.

به آخرین نوع از اهداف و شاید مهم ترین ان ها از منظری یعنی اهداف اقتصادی برگردیم

از جهت اقتصادی هم می توان بر اساس آنچه که در قانون اساسی آمده است اشاره ای داشت هرچند که رشته من اقتصاد نیست. اما پرس و جوهایی از دوستانی که در این زمینه صاحب نظر هستند انجام داده ام. در بحث اقتصادی من عقیده دارم یکی از اهداف رسیدگی به روستا ها بود و انصافا عملکرد جمهوری اسلامی در این زمنیه بی نظیر است. کسانی که عقیده دارند اگر رژیم شاه هم ادامه پیدا می کرد همین بود، درست فکر نمی کنند اگر رژیم شاهنشاهی صد سال دیگر هم ادامه پیدا می کرد اینچنین نمی شد چون توسعه روستاها در رویکرد شاه جایگاهی نداشت. در حالیکه از اصلاحات ارضی مهاجرت شروع شد و در سال 64 جمعیت شهری ما از جمعیت روستایی بیشتر شد و جنگ هم به این مساله دامن زد ولی در همان روزها و در اوج درگیری ها جهاد سازندگی تشکیل می شود و بحث رسیدگی به روستاها مطرح شد. در بحث کم کردن فاصله طبقاتی جمهوری اسلامی تلاش بسیاری کرد و تا حدود زیادی موفق بود. طبق آمار ها در سال 57 و در آستانه انقلاب 49% مردم زیر خط مطلق فقر بودند. امروز این رقم کاهش پیدا کرده و طبقه متوسط افزایش پیدا کرده است. طبقه ای که دغدغه اش صرفا مادی نیست. و به آزادی و آزادی های مدنی و ... فکر می کند. بحث افزایش تولیدات دامی و کشاورزی از اهدافی است که در قانون آمده است. بحث جلوگیری از اتلاف و حفظ منابع زیر زمینی و در جاهایی نیز نقصهایی در همین اهداف اقتصادی وجود دارد. سوالی که پیش می آید چگونگی رخ دادن این کامیابی ها و ناکامی ها است به نظر من اگر واقعا به چالش ها توجه کنیم در برخی موارد توجیه می شویم. و بعضی ها را می توانیم بگوییم قابل توجیه نیست.

ما پنج دسته چالش داریم. و اگر اینها را درست بفهمیم جنس مواجهه ما با اینها فرق خواهد کرد. یک سری از چالش‌ها پارادایمی است که پیشتر درباره آنها صحبت کردیم اینها مسائلی فکری هستند و حل آنها زمانبر خواهد بود. بحث جمهوریت و اسلامیت و. . . یک سری از چالش ها چالشهای ساختاری هستند مثل ساختار بانک یا دانشگاه و حل اینها هم زمانبر است و متغییر نهایی فقط جمهوری اسلامی نیست دهها متغیر اینجا وجود دارد و نمی شود یکباره نظام بانکی را تغییر داد. چالش بعدی چالشهای وضعیتی است و ناشی از وضعیت پیچیده ایران است. از نظر فرهنگی ما وضعیتی درهم و برهم و پیچیده داریم. همین روحیه اعتراض مسئول قرنهاست ما نقطی مثبت و منفی داریم و اینها به مرور زمان ایجاد شده اند. ما در بافتهای فرهنگی باید این کار را انجام بدهیم. مساله ما با کشوری که جامعه ای ساده تر دارد فرق می کند. باز یک سری چالش داریم که چالشهای موقعیتی هستند. ما در منطقه ای از جهان قرار گرفته ایم که منطقه ای حساس است و اگر با کسی کاری نداشته باشید باز هم آنها با شما کار دارند. یک سری چالش ها چالش های مدیریتی هستند که این بخشی به رای مردم مربوط است و بخشی به این مساله اشاره دارد که جمهوری اسلامی در مواردی موفق عمل نکرده است. و در جاهایی که امکان داشته است هم کم دقتی شده و کم توجهی شده است. یک سری چالشهایی داریم ناشی از دشمنی ما به جهت شرایطی که عرض کردم دشمنانی داریم و اینها چالش هایی ایجاد می کنند.

دشمنی هم ناشی از بحث های پارادایمی است چون ما تمدنی جدید را مطرح کرده ایم. یعنی موجودیت نظام سلطه را زیر سوال بردیم و این دشمنی ها ایجاد شد. باید در ارزیابی عملکرد جمهوری اسلامی این چالش ها را لحاظ کنیم. به طور مثال در علوم انسانی خیلی بهتر از این می شد ولی همین که به صورت جریانی جدی در جامعه مطرح است از صدقه سر جمهوری اسلامی است.

در دهه پنجم مسیری طی می شود و مسیری را پیش رو داریم. و در متن جامعه مطرح می شود چون جمهوری اسلامی نتوانسته است در بحث اقتصاد و معیشت اهداف خود و آرمانهای خود را محقق کند شاید این ایدئولوژی برای اداره جامعه کارآمد نیست. و نمی تواند در تمام عرصه ها موفق باشد. در دهه آینده این مسیر می تواند جبران کننده کمبود ها باشد؟

اهداف اقتصادی یکی از اهداف نظام بوده ما از این جهت که طبقه متوسط افزایش پیدا کرد موفق عملکردیم. ولی هنوز فقر هست. و در بعضی موارد زیادتر هم شده است. برخی از احساس ناکامی ها در عرصه اقتصادی از عدم موفقیت در برخی از حوزه های فرهنگی ناشی می شود. روحیه تعاون و همکاری و همدلی خوب نبوده و انتظارات مردم بالا رفته است. درآمد افزایش پیدا کرده و انتظارات بالا رفته است. ما هم ایجاد انتظار کرده ایم. بهره مندی مردم نسبت به دوره پهلوی افزایش پیدا کرده است. توقع ها بالا رفته است. باید بپذیریم هرآنچه از خیر و شر وجود دارد محصول عملکرد همه است. ولی ما مدام صفر و یکی عمل می کنیم. مثلا می گوییم اصلاحات بد بوده در حالیکه اگر اصلاحات نبود کشور منفجر می شد. و بسیاری از اتفاقاتی که امروز بر پایه آن بحث می کنیم رخ نمی داد. خدا نگذرد از باعثان و بانیان و تشدید کنندگان نگاه صفر و یکی در کشور. دوره آقای خاتمی دوره خوبی بود ولی ضعفهایی هم داشت. دوره ی سازندگی هم همینطور. باید بپذیریم که همگی در یک کشتی زندگی می کنیم. نباید به فکر حذف هم باشیم و باید سهم خودمان را بپذیریم. و اشکالات را درست تحلیل کنیم. من اعتقاد دارم نباید اسیر جو ایجاد شده در فضای مجازی باشیم. افرادی پشت این فضا نشسته اند و امتیاز می دهند. مطلب خوبی می نویسیم و دیده نمی شود و مطالب بد دیگری دیده می شود. این اتفاق می افتد و فرا واقعیت است. واقعیت نیست. یک عده ای این ها را به اسم واقعیت به ما تحمیل می کنند و ما را به موضع انفعال می کشند. نباید زیاد درگیر این مسائل بشویم. به نظر من بدنه حزب الهی باید وظایف خود را بفهمند و بر این مسائل تمرکز کنند و به این ترتیب بسیاری ازی مشکلات ما حل خواهد شد. نمونه اش خود ما ها هستیم ما ها چه میزان از تکالیف خود را به درستی انجام داده ایم. من عقیده دارم مسیر انقلاب بالا و پایین زیادی داشته و می تواند دهه پنجمی بهتر از دهه های قبلی داشته باشد و چهل سال آینده اش بهتر از چهل سال گذشته باشد.

اهداف انقلاب اسلامی را از مناظر مختلف بحث کردیم. خیلی جاها شیب رو به پایین بوده و خیلی جاها شیب رو به بالا بوده آیا این مسیر با این وضعیت به سمت تمدن اسلامی در حرکت است یا نه؟

انقلاب اسلامی تحول برای تمدن را ایجاد کرده و عرصه و حیاتی جدید را شکل داده است. تعبیر من این نیست که ما به نسبت رسیده ایم به نظر من حرکت ما رو به جلو است. من جمهوری اسلامی را به موجدی زنده تشبیه کردم و موجود زنده با چالش روبرو است. و در حال حل چالش ها است. به طور مثال نوع مواجهه پلیس با اعتراضات شهری را مشاهده کنید و با بیست سال پیش مقایسه کنید. همه ما در حال تجربه کردن و حرکت رو به جلو هستیم. من معتقدم باید انقلابی رخ بدهد و آن انقلاب در میان حزب الهی ها است. کسانی که همه را دعوت به انقلاب می کنند باید در درون خود انقلابی را تجربه کنند. ما درک درستی از اولویت ها نداریم ما واکنشی عمل می کنیم. اگر قرار است انقلابی رخ بدهد باید در میان همین افراد رخ بدهد. به طور مثال بحث آزادی را مطرح کردم. مدافع آزادی و پیگیر آزادی چه کسانی باید باشند کسانی که برای این انقلاب جان و خون داده اند. وقتی شما آزادی را رها می کنید دیگرانی آن را به دست می گیرند. چه کسی باید مدافع آزادی های مشروع مردم در عرصه اندیشه باشد. حزب الهی ها باید پیگیر این باشند و گاهی پیگیری آنها تصنعی است. من یکبار به شوخی چیزی نوشتم. به طور مثال جایی به نسبتی ایجاد شده و سوپرمن وار می روند حل می کنند و بر سر مردم منت می گذارند. در بسیاری از بحث ها همینطور است. بیشتر جنبه های انقلاب ما انقلاب در فهم است یعنی ما باید نگاهی جامع به انقلاب داشته باشیم. دست روی اولویت ها بگذاریم. یکی از اهداف مهم انقلاب بحث در آزادی است. آزادی چقدر برای ما مهم بوده است. چقدر کرسی هالی آزاد اندیشی در دانشگاهها را پیگیری کردیم ابتکار عمل چقدر در دست ماست. همه ما در بخشی مسئولیم چه در دولت باشیم و چه نباشیم. وقتی درست عمل نمی کنیم ما را به عنوان جمهوری اسلامی می بینند. من به عنوان کسی که مدافع انقلابم باید این چنین کنم. و همین رویکرد انفعالی که ای وای نظام از دست رفت و اینها باید دلسوزان و حزب الهی ها و انقلابی ها در سمت خود به وظایف خود درست عمل کنند.

منبع: خبرنامه دانشجویان ایران

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه گوناگون

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


پست عجیب یکتا ناصر پس از جشن تولد شوهرش منوچهر هادی + ع کس