مسئولیت یک پدر در زندگی/ اهمیت نقش پدران در فرزندپروری
سالهاست که بحرانهای اقتصادی در ایران و جهان و عدم ثبات اقتصادی در گوشهوکنار دنیا و از جمله در جامعه خودمان، باعث شده بسیاری از مردان به یک شغل اکتفا نکنند یا مجبور شوند ساعات بیشتری اضافه کاری کنند تا بتوانند از پس مخارج خانواده برآیند. آنچه در ادامه این یادداشت به آن اشاره خواهم کرد، نکتههای مهمی در خصوص اهمیت نقش پدران در امر خطیر...
میگنا: در چنین شرایط اقتصادی امروزی، علاوه بر پدران، مادران را نیز جزو نانآوران خانواده قرار داده و باعث شده بسیاری از همسران همپای یکدیگر کار کنند تا بتوانند زندگی خوبی برای خود و فرزندانشان فراهم کنند. این قضیه تبعات زیادی دارد که یکی از مهمترین آنها این است که نقش پدر در خانواده کمرنگ میشود و نمیتواند نقش فعالی در تربیت فرزندان داشته باشد. البته برخی پدران نیز با وجود اینکه وضعیت شغلیشان مناسبتر است و وقت آزاد بیشتری دارند، باز هم تصور میکنند تربیت بچهها برعهده مادر است و نقش فعالی در تربیت بچهها ایفا نمیکنند.
آنچه در ادامه این یادداشت به آن اشاره خواهم کرد، نکتههای مهمی در خصوص اهمیت نقش پدران در امر خطیر فرزندپروری است:
آنچه در ادامه این یادداشت به آن اشاره خواهم کرد، نکتههای مهمی در خصوص اهمیت نقش پدران در امر خطیر فرزندپروری است:
سالهاست که بحرانهای اقتصادی در ایران و جهان و عدم ثبات اقتصادی در گوشهوکنار دنیا و از جمله در جامعه خودمان، باعث شده بسیاری از مردان به یک شغل اکتفا نکنند یا مجبور شوند ساعات بیشتری اضافه کاری کنند تا بتوانند از پس مخارج خانواده برآیند.
چنین شرایط اقتصادیای علاوه بر پدران، مادران را نیز جزو نانآوران خانواده قرار داده و باعث شده بسیاری از همسران همپای یکدیگر کار کنند تا بتوانند زندگی خوبی برای خود و فرزندانشان فراهم کنند. این قضیه تبعات زیادی دارد که یکی از مهمترین آنها این است که نقش پدر در خانواده کمرنگ میشود و نمیتواند نقش فعالی در تربیت فرزندان داشته باشد.
باور رایج در میان مردم این است که در خانواده تقسیم کار وجود دارد و وظیفه اصلی تامین معاش فرزندان با پدر است و تربیت فرزند از تحمل شب بیداری تا بازی و آموزش و رسیدگی به کودک بر عهده مادر است، و معمولاً مادر متهم اصلی در عدم تربیت صحیح فرزندان است. اما حقیقت چیز دیگری است. تربیت فرزند یک نقش جداگانه بر عهده پدر یا مادر نیست و وظیفه پدر تنها به تامین نیازهای مادی فرزندان خلاصه نمی شود ، بلکه تکالیف و وظایفی بر عهده پدر است که نقش موثری در تربیت صحیح و اصولی فرزندان دارد.
برای بسیاری از مردان، یافتن وقت و انرژی کافی برای فرزندان به این معناست که کمتر در اختیار شغلشان باشند، چرا که برای اغلب پدران شاید دشوار و ناممکن باشد که با ساعات زیاد کاری در هر هفته و فشارهای شدید شغلی، از لحاظ عاطفی و جسمی در کنار فرزندان نیز باشند. مردان چنین تربیت شدهاند که باور کنند سختکوشی و ساعتهای طولانی کارکردن نشانه تعهد به خانواده است، اما اکنون مردان باید بدانند که اگر تغییر نکنند، باید خطر دور افتادن از همسر و فرزندان را یعنی همان افرادی که به خاطرشان کار معنا پیدا میکند را بپذیرند و گاهی لازم میشود که آنان دستاوردهای مالی و شغلی خود را فدا کنند تا به تعادل بهتری بین کار و زندگی خانوادگی برسند.
یکی از انسانشناسان مشهور معتقد بود، پدران به لحاظ زیستشناسی یک ضرورتند، ولی از حیث اجتماعی یک عامل ثانوی به شمار میروند. این عقیده براحتی در فرهنگ ما نیز جا باز کرده بود. در جامعه ما تصویر سنتی پدران نشاندهنده آن است که آنها در مراقبت از کودک هیچ نقشی نداشته اند، هنگام تولد کودک در اتاق انتظار میمانند، تعویض پوشک یا گرم کردن بطری شیر را هرگز به عهده نمیگیرند، پای خود را به مهدکودک نمیگذارند و تربیت فرزند را تقریبا به طور کامل به همسرانشان میسپارند.
این پدران افسانهای که به ایفای نقش اختصاصی نانآور خانواده سرگرم بودند، الگویی مقتدر اما دور از دسترس برای فرزندان خود بوده و بندرت شرکای فعالی در تربیت فرزندانشان محسوب میشدند. پژوهشها نشان میدهد که تاثیر پدر بر فرزند ماندگار است و کودکان براستی به پدر نیاز دارند، اما به یاد داشته باشید وجود هر پدری مفید نیست. زندگی کودکان تحت تاثیر پدرانی که از نظر عاطفی حضور دارند، برای فرزندان خود ارزش قائل میشوند و در ناراحتیها و نگرانیها میتوانند فرزندانشان را آرام کنند بسیار بهتر میشود اما در عوض پدرانی که خشونت میوزند، عیبجو هستند، فرزند خود را تحقیر میکنند یا از نظر عاطفی سرد هستند میتوانند بشدت به فرزند خود آسیب برسانند.
البته برخی پدران نیز با وجود اینکه وضعیت شغلیشان مناسبتر است و وقت آزاد بیشتری دارند، باز هم تصور میکنند تربیت بچهها برعهده مادر است و نقش فعالی در تربیت بچهها ایفا نمیکنند.
در جامعه ای که هنوز زنان به تنهایی مسئولیتهای آموزشی بچه هایشان را به دوش می کشند و بعد از معلمان و مربیان، به وضعیت تحصیلی آنان رسیدگی میکنند. اما جای تأسف است که با وجود این همه پیشرفت در دانش بشری، نگارش کتابهایی در زمینه های علوم تربیتی و روانشناسی، بالا رفتن سطح فکر آدمی و ... هنوز هم زنان هستند که مشتریان پروپاقرص برنامه های علمی تلویزیونی، مجلات و کتب روانشناسی و مباحث رادیویی می باشند و دریغ از مطالعه یک خط کتاب توسط پدران!
البته مقصود و منظور، همه پدران و افراد مردان نیست، چرا که پدرانی وجود دارند که برای پرورش و تربیت و به بار آوردن هر چه بهتر کودکان یا نوجوانان خود مطالعه کرده، با آنان گفتگو میکنند و پی درددلشان مینشینند یا پدرانی که جهت بهبود وضعیت خانوادهشان یا در صورت بروز مشکلی رفتاری در نوجوانشان از روانشناسان تربیتی مشورت تخصصی میگیرند، اما روی سخن ما، اکثر پدران میباشد.
پدرانی که بنابر یک آمار غیر رسمی، 90 درصدشان از این که فرزندشان در چه کلاسی درس میخوانند یا در کدام رشته دانشگاهی تحصیل میکند، و یا وضع تحصیلی او چگونه است، بی اطلاعند!
این پدران غافلند و نمیدانند که اگر شبها قبل از خواب برای کودک خردسال خود قصه بگویند یا اوقاتی هر چند ناچیز را صرف بازی با کودک خود کنند، چه تأثیرات روانی خوبی بر او میگذارند.
غافلند از این که اگر به فرزند خود دیکته بگویند یا در مورد روزی که در مدرسه گذرانده است، پرس و جو کنند، چقدر به اعتماد به نفس او کمک میکنند و یا اگر در یک سال تحصیلی به مدرسه فرزندشان سری بزنند و در جریان اوضاع و احوال آنجا قرار بگیرند، چه احساس غروری را به فرزند خود هدیه میکنند.
آری، در روزگاری که کودکان خلاق ما با گوشی های هوشمند،اینترنت و بازیهای کامپیوتری عجین شده و شاید بیشتر از ما بدانند و بفهمند و در زمانه ای که نوجوانان ما رُمانها و کتابهای گوناگونی میخوانند و توسط سایتهای گوناگون علمی و غیرعلمی از دنیای اطراف خود اطلاعات بسیاری کسب میکنند، جای تعجب نیست اگر کارهای عجیب و رفتارهای غریبشان، ما را عصبی و سردرگم کند و سبب مشاجره های لفظی و فیزیکی زیادی بین ما گردد!
و همچنین شرایط پدران را به توجه بیشتر و ارتباط نزدیک عقلی و عاطفی با فرزندانشان موظفتر از معمول میکند. دیگر این که در موقع بروز مشکل باید این را بدانیم که کمک گرفتن از متخصص و مشاور روانشناس، دیوانگی نیست و با تغییر تفکر و اصلاح باورهای خود میتوان ریشه های بروز مشکلات بسیاری را از درون خود، خانواده و فرهنگمان بیرون کشیده و قطع کرد، دنیای بهتر برای خود به وجود آورد و فرهنگ تازه ای را برای نسل خود و آیندگان مان ساخته ایم.
نقش پدر در تربیت کودک بسیار مهم و گسترده تر شده است و آنها مسئولیت هایی نظیر مراقبت از کودکان، تعلیم کودک، تعویض لباس و ... را نیز بر عهده می گیرند.
در گذشته تنها وظیفه تأمین مخارج کودک بر عهده پدر بود و امور مربوط به کودک معمولاً به مادران واگذار می شد. نقش پدر در تربیت کودک بسیار مهم است. آنها می توانند در رها کردن کودک از قید و بند احساسات بطور مفید وارد عمل شده و به او بیاموزند هنگام ناامیدی چگونه بدون درگیر کردن احساسات با مشکل کنار بیایند.
معمولاً پدر در دوران نوپا بودن کودک به دلیل قادر نبودن کودک به تکلم، در برقراری رابطه با او دچار مشکلاتی است، اما باید توجه داشت در این زمان آنها می توانند با کودک بازی کرده و رابطه خود را با او نزدیک تر کنند. نحوه برقراری رابطه پدر و مادر با کودک کاملاً متفاوت است. مادرها حس صمیمیت و نزدیکی را از طریق مراقبت و شیردادن به کودک کسب می کنند حال آنکه پدرها از بازی کردن با او به این حس دست می یابند.
فراگیری مهارت های یکدیگر می تواند آنها را در کسب نتیجه بهتر از تربیت و صمیمیت با کودک یاری کند. برای مثال اگر پدرها مهارت های بچه داری را بیاموزند و مادر نیز تمرین کند که چگونه کمتر احساساتی شود، زندگی کودک از عشق و محبت پر خواهد شد. هنگامی که عشق با قانونگذاری، تربیت مثبت، تعامل و ارتباط خوب همراه باشد، والدین می توانند تعادل و ثبات را به زندگی کودک خود وارد کنند.
نقش پدر در تربیت فرزندان از نگاه روانشناسی
محبت پدر به نوزاد
پدر باید محبت به کودک را از همان روزهای بعد از تولد آغاز نماید زیرا پدر نیز مانند مادر از طریق وراثت با کودک پیوند دارد و همین پیوند به وی امکان میدهد که در همان ایام نوزادی با فرزندش ارتباط برقرار نماید. نوازش طفل، اثری درازمدت در رابطه پدر و کودک دارد. ضمن آنکه موجب افزایش علاقه پدر به کودک نیز میگردد. دکتر «ویلیام سیرز» معتقد است که: «بیشتر نوزادان در حالت هوشیاری خاموش به سر میبرند ... این حالتی است که بعد از آن هرگز تکرار نمیشود؛ چشمهاشان گشاده و باز است و نسبت به محیط اطراف خود حالتی پذیرنده دارند، این لحظههای پیوند اولیه نباید از دست برود. در این زمان با نوزاد حرف بزنید و بیان احساسات را آزاد بگذارید؛ سلام عزیزم، من پدرت هستم ...»در قیاسی که بین نوزادان به دنیا آمده در دو روش زایمان - طبیعی و سزارین - صورت گرفته گزارش شده است: نوزادانی که به طریق سزارین به دنیا آمدهاند، بعدها رابطه بهتری با پدران خود دارند. زیرا در هنگام تولد، پدر به حکم ضرورت نزد ایشان حضور یافته است (طبق قوانین بیمارستان) این پدرها در پرورش و مهرورزی به اطفال خود نقش فعالتری داشتهاند. در حقیقت، ایجاد پیوند با نوزاد، منافع درازمدت در رابطه بین آن دو در برخواهد داشت.
مدتهاست که روانشناسان بر این باورند که دخالت و نقش پدر در بزرگ کردن فرزند بسیار مهم است شواهد روزافزون علمی حاکی از آن است که پدرهای علاقهمند بویژه آنهایی که از نظر عاطفی در دسترس هستند، در خوشبختی فرزندانشان نقش منحصر به فردی را ایفا میکنند. در واقع پدرها میتوانند به شیوههایی بر فرزندان تاثیر بگذارند که مادرها نمیتوانند بویژه در زمینههای روابط با دوستان و موفقیت تحصیلی هنگامی که پدر از احساسات فرزندانش با خبر است و میکوشد تا به آنها در حل مسائلشان کمک کند، بچهها در مدرسه و ارتباط با دیگران موفقتر هستند. بعکس پدری که نسبت به عواطف فرزندانش خشن، ایرادگیر یا بیاعتناست، میتواند تاثیری بسیار منفی بر آنها بگذارد و احتمال آن که فرزندان چنین پدری در انجام تکالیف درسی ناموفق باشند، با دوستانشان بیشتر دعوا کنند و از سلامت روانی خوبی برخوردار نباشند، بیشتر است. این تاکید بر نزدیکی عاطفی پدر به این معنا نیست که رفتار متقابل مادر با فرزندانش بر آنها تاثیری ندارد.
به گفته روانشناسان در رابطه بین پدر و فرزند، کیفیت رابطه بسیار مهمتر از میزان کمی آن میباشد. همچنین تحقیقات نشان میدهند که نبود رابطه موزون بین پدر و فرزندان برنتایج تحصیلی و آزمونهی هوشی فرزندان به خصوص پسران اثرات منفی دارد و این که حضور پدر و کیفیت رابطه او با کودک، برای تشکیل خود پنداره، عملکرد شخصیت و رضیت کلی کودک از زندگی کمک بزرگی میباشد.
به گفته دو تن از محققان، فیسر و لازرسون (1984)، پدری کردن میتواند تأثیر قابل توجهی بر رشد شخصیت از جمله اعتماد به نفس، پیشرفت تحصیلی و حتی افزیش ضریب هوشی فرزندان داشته باشد. تاثیر مادر بر فرزندانش بسیار مهم است، اما طبق مطالعات تاثیر پدر میتواند بسیار شدیدتر باشد، خواه آن تاثیر مثبت باشد یا منفی. برای نمونه فرزندان در خانوادههایی که پدر غایب است در ارتباط با مدرسه و همسالان گرفتار مسائل و مخاطرات جدیتر هستند. پسرانی که پدر در زندگیشان حضور ندارد، دریافتن تعادل بین قاطعیت مردانه و خویشتنداری دارای مشکل هستند و این در حالی است که کسب این مهارتها با بزرگ شدن پسرها و تلاش بیشتر آنها برای دوستیابی، موفقیت تحصیلی و اهداف شغلی روز به روز مهمتر میشود.
همچنین دخترانی هم که پدرانشان در زندگی آنها حضور فعال و موثری دارند، به احتمال بیشتر در بزرگسالی روابط سالمی با همسر خود برقرار میکنند.
روانشناسان میگویند اینکه پدر هم به اندازه مادر برای رشد روانی کودکان مهم و باارزش
پدر نباید زورگو و مستبد باشد، بلکه بسیار اهمیت دارد که قاطع باشد
است و برقراری تعادل بین روابط این دو با فرزندانشان میتواند از نظر روانی سبب رشد صحیح کودکان شود، از مسائلی است که این روزها زیاد در روانشناسی مورد بحث قرار میگیرد. مرد چون در میان کودک و مادر قرار دارد ـ هم به موجب حضور فیزیکی و هم به موجب جایگاه روانی خود به کودک این اجازه را میدهد که هویت خاص خود بیابد. پدر نقش مهمی در شناسایی هویت جنسی کودک داشته و در عین حال که مادر سعی میکند با نقش حفاظتی خود فرزند را حفظ کند، پدر، او را به سمت بیرون گرایش میدهد و در کنار دادن حس اعتماد و امنیت به او اجازه شکستن محدودیتها را میدهد. پدر برای دختر بر خلاف پسرها نوعی «تایید» است و روابط بین آن دو به طور ناخودآگاه برای هر دو طرف اهمیت و برتری خاصی دارد. مهم این است که معمولا این رابطه که از همان ماه اول تولد آغاز میشود همیشه تعادل ندارد و گاهی یک رابطه بسیار نزدیک و عاطفی و گاهی یک رابطه با فاصله بین پدر و دختر شکل میگیرد.بسیاری از پژوهشگران معتقدند که پدرها به طور عمده از طریق بازی بر فرزندانشان تاثیر میگذارند. آنان معمولا بازیهایی را انجام میدهند که با فعالیت بدنی و هیجان بیشتری همراه است. همچنین پدرها بیشتر با صداهای ضربهای توجه نوزاد را جلب میکنند و شلوغبازیهای بیشتری در بازیها انجام میدهند که این نوع روش شلوغ و بینظم پدر در بازی راه مهمی را باز و به کودک کمک میکند تا درباره عواطف بیاموزد. کودکانی بهترین مهارتهای اجتماعی را در خود پرورش میدهند که پدرانشان بر همکنش مثبتی با آنها دارند و اجازه میدهند که کودک خود مسیر بازی را تعیین کند. برخی پدران در نقش راهنمایان عاطفه هستند. آنها عواطف منفی کودک را نادیده نمیگیرند یا با آن مخالفت نمیکنند، بلکه به فرزندانشان نشان میدهند که آنها را درک و سپس آنها را راهنمایی میکنند تا نسبت به احساسات منفی خود واکنش مناسبی نشان دهند. طبق بررسیها، کودکانی کمترین نمرات و بدترین روابط اجتماعی را دارند که پدرانشان سرد، قدرتطلب، ستیزهجو و مداخلهگر بودند.
در یک تحقیق پژوهشگران متوجه شدند پدرانی که طی یک تمرین بازی ویدئویی فرزندانشان را مسخره و تحقیر میکردند و برای اشتباهاتشان آنها را سرزنش میکردند یا کنترل بازی را خود به دست میگرفتند و به کودکان نشان میدادند که بیکفایت هستند، فرزندانشان بیشتر از بقیه دچار مشکل بودند. این بچهها با دوستانشان رفتارهایی ستیزهجویانه داشتند، در مدرسه ناموفقتر از دیگران بودند و مسائلی داشتند که معمولا به بزهکاری و خشونت در آنان منتهی میشد. به طور کلی در مقایسه با واکنشهای پدر، کیفیت ارتباط با مادر آنقدر در موفقیت یا شکست آینده فرزندان در مدرسه و با دوستانشان سرنوشتساز نیست. شاید بتوان گفت علت این تاثیر شدید پدر برفرزند این است که رابطه پدر فرزند عواطف بسیار قدرتمندی را در کودک بر میانگیزد.
نقش پدر در رشد هویت جنسی فرزندان
محققان مسائل جنسی معتقدند که تاثیر پدر بر رفتار جنسی کودک بیش از تاثیر مادر است، البته در اینجا جنسیت معنایی فراتر از سکس دارد. این مساله نهتنها شامل خصوصیات جسمی و تغییرات کودک در حال رشد است، بلکه احساسات و رفتارهای مرتبط با این خصوصیات فیزیکی را هم شامل میشود. کیفیت رفتار پدرانه با یک فرزند پسر مهمترین عاملی است که دید وی را از مذکر بودن خویش شکل میدهد. در اینجا منظور از مذکر بودن خشونت، سلطهطلبی، جسارت، ناآرامی و پرسروصدا بودن نیست بلکه مذکر بودن به معنای قاطعیت، مثبت بودن، مسوولیتپذیری، منطقی بودن و توانایی ایجاد تغییر در موقعیتهای سخت است که این تواناییهای اساسی فقط بر پایه تربیت صحیح، محبت و توانایی عشق ورزیدن استوار است.
پدری که با وجود ویژگیهای مردانه بسیار محبت، تشویق یا تربیتی از خود نشان نمیدهد ممکن است رفتار غیرمردانهای در پسرش ایجاد کند. همچنین تحقیقات نشان میدهد که پدران ممکن است بیش از مادران در رشد هویت جنسی سالم دختران نقش داشته باشند. آنان آگاهانه یا ناآگاهانه رشد جنسی دختر خود را تقویت میکنند اگرچه ممکن است خودشان (پدران) از میزان تاثیری که بر تربیت زنانه دخترانشان میگذارند، آگاه نباشند. یک پدر پرورشدهنده میتواند تاثیر بسیار مهمی بر رشد زنانگی دختر خود داشته باشد به عنوان مثال دخترانی که در خانههایی رشد کردهاند که مادر مسلط و پدر منفعل بوده، در تصمیمگیریها شرکت و نقش تربیتی به عهده نداشته است، در آینده با مردان دچار مشکل میشوند.
نقش پدران در فرزندپروری
1. در قدیم پدرها بسیار مقتدر بودند و رابطه عاطفی با فرزندانشان برقرار نمیکردند و نقششان در خانه نانآور خانواده بود، اما این تصویر قدیمی از پدرها با تغییراتی که در فضای فرهنگی جامعه ایجاد شده، دیگر پذیرفتهشده نیست زیرا درحالحاضر مادران نیز نانآور خانواده هستند و نقش عاطفی پدر با فرزندش میتواند در موفقیتهای او در عرصههای مختلف بسیار موثر باشد.
در یک تحقیق بینالمللی ثابت شده توانایی تغییر در محیطهای سخت در کودکانی که رابطه خوبی با پدرانشان داشتند، بیشتر ایجاد شده است. در حقیقت، پدر نسبت به مادر بیشتر میتواند توانایی انطباق با شرایط دشوار را به بچهها یاد بدهد و ویژگیهای مردانه همیشه باید از سوی پدران به بچهها آموزش داده شود...
2. کودکانی که پدر ندارند، اعتماد بهنفسشان بالا نیست و حمایت و تکیهگاهی برای رشد شخصیتشان ندارند، اما در مقابل کودکانی که پدرشان حضور موثری دارد، انگار دارای یک الگوی مقتدر هستند و ابراز وجود در بچههایی که نقش پدرشان پررنگ است، بیشتر از سایر بچههاست.
3. پسرها در ویژگیهای شخصیتیشان مثل قاطعیت، هدفگذاری برای زندگی، انتخاب شغل و مهارت دوستی، پدرشان را الگو قرار میدهند. در مقابل دخترها بیشتر به حمایت عاطفی پدر نیاز دارند و نوع روابط دخترها با پدرشان در ارتباط با جنس مخالف و در آینده در ارتباط با همسر، خودش را نشان میدهد.
در حقیقت، دخترانی که در خانه مورد حمایت عاطفی پدر واقع شدهاند در ارتباط با جنس مخالف دچار تصمیمهای لحظهای و احساسی نمیشوند که علت آن هم این است که از نظر عاطفی اقناع شدهاند.
4. پدر واقعی باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ جواب این سوال بسیاری از دغدغههای پدرانه را برطرف میکند. پدر واقعی نه سلطهگر است و نه زورگو. بسیاری از پدران وقتی در خانه حضور دارند مدام به بچهها زور میگویند یا آنها را سرزنش و شخصیتشان را تخریب میکنند.
باید بدانیم پدر نباید زورگو و مستبد باشد، بلکه بسیار اهمیت دارد که قاطع باشد و مهمتر اینکه مهارتهای فرزندپروری را بلد باشد تا بتواند به فرزندانش کمک کند.
5. «چون از تو بزرگترم، پس باید به حرفم گوش کنی.»، «چون من پدر تو هستم، پس هر چی میگم درست است.» این جملات یک پیام مشخص را القا میکند؛ برقراری رابطه و تربیت بچهها از بالا به پایین. چنین رفتاری باعث میشود بچهها از والدینشان فاصله بگیرند و دیگر نمیتوانند با آنها ارتباط موثری داشته باشند.
در واقع، باید برای آموزش به بچهها خود را همسطح آنها در نظر گرفت. اگر مشکلی ایجاد شده باید با فضای مشارکتی و همدلانه بین والدین و بچهها، راهحل درست را پیدا کرد. بهطور مثال فرض کنید دختر شما در مدرسه دچار مشکل شده، راهحل درست این است که بگویید: «موضوع چیه؟ چی کار کردی که بچهها با تو دوست نمیشن؟ تو دلت میخواد چه اتفاقی بیفته؟ به نظرت کارت درست بود؟ قبلا که یک دوست خوب داشتی چی کار میکردی؟ به نظرت چی کار میشه کرد؟» اگر راهحلی نداشت میتوانید به او بگویید: «میتوانی این راه را انتخاب کنی.»
6. شاید بگویید با شرایط سخت کاری و مشکلات اقتصادی چطور میتوان روابط موثری با بچهها برقرار کرد؟ کار سختی نیست، فقط کافی است پدر همدلی باشید؛ یعنی در همان زمان کوتاهی که در منزل هستید برای کودکتان وقت بگذارید و با او بازی و اوقاتی را خلق کنید که او دوست دارد. اگر خیلی خسته هستید به فرزندتان بگویید: «بیا کنارم بشین با هم فیلم ببینیم یا اینکه دوست دارم کنارم بشینی.» حتی وقتی میخواهید میوه بخورید، بگویید: «بیا باهم میوه بخوریم یا دوست دارم با تو برم خرید کنم یا قدم بزنم.» بیان این جملات به بچهها در عین حال که اطمینان خاطر به آنها میدهد، خستگی شما را هم کم میکند.
7. معمولا زمانی که همسران آگاهانه تصمیم میگیرند بچهدار شوند، بعد از به دنیا آمدن بچه برای بسیاری از اتفاقات زندگی برنامهریزی میکنند و عاشقانه او را دوست دارند، اما اگر عکس این قضیه اتفاق بیفتد و زن و شوهری ناخواسته بچهدار شوند یا اینکه آگاهیشان نسبت به مهارتهای فرزندپروری پایین باشد، ممکن است رفتارشان تفاوت کند و این اتفاق بسیار بد خواهد بود.
گاهی برخی والدین به روانشناس مراجعه و ادعا میکنند فرزندشان را دوست ندارند و زمانی که علت را میپرسیم میگویند: «فکر میکردیم باید بچهدار شویم وگرنه علاقهای به بزرگ کردن بچه نداشتیم.» در حالی که پدر یا مادری که فرزندش را دوست داشته باشد در اوج خستگی هم وقتی فرزندش را میبیند، تمام خستگیهایش از بین میرود، بنابراین والدین باید با آگاهی کامل و با برنامهریزی صاحب فرزند شوند.
8. زمانی که پدر نقش موثری در خانه ایفا نمیکند، تمام مسوولیتهای بچهها برعهده مادر خانواده میافتد و مادر همیشه احساس افسردگی، خستگی و عصبی بودن دارد و تصور میکند در خانه مظلوم واقع شده است. همین مساله باعث میشود مادر نیز نتواند وظایف مادری خود را به خوبی انجام دهد و روابط موثری با بچهها نخواهد داشت، بنابراین پدرها حتما باید 3-2 ساعت در روز کنار بچهها باشند تا مادر نیز بتواند برای خودش وقت بگذارد و به کارهای موردعلاقهاش بپردازد. در غیر این صورت مادر همیشه خسته است و از نظر روانی و جسمی توان لازم را برای نقش موثر مادری و فرزندی نخواهد داشت.
*تکالیف و وظایفی بر عهده پدر است
- تربیت اجتماعی
خانواده اولین مکانی است که کودک در آن مهارت های اجتماعی را می آموزد، مهارتهایی مانند ارتباط با دیگران، مسئولیت پذیری، خویشتن داری، همدردی، صبر و تحمل ... در این زمینه پدر به عنوان مدیر خانواده در آموزش این مسئولیتها نقش ویژه ای را بر عهده دارد. اولین قدم در این راه مشورت با فرزندان و سپردن مسئولیت های مناسب به آنهاست. مشورت گرفتن از فرزندان باعث شکوفایی شخصیت و احساس مفید بودن در آنها می شود و اعتماد به نفس آنها را افزایش می دهد.
قدم دوم نظارت و یاری کردن در انتخاب دوست است. در این برهه وظیفه پدر تحمیل نظرات خود به فرزند نیست بلکه پدر در فضای عاطفی و معقول شرایط و مصادیق یک دوست خوب را برای فرزندش بازگو میکند و از دور روند انتخاب فرزندش را کنترل می نماید، اهمیت این مسئله از آنجا ناشی می شود که فرزندان در دوران نوجوانی بیشترین تاثیر را از همسالان و دوستان خود می پذیرند. قدم سوم آموزش معارف دینی است. آموزش معارف صحیح به فرزندان می تواند آنها را در مقابل بسیاری از انحرافات مصون بدارد و آنها را از گرفتار شدن در افکار انحرافی و التقاطی نجات دهد.
قدم سوم که بسیار مهم و حیاتی این است که خود پدر به اموری که آنها را بیان می کند، پایبند باشد و خود به آنها عمل کند و نقش یک الگوی مناسب را برای فرزندانش ایفا نماید، علی الخصوص در فرزندان پسر که در سنین مختلف پدر خود را به عنوان الگو بر می گزینند.
- تربیت اقتصادی
مسئله اقتصاد و تامین معاش از ضروریات زندگی است و یکی از وظایف پدر پایه گذاری بینش و دید صحیح در این زمینه در فرزندان است. نهادینه شدن به دست آوردن رزق حلال، انفاق و دستگیری نیازمندان در دوران کودکی است که برای فرزند به صورت یک ارزش در می آید. وظیفه بعد در این نوع تربیت شناسایی استعدادهای فرزند و سوق دادن او به سمت شغلی که به آن علاقه مند است و کمک فکری و مادی به فرزند برای رسیدن به شغل مناسب که هم شان و مناسب اوست.
- وظیفه و نقش پدر
پدر مسئول دادن آگاهی های لازم و پرورش فرهنگی فرزندان است. از نظر کودک اوست که همه چیز را می داند ، به همه ی سؤالات پاسخ می گوید . از هر واقعه ای ، در هرجا که اتفاق افتد خبر دارد، آینده و گذشته را اوست که باید خبردهد ، و بالاخره اوست که دریچه ای از اطلاعات را به روی کودک می گشاید.
شاید تصور کودک از پدر
پدر از یک دید ، معلم خانواده ، رهبر و قانون دان است . از طریق پدر است که کودک به گفته خواجه نصیرطوسی از تدبیر و کمالات نفسانی ، چون آداب وفرهنگ ، هنر وصناعات وعلوم و طریق زندگی که اسباب بقاء و کمال نفس او هستند برخوردار می شود.
این خطاست که تصور شود نقش فرهنگی فقط به عهده مدرسه است، زیرا پایه های صحیح علم و اطلاع را پدر درخانواده می گذارد و اوست که فرزندان را در جهت توسعه و اطلاعات و رشد مهارت ها و معلومات و پرورش ذوق و سلیقه و جهت دادن آنها یاری می کند. پدر ممکن است بسیاری از آنچه را که خود می داند به فرزند خویش منتقل نماید و بسیاری از مسائل مورد نیاز و مشکلات و معماهای او را حل کند و از این دید وضع راهنمایی را برای کودک ایفا کند و راهی برای زندگی او عرضه نماید.
- اهمیت پدر در جنبه الگویی
کودک در مسیر رشد از افراد بسیاری اثر می پذیرد و تحت تأثیر دیده ها و شنیده های بسیاری است. همه ی آنهایی که اطراف او هستند و به نحوی در او اثر دارند مدل و الگوی کودک اند . اما پدر از همه ی آنها مهمتر و مؤثرتر است و این اهمیت و تأثیر تا سنین نوجوانی همچنان بر جای خویش است .
رفتار پدر در سنین خردسالی فرزند برای او همه چیز است : درس ، اخلاق ، تربیت ، سازندگی یا ویرانگری. طفل همه چیز را از او کسب می کند: محبت ، شفقت ، وفاداری ، خلوص و صفا ، رشادت و شهامت ، ادب و تواضع ، عزت نفس ، سجایای اخلاقی ، درستکاری ، پشتکار ، سربلندی ، شرافت ، صداقت و...
این امر آن چنان از نظر روانشناسان تربیتی گسترش دارد که برخی از آنها رفتار فرزندان را انعکاسی از رفتار پدران دانسته اند و گفته اند : تو اول کودک خود را به من بنمای تا بگویم تو که هستی . نحوه استدلال پدر، به کارگیری وسایل و ابزار، کینه توزی و خود خواهی او و... همه در کودک مؤثر است .
بر این اساس پدران در برابر رفتار شخصی خود مسئولند. و با افکار و رفتارشان کودک را جهت می دهند ، و موجبات رشد و یا سقوط شخصیت فرزندان را فراهم می آورند.
- شرط اثر گذاری پدر
شرایط اثرگذاری پدر در کودک این است که پدر در خانه باشد و در حضور کودک باشد ، همدم و همبازی او باشد ، به او محبت کند ، از نظر کودک عادل باشد ، در برخوردها هیچگونه تبعیضی نداشته باشد تا به نظر کودک کسی آید که به رفع نیازهای او اقدام می کند و در کل ، او پدر را دوست داشته باشد.
فرزند در چنین شرایطی است که از پدر الگو می گیرد و می کوشد کردار و رفتارش را با او موافق سازد . در غیر این صورت ممکن است طفل در اثر خشم و فشار پدر از او سرمشق بگیرد ولی چنین جنبه الگویی هرگز پایدار نیست . طفل جبراً راه و روش پدر را تکرار می کند. ولی دردل هرگز عشقی نسبت به او احساس نخواهد کرد و هرگز نخواهد اندیشید که چون او باشد و حرکات و رفتارش را براساس خواسته او شکل بدهد. طبیعی است هرگونه تلاش و اقدامی که دراین راه به عمل آید بی ثمر خواهد بود.
- تربیت از راه الگو
پدران اگر بخواهند فرزند خود را بپرورانند و او را به شیوه و روشی خاص جهت دهند باید مدل و الگوی راه و روشی باشند که برای فرزند خویش خواستارند. پدرانی که بین عمل و گفتارشان ، تفاوت است و پدرانی که فرصتی کافی برای ارتباط با فرزندان خود ندارند هرگز الگوی خوبی برای فرزندان خود نخواهند بود .
- یک روش تربیتی
پدر در طریق سازندگی کودک ، آشنا کردن او به ضوابط و شرایط محیط و زمانی هم برای دادن آموزشهای لازم و کافی در یک امر نیاز دارد فرزندان خود را به سفر ببرد . لذا از شما پدران می خواهیم برنامه سیر و سفر و گشت و گذار خود را کلاس درس کنید و خود معلم این کلاس باشید . حال که بناست مثلاً پنج روزی درمسافرت باشید از قبل برای آن برنامه ریزی کنید. ببینید در قطار و در کوپه خود چه چیزهایی را می توانید بگویید ، چه قصه های قابل ذکری دارید که در آن نکات آموزنده و سازنده ای باشد و چگونه می توانید بسیاری از اهداف و مقاصد تربیتی را پیاده کنید .
هرچه که در مسیر با آن برخورد می کنید به فرزندتان معرفی کنید . از تاریخ آن بگویید ، در مورد فواید و مضار آن بحث کنید ، از نکاتی که می تواند مایه عبرت آموزی باشد بحث به میان آورید چون این فرصت ها کمتر پیش می آیند و حتی گاهی ممکن است فرصت پدید آید ولی دیگر دیر شده باشد. مثل زمانی که فرزندان شما به سنین نوجوانی ، بلوغ و جوانی رسیده اند.
شما با گردش دادن فرزند و همراه کردن آنها با خود ، مخصوصاً درهفت سال سوم زندگی او با نشان دادن مناظر آموزنده و سازنده می خواهید کاری کنید که او اولاً غم و رنج خود را فراموش کند ، ثانیاً ساخته و پرداخته شود و ثالثاً رابطه مفید و سازنده ای با شما برقرار کند.
براین اساس باید مراقب باشید و سعی کنید روابط شما با او سالم و طبیعی و به دور از آشفتگی ها باشد. در طول همراهی با او ، سعی کنید از او کمتر ایراد بگیرید، کمتر انتقاد کنید و خاطر او را کمتر مشوش سازید. تذکر اشتباهات او به صورت غیر مستقیم ، مشفقانه و حتی در خفا باشد.
صبر و تحمل شما درهمراهی فرزند بسیار کارساز است. خود دار و مسلط باشید. بکوشید به گونه ای برخورد کنید که دست شما از دست او خارج نشود. مخصوصاً در هفت سال سوم زندگی فرد ، که در آن صورت ترمیم دل شکسته و تحت کنترل درآوردن او بسیار مشکل است . در این صورت او حال غزالی را دارد که اگر بگریزد به زحمت ممکن است با شما مأنوس گردد.
- زیان جدایی ها
پدر باید زمینه ساز انس و الفت از طریق ایجاد رابطه با فرزند باشد. این رابطه از طرق مختلف در محیط خانه و زندگی فراهم می شود . مثلاً از طریق تشکیل جلسات مشاوره خانوادگی و شرکت دادن کودک در تصمیم گیری ها . وجود چنین نزدیکی هایی سبب می شوند که طفل با پدر احساس صمیمت و انس کرده و خود را نسبت به او نزدیک بیابد.
عدم توجه وعدم همکاری و هم کلامی نسبت به فرزند سبب می شود که کودکان به تدریج از پدر بگسلند و به دوستان و معاشران خود توجه کنند ، با آنها راز دل بگویند و به تدریج دست خود را از دست پدر بیرون بکشند. گاهی چنین کودکانی به سوی معلمان و یا افرادی که دارای مقامی برترند روی آورده و از پدر می گریزند.
این امر ممکن است از جهاتی و یا در مواردی به نفع کودک باشد ولی از خطرات وعوارض آن نباید غافل شد.
وجود شکاف بین پدر و کودک ودرعوض انس با دوستان و معاشران و رابطه تنگانگ با آنان گاهی ممکن است به قیمت رسوایی و آلودگی فرزند تمام شود و دامنه آلودگی را به مرز خانواده بکشاند.
خانواده اولین مکانی است که کودک در آن مهارت های اجتماعی را می آموزد، مهارتهایی مانند ارتباط با دیگران، مسئولیت پذیری، خویشتن داری، همدردی، صبر و تحمل ... در این زمینه پدر به عنوان مدیر خانواده در آموزش این مسئولیتها نقش ویژه ای را بر عهده دارد. اولین قدم در این راه مشورت با فرزندان و سپردن مسئولیت های مناسب به آنهاست. مشورت گرفتن از فرزندان باعث شکوفایی شخصیت و احساس مفید بودن در آنها می شود و اعتماد به نفس آنها را افزایش می دهد.
قدم دوم نظارت و یاری کردن در انتخاب دوست است. در این برهه وظیفه پدر تحمیل نظرات خود به فرزند نیست بلکه پدر در فضای عاطفی و معقول شرایط و مصادیق یک دوست خوب را برای فرزندش بازگو میکند و از دور روند انتخاب فرزندش را کنترل می نماید، اهمیت این مسئله از آنجا ناشی می شود که فرزندان در دوران نوجوانی بیشترین تاثیر را از همسالان و دوستان خود می پذیرند. قدم سوم آموزش معارف دینی است. آموزش معارف صحیح به فرزندان می تواند آنها را در مقابل بسیاری از انحرافات مصون بدارد و آنها را از گرفتار شدن در افکار انحرافی و التقاطی نجات دهد.
قدم سوم که بسیار مهم و حیاتی این است که خود پدر به اموری که آنها را بیان می کند، پایبند باشد و خود به آنها عمل کند و نقش یک الگوی مناسب را برای فرزندانش ایفا نماید، علی الخصوص در فرزندان پسر که در سنین مختلف پدر خود را به عنوان الگو بر می گزینند.
- تربیت اقتصادی
مسئله اقتصاد و تامین معاش از ضروریات زندگی است و یکی از وظایف پدر پایه گذاری بینش و دید صحیح در این زمینه در فرزندان است. نهادینه شدن به دست آوردن رزق حلال، انفاق و دستگیری نیازمندان در دوران کودکی است که برای فرزند به صورت یک ارزش در می آید. وظیفه بعد در این نوع تربیت شناسایی استعدادهای فرزند و سوق دادن او به سمت شغلی که به آن علاقه مند است و کمک فکری و مادی به فرزند برای رسیدن به شغل مناسب که هم شان و مناسب اوست.
- وظیفه و نقش پدر
پدر مسئول دادن آگاهی های لازم و پرورش فرهنگی فرزندان است. از نظر کودک اوست که همه چیز را می داند ، به همه ی سؤالات پاسخ می گوید . از هر واقعه ای ، در هرجا که اتفاق افتد خبر دارد، آینده و گذشته را اوست که باید خبردهد ، و بالاخره اوست که دریچه ای از اطلاعات را به روی کودک می گشاید.
شاید تصور کودک از پدر
دخترانی که در خانه مورد حمایت عاطفی پدر واقع شدهاند در ارتباط با جنس مخالف، احساسی نمیشوند
اغراق آمیز باشد ولی در کل این نکته درست است که افراد بزرگسال واجد اطلاعات و تجاربی هستند که کودکان فاقد آنند و اگر آنها از کودک مضایقه نمایند از موقعیت شایسته و مناسبی محروم می گردند. پدر در این رابطه متعهد انجام نقشی است که دیگران از آن عاجزند.پدر از یک دید ، معلم خانواده ، رهبر و قانون دان است . از طریق پدر است که کودک به گفته خواجه نصیرطوسی از تدبیر و کمالات نفسانی ، چون آداب وفرهنگ ، هنر وصناعات وعلوم و طریق زندگی که اسباب بقاء و کمال نفس او هستند برخوردار می شود.
این خطاست که تصور شود نقش فرهنگی فقط به عهده مدرسه است، زیرا پایه های صحیح علم و اطلاع را پدر درخانواده می گذارد و اوست که فرزندان را در جهت توسعه و اطلاعات و رشد مهارت ها و معلومات و پرورش ذوق و سلیقه و جهت دادن آنها یاری می کند. پدر ممکن است بسیاری از آنچه را که خود می داند به فرزند خویش منتقل نماید و بسیاری از مسائل مورد نیاز و مشکلات و معماهای او را حل کند و از این دید وضع راهنمایی را برای کودک ایفا کند و راهی برای زندگی او عرضه نماید.
- اهمیت پدر در جنبه الگویی
کودک در مسیر رشد از افراد بسیاری اثر می پذیرد و تحت تأثیر دیده ها و شنیده های بسیاری است. همه ی آنهایی که اطراف او هستند و به نحوی در او اثر دارند مدل و الگوی کودک اند . اما پدر از همه ی آنها مهمتر و مؤثرتر است و این اهمیت و تأثیر تا سنین نوجوانی همچنان بر جای خویش است .
رفتار پدر در سنین خردسالی فرزند برای او همه چیز است : درس ، اخلاق ، تربیت ، سازندگی یا ویرانگری. طفل همه چیز را از او کسب می کند: محبت ، شفقت ، وفاداری ، خلوص و صفا ، رشادت و شهامت ، ادب و تواضع ، عزت نفس ، سجایای اخلاقی ، درستکاری ، پشتکار ، سربلندی ، شرافت ، صداقت و...
این امر آن چنان از نظر روانشناسان تربیتی گسترش دارد که برخی از آنها رفتار فرزندان را انعکاسی از رفتار پدران دانسته اند و گفته اند : تو اول کودک خود را به من بنمای تا بگویم تو که هستی . نحوه استدلال پدر، به کارگیری وسایل و ابزار، کینه توزی و خود خواهی او و... همه در کودک مؤثر است .
بر این اساس پدران در برابر رفتار شخصی خود مسئولند. و با افکار و رفتارشان کودک را جهت می دهند ، و موجبات رشد و یا سقوط شخصیت فرزندان را فراهم می آورند.
- شرط اثر گذاری پدر
شرایط اثرگذاری پدر در کودک این است که پدر در خانه باشد و در حضور کودک باشد ، همدم و همبازی او باشد ، به او محبت کند ، از نظر کودک عادل باشد ، در برخوردها هیچگونه تبعیضی نداشته باشد تا به نظر کودک کسی آید که به رفع نیازهای او اقدام می کند و در کل ، او پدر را دوست داشته باشد.
فرزند در چنین شرایطی است که از پدر الگو می گیرد و می کوشد کردار و رفتارش را با او موافق سازد . در غیر این صورت ممکن است طفل در اثر خشم و فشار پدر از او سرمشق بگیرد ولی چنین جنبه الگویی هرگز پایدار نیست . طفل جبراً راه و روش پدر را تکرار می کند. ولی دردل هرگز عشقی نسبت به او احساس نخواهد کرد و هرگز نخواهد اندیشید که چون او باشد و حرکات و رفتارش را براساس خواسته او شکل بدهد. طبیعی است هرگونه تلاش و اقدامی که دراین راه به عمل آید بی ثمر خواهد بود.
- تربیت از راه الگو
پدران اگر بخواهند فرزند خود را بپرورانند و او را به شیوه و روشی خاص جهت دهند باید مدل و الگوی راه و روشی باشند که برای فرزند خویش خواستارند. پدرانی که بین عمل و گفتارشان ، تفاوت است و پدرانی که فرصتی کافی برای ارتباط با فرزندان خود ندارند هرگز الگوی خوبی برای فرزندان خود نخواهند بود .
- یک روش تربیتی
پدر در طریق سازندگی کودک ، آشنا کردن او به ضوابط و شرایط محیط و زمانی هم برای دادن آموزشهای لازم و کافی در یک امر نیاز دارد فرزندان خود را به سفر ببرد . لذا از شما پدران می خواهیم برنامه سیر و سفر و گشت و گذار خود را کلاس درس کنید و خود معلم این کلاس باشید . حال که بناست مثلاً پنج روزی درمسافرت باشید از قبل برای آن برنامه ریزی کنید. ببینید در قطار و در کوپه خود چه چیزهایی را می توانید بگویید ، چه قصه های قابل ذکری دارید که در آن نکات آموزنده و سازنده ای باشد و چگونه می توانید بسیاری از اهداف و مقاصد تربیتی را پیاده کنید .
هرچه که در مسیر با آن برخورد می کنید به فرزندتان معرفی کنید . از تاریخ آن بگویید ، در مورد فواید و مضار آن بحث کنید ، از نکاتی که می تواند مایه عبرت آموزی باشد بحث به میان آورید چون این فرصت ها کمتر پیش می آیند و حتی گاهی ممکن است فرصت پدید آید ولی دیگر دیر شده باشد. مثل زمانی که فرزندان شما به سنین نوجوانی ، بلوغ و جوانی رسیده اند.
شما با گردش دادن فرزند و همراه کردن آنها با خود ، مخصوصاً درهفت سال سوم زندگی او با نشان دادن مناظر آموزنده و سازنده می خواهید کاری کنید که او اولاً غم و رنج خود را فراموش کند ، ثانیاً ساخته و پرداخته شود و ثالثاً رابطه مفید و سازنده ای با شما برقرار کند.
براین اساس باید مراقب باشید و سعی کنید روابط شما با او سالم و طبیعی و به دور از آشفتگی ها باشد. در طول همراهی با او ، سعی کنید از او کمتر ایراد بگیرید، کمتر انتقاد کنید و خاطر او را کمتر مشوش سازید. تذکر اشتباهات او به صورت غیر مستقیم ، مشفقانه و حتی در خفا باشد.
صبر و تحمل شما درهمراهی فرزند بسیار کارساز است. خود دار و مسلط باشید. بکوشید به گونه ای برخورد کنید که دست شما از دست او خارج نشود. مخصوصاً در هفت سال سوم زندگی فرد ، که در آن صورت ترمیم دل شکسته و تحت کنترل درآوردن او بسیار مشکل است . در این صورت او حال غزالی را دارد که اگر بگریزد به زحمت ممکن است با شما مأنوس گردد.
- زیان جدایی ها
پدر باید زمینه ساز انس و الفت از طریق ایجاد رابطه با فرزند باشد. این رابطه از طرق مختلف در محیط خانه و زندگی فراهم می شود . مثلاً از طریق تشکیل جلسات مشاوره خانوادگی و شرکت دادن کودک در تصمیم گیری ها . وجود چنین نزدیکی هایی سبب می شوند که طفل با پدر احساس صمیمت و انس کرده و خود را نسبت به او نزدیک بیابد.
عدم توجه وعدم همکاری و هم کلامی نسبت به فرزند سبب می شود که کودکان به تدریج از پدر بگسلند و به دوستان و معاشران خود توجه کنند ، با آنها راز دل بگویند و به تدریج دست خود را از دست پدر بیرون بکشند. گاهی چنین کودکانی به سوی معلمان و یا افرادی که دارای مقامی برترند روی آورده و از پدر می گریزند.
این امر ممکن است از جهاتی و یا در مواردی به نفع کودک باشد ولی از خطرات وعوارض آن نباید غافل شد.
وجود شکاف بین پدر و کودک ودرعوض انس با دوستان و معاشران و رابطه تنگانگ با آنان گاهی ممکن است به قیمت رسوایی و آلودگی فرزند تمام شود و دامنه آلودگی را به مرز خانواده بکشاند.
- وقت گذاری پدر
فرزندان شما نیاز به وقت گذاری شما دارند تا از وجود شما و از زمینه های انس و الفت شما بهره ای گیرند. راه و روش زندگی را از شما فرا گرفته و طریق زندگی خود را هموار سازند. شما هرچند که سرگرم و مشغول کار باشید بازهم به صلاح و مصلحت شماست که در شبانه روز لااقل نیم ساعت با فرزندتان همراه باشید، با او حرف بزنید ، بگویید و بخندید، استراحت و تفریح کنید.
در سایه این وقت گذاری قادر خواهید شد رفتار فرزندتان را دریابید، از ریشه و منشاء آن باخبر شوید، اگر رفتاری ناپسند دارد از آن سر درآورده و راه رفع واصلاح آن را پیدا کنید . از تمایلات و خواسته های او آگاه شوید و در این رابطه تصمیم بگیرید.
کودک در آینده به آن کس دلبسته تر خواهد شد که با او سابقه انس وارتباط بیشتری داشته باشد. و حرف و سخن آن کس را بیشتر پذیرا خواهد شد که باب رفافت وملاحظات با او گشاده باشد . و شما در سایه ی این وقت گذاری موفق خواهید شد رابطه ی او را با خود ، با اعضای خانواده و از آن مهم تر با خدا محکم تر سازید.
پس پدران بکوشید
برای فرزندانتان حضور عاطفی و فیزیکی داشته باشید در دوران باستان پدر از طریق جنگیدن و شکار کردن از فرزندانش حمایت میکرد. طی قرنها این نقش به نانآور تبدیل شد. او از طریق کار کردن پول به دست میآورد تا برای حفظ امنیت فرزندانش قسطهای منزل، مخارج خورد و خوراک و شهریه دانشگاه هزینه کند، اما امروز بار دیگر نقش پدر در آستانه تغییر است تا سطح دیگری از حمایت را برای فرزندانش فراهم آورد و در نتیجه این حمایت، فرزندش از نیروهای مخربی مانند دار و دستههای خلافکار، مواد مخدر و هرزگی جنسی حفظ شود. علم به ما میگوید که دیگر همه روشهای سنتی نمیتواند مشکلگشا باشد. امروزه ایمنی فرزندان از قلب پدرانشان بر میخیزد و بر این پایه استوار است که مردها باید علاوه بر حضور فیزیکی در خانه، حضور عاطفی نیز داشته باشند. هر چند پدرانی که گرفتار کار هستند و ساعتهای زیادی را صرف شغل خود میکنند کمتر در فعالیتهای پدری مشارکت دارند.
فراهم سازی اسباب ازدواج
یکی از وظایف اساسی پدران در قبال فرزندان، مهیا کردن اسباب ازدواج آنان است؛ لذا شایسته است برای ازدواج فرزند خود برنامه ریزی کنیم و زمینه های اقتصادی و از آن مهم تر، وضعیت روحی و فکری و اخلاقی فرزند خود را برای ازدواج آماده کنیم. باید بر اساس میزان توانایی های خود، در حد لازم برای مهیا ساختن اسباب ازدواج آنان اهتمام بورزیم.
نقش پدر در تربیت دختر، حواستان را جمع کنید
عقده ادیپ و عقده الکترا
سن 3 تا 6 سالگی اصطلاحا سن عقده ادیپ نام دارد. عقده ادیپ به رابطه بین پسر و مادر اشاره دارد و معادل آن در رابطه بین دختر و پدر، عقده الکترا نامیده میشود. این مرحله، مرحلهای ساختاری برای رشد کودک است. در صورتی که این مرحله به خوبی گذرانده شود و تعادلات هورمونی برقرار شود، دختر بچه قادر خواهد بود در سن بلوغ دوستدار جنس مذکر باشد. در واقع در این سن دختر عشقی را نسبت به مادر خود احساس میکند و فورا به حضور یک جداکننده خود از مادرش یعنی پدر پی میبرد.
پدر که از نظر او غریبهای است که مادر را به سمت خود جلب میکند و مایه شادی او است، او را ناراحت میکند چون عشق مادر نسبت به او را کاهش داده است. در این مرحله دختر در تضاد با مادر قرار میگیرد و سعی میکند عشق پدر را به جای مادر به سمت خود جلب کند. در همین موقع است که متوجه میشود مادر او، همسر پدر و مورد علاقه اوست. مهمترین وظیفه پدر در این سن مقابله با دختر و روشن کردن این مساله برای اوست که او جایگاه فرزندی دارد و نمیتواند جای همسر او باشد. در واقع در این مرحله ادیپ دختر ابتدا با از دست دادن عشق مادر و سپس پدر برخلاف پسر که عشق مادر را از دست نمیدهد ـ بزرگ میشود. یک پدر پرورش دهنده، تاثیر مهمی بر رشد زنانگی دخترش دارد.
پیروز شدن کودک برعقده ادیپ یا الکترا به نوع رفتار زوجین بستگی دارد. نقش مهم پدر جدا کردن دختر از مادر و پس از آن ارزش نهادن به او به عنوان دخترش است. دختر به پدری نیاز دارد که او را دوست داشته باشد و در ضمن با عشق ورزیدن به مادر به دختر بیاموزد که باید تبدیل به زنی دوستداشتنی توسط مرد در آینده شود. مردی که به همسرش اظهار عشق نمیکند این احساس را به دختر آموزش نداده و عشق را در آینده در او خفه میکند.
تحقیقات نشان داده است دخترانی که در خانه هایی رشد کرده اند که مادر مسلط و بدر منفعل بوده و در تصمیم گیری ها شرکت نداشته و نقش تربیتی به عهده نداشته است ، در آینده با مردان دچار مشکل می شوند. دخترها و زنان، مهربانی و نقش پرورش دهندگی را در مرد به عنوان ضعف یا نقص خصوصیات مردانگی تلقی نمیکنند. این سوءتفاهمی مردانه است که میخواهم به شدت آن را رد کنم. پدران دوست دارند که پسران و دخترانشان را متفاوت از یکدیگر تربیت کنند و این تفاوت تربیتی میتواند تاثیر مثبت یا منفی روی هویت جنسی کودکان داشته باشد.
پدران روش های تنبیهی متفاوتی برای پسران و دخترانشان داشته و تنبیه جسمی بیشتری در مورد پسرانشان اعمال میکنند. آیا این میتواند راهی برای تقویت روحیه ی تهاجمی در پسران باشد و یا ظرافت را در دختران تقویت کند؟ پدران اغلب در مقابل ناکامی های تحصیلی دخترشان، بیش از پسران، انعطاف نشان می دهند. کودکان در مورد چگونگی برخورد والدین با یکدیگر بسیار دقیق هستند.
شما در ایفای نقش پدری همیشه در برابر دیدگان فرزندانتان قرار دارید. چگونگی برخورد پدر با مادر ، به خصوص روی رفتار زنانه ی دختران تاثیر میگذارد. اگر مردی مسئولیت پذیر ، علاقه مند، حمایتگر و تایید کننده رفتار مادری همسر خود باشید ، دخترتان نه تنها تعریف روشنتری از مردانگی و پدر بودن در ذهن خواهد داشت، بلکه احترام بیشتری برای زنانگی خود قائل خواهد بود. پدران، آگاهانه یا ناآگاهانه، رشد جنسی دختر خود را تقویت می کنند. برای مثال ممکن است پدری بدون تفکر قبلی، دخترش را به فعالیت هایی تشویق کند که کمتر نیازی به روحیه ی تهاجمی یا انگیزه های رقابتی داشته باشد. مانند فعالیت های ورزشی، شرکت در نمایشنامه، هنر، موسیقی یا فعالیت های شاید
کودکان در مورد چگونگی برخورد والدین با یکدیگر بسیار دقیق هستند. شما در ایفای نقش پدری همیشه در برابر دیدگان فرزندانتان قرار دارید. چگونگی برخورد پدر با مادر ، به خصوص روی رفتار زنانه دختران تاثیر میگذارد. اگر مردی مسئولیت پذیر ، علاقه مند، حمایتگر و تایید کننده رفتار مادری همسر خود باشید، دخترتان نه تنها تعریف روشنتری از مردانگی و پدر بودن در ذهن خواهد داشت، بلکه احترام بیشتری برای زنانگی خود قائل خواهد بود .
گاهی نوعی رابطه دختر و پدر به تاریخچه زندگی شخصی پدر هم بازمیگردد. برخی مردان دوست دارند همان رابطهای را با دخترشان ایجاد کنند که با مادرشان داشتهاند و برخی دیگر عشقی را نثار او میکنند که نتوانستهاند تجربه کنند. نکته مهم اینجاست که پدر در ارتباط با دختر گذشته را رها کند و سعی نماید در زمان حال زندگی کند. برخی مردان از داشتن دختر خوشحال میشوند چون رابطه خوبی با پدر خود نداشتهاند. برای این دسته از افراد داشتن پسر به معنی تبدیل شدن به همان پدری است که آنها در کودکی از او خرسند نبودهاند. در حالی که داشتن دختر سبب میشود وزن تاریخ گذشته سبکتر شده و مرد بتواند رابطه جدیدی با فرزند خود ایجاد کند.
پدر برای دختر و پسر حکم کسی را دارد که بین فرزند و مادر جدایی میاندازد. مادر فرزند را به دنیا میآورد و پدر دنیا را به او میشناساند. در واقع پدر غریبه شناسانده شدهای است که او را از دستان قدرتمند مادر جدا کرده و در پناه خود به او هویتی مستقل در جهان میبخشد. در واقع این پدر است که دختر را به سمت دیگران فرستاده و به او دویدن و پریدن و دیگر تواناییهای فیزیکی را میآموزاند. وی همچنین حامی همیشگی دختر در فعالیتهای اجتماعی و هوشی است و به تربیت و آموزش او اهمیت زیادی میدهد. در ضمن پدر اولین مردی است که به عنوان نمونه جنس مذکر دختر با او آشنا میشود.
نقش پدر در تربیت پسر
فرزندان برای الگوپذیری اجتماعی نیاز به دو تصویر دارند: تصویر پدری و مادری. این دو تصویر با هم تفاوت دارند. آنچه فرزند از مادر انتظار دارد، از پدر ندارد. پس نوجوان به الگوی هر دو نیاز دارد؛ اما پدر و مادر هم باید با یکدیگر هماهنگ باشند. همواره درباره نقشهای پدر و مادر در خانواده نظرهای گوناگونی مطرح بوده است. عموماً پدران و مادران در خانوادههای ایرانی جایگاه و مسئولیتهای خود را درباره تربیت فرزندان نمیشناسند؛ اینکه هر یک چه جایگاهی و چه نسبتی در بحث تربیت دارند و چه ارتباطی باید بین آنها با فرزندان برقرار باشد. در اینجا تنها به چند نکته مهم تربیتی اشاره کردهایم.
روانشناسان در نتیجه تحقیقات خود اظهار میکنند که نوزادان هنگام اضطراب و هیجان، مادر را بر پدر ترجیح میدهند؛ اما هنگامی که چنین وضعیتی ندارند و پدر و مادر کنار آنها هستند، هیچ گونه ترجیحی قائل نمیشوند. نوزادان ۱۸ماهه نسبت به پدر رفتاری اجتماعی و رسمی و نسبت به مادر رفتاری حاکی از وابستگی نشان میدهند. هرتسگ با تأکید بر نقش خاص پدر میگوید: کودکان محروم از پدر «گرسنگی پدر» خواهند داشت. به نظر او، وقتی پدری با بچه دوساله خود بازی میکند، نقش سنتی مادر را در پیروی از خواستههای کودک تکمیل میکند و این به سبب نقش کنترلکنندهای است که پدر ضمن آن، بازیهای قاعدهدار را به بچه میآموزد و قاعدههای خود را در بازیها اعمال میکند و بدین ترتیب، در پرخاشگری کنترل شده، الگوی کودک قرار میگیرد.
نوجوان پسر، قدرت حل مسئله را از پدرش میآموزد؛ البته این بدان معنا نیست که مادرها این قدرت را نداشته باشند، بلکه از دید پسرها، پدر نماینده اجتماع است و مادر نماینده آسمان. از همین رو، پدر نماینده عقل و خرد و نیمکره چپ فرزندان و مادر نماینده احساس و دل و نیمکره راست آنهاست؛ پس حتماً پدر راه مقابله با مشکلات و تسلطیافتن بر امور زندگی را به پسر درس میدهد. اگر فرزند پسری از وجود پدر محروم شود، از مادر میآموزد، ولی در عین حال نیاز به الگوهای تکمیلی اجتماعی دارد. پسرها دوست دارند انضباط و قانونمندی را از پدر بیاموزند، زیرا مادرها به دلیل عاطفیبودن، خواستههای بچهها را زودتر برآورده میکنند؛ ولی پدرها در برابر خواستههای نوجوانان شرایطی به وجود میآورند، خواستههای آنان را با اهدافی خاص به تأخیر میاندازند و با این کار درس تلاش، قانونمندی و انضباط به فرزندان میدهند. البته این بدان معنا نیست که مادر ویژگیهای مزبور را ندارد، بلکه پدر با قاطعیت بیشتری برخورد میکند. پسربچههایی که در کارها و رفتارشان بیتحرک و منفعلاند کسانیاند که مسائل انضباطی خانه را پدرانشان وضع نمیکنند؛ چون این گونه پدرها معمولاً قاطعیت کافی ندارند. پسرها تعهد، مسئولیتپذیری و پشتکار را از پدران مسئول و فعالشان میآموزند. البته این بدان معنا نیست که مادر این خصیصه ها را نداشته باشد، بلکه نوجوان پسر میخواهد امید به موفقیت و توانمندی را از پدرش بگیرد، چون تصویر پدر است که به پسر جرئت میدهد مسئولیتپذیر باشد.
اگر پدری برای ایجاد نظم مدام فرزندش را نصیحت کند، باید بداند که در کارش ایرادی وجود داشته و بهتر است شیوههای رفتاریاش را بازبینی کند؛ زیرا هیچ وقت برای تغییر رفتار دیر نیست. پسرها برای دفاع از حقوق خود احتیاج به قدرت ریسک و رقابت پدرها دارند؛ وگرنه به جای رقابتپذیری اصولی و درست، به آغوش پر مهر مادران پناه میبرند. از همین رو، پسران برای کسب موفقیت و ابراز وجود نیاز به ارتباطات مؤثر و گستردهای با پدر دارند. مدیریت را پسران از پدران فعال و مؤثر خود میآموزند، زیرا نوع مدیریت مادر در خانواده با مدیریت پدر متفاوت است. مادر مدیریت عاطفی را برعهده دارد و پدر مدیریت اجتماعی را. در نتیجه، پسرها پدر را نماینده اجتماع میدانند و در این زمینه هم از رفتار او الگوبرداری میکنند. حتماً مناسبترین الگو در مورد احترام به جنسِ مخالف برای پسر پدرش است، چون علاقه و محبت به زن را پسر از برخورد پدر با مادر میآموزد. روانشناسان معتقدند مهرورزی به زن یکی از جسارتهای مردانه است. آدمهای ترسو فن مهرورزی به زنان را نمیدانند و چون احترام به زن را بلد نیستند، به ناهنجاریهای اخلاقی و در برخی نمونهها، تجاوز به حقوق دیگران، دچار میشوند. فرزندان امید به آینده و مثبت اندیشی را از پدر میآموزند، چرا که اگر پدری منفیاندیش باشد، فرزندان هم همین الگو را میگیرند و به همه افراد جامعه بدبین میشوند. این در صورتی است که برخی از پدران تصور میکنند که روشنفکرند و مدام از دیگران، مسائل پیرامون خود و حتی مسائل اجتماعی انتقاد میکنند و در نتیجه، چون پسر پدر را الگوی حقیقی و کامل خود میداند، امید به زندگی و جامعه را از دست میدهد و انگیزهای برای زندگی خوب نخواهدداشت. پس امید به آینده حاصل، تصویری مثبت از پدر است.
به طور کلی، باید پدران در نقش خود قاطع و نظمدهنده و در ضمن، همدل و همراه فرزندان باشند و مادر را تأیید کنند. فقط در این صورت است که نوجوان هیچ فاصلهای بین خود و او نمیبیند و تصور نمیکند که بخواهد در قبال پدر نافرمانی کند. در نتیجه، الگوی درستی از پدر خواهد داشت و در آن واحد او را دوست دارد. بعضی از محققان پس از فروید، بر نقش پدر در کنار مادر یا از طریق مادر در سالهای اولیه تأکید کردهاند. از نظر آنان، علاوه بر این نقش عمومی، یعنی حمایت مادر، نقش خاص پدر این است که پایههای اساسی توجه به واقعیت را در شخصیت کودک فراهم آورد؛ زیرا کودک هر وقت از مادر جدا میماند، احساس اضطراب شدید میکند و پدر این اضطراب شدید را کاهش میدهد. از این لحاظ، آسیبهای روانی پدر یا فقدان او ممکن است در شکلگیری شخصیت فرزندان تأثیری بسیار جدی داشته باشد.
در جریان رشد فرزندانتان باشید
بررسیهای انجام شده درباره مادران شاغل نشان داده که کیفیت رابطه مادر فرزند تاثیر بیشتری بر کودک دارد تا مقدار زمانی را که مادر و فرزند در کنار یکدیگر میگذرانند، منطقی به نظر میرسد که همین وضعیت درخصوص پدران هم صدق میکند. اگر پدران آگاهانه تلاش نکنند که بخشی از زندگی روزانه فرزندانشان باشند بتدریج از آنان دور خواهند شد و جزئیات ظریف از دیدشان پنهان خواهد مانداگر پدران آگاهانه تلاش نکنند که بخشی از زندگی روزانه فرزندانشان باشند، بتدریج از آنان دور خواهند شد و جزئیات ظریف از دیدشان پنهان خواهد ماند. برای مثال ممکن است پسری، پدر توانایی داشته باشد، اما این پدر در دسترس او نباشد یا کیفیت رابطه پدر و پسر منفی باشد. در اینجاست که توانایی پدر بر رشد فکری پسر تاثیری نخواهد داشت. در حقیقت با انجام کارهای سنتی به اصطلاح زنانه (مانند غذا دادن به کودک) است که مردان به عنوان عضوی منسجم و ضروری برای خانواده به شمار میآیند. پدرها باید به این مهم توجه داشته باشند که زندگی خانوادگی فقط برآورده کردن نیازهای مادی خانواده نیست، بلکه حضور هر روز و برآورده ساختن نیازهای عاطفی و جسمانی به طور همزمان در تربیت فرزند نقش بسزایی دارد.
درحالیکه کودکان بزرگ میشوند و در فعالیتهای بیشتری در خارج از خانه شرکت میکنند، شاید برای پدرها دشوار شود که فرصتی را بیابند تا با فرزندانشان تنها باشند، به پدران توصیه میشود به گونهای برنامهریزی کنند که بتوانند با فرزند خود اوقاتی را به تنهایی بگذرانند. شاید این فرصت هفتهای یکبار به دست بیاید، یا همان مدت زمانی باشد که شما فرزندتان را با خود به کلاس میبرید.
به هر حال گفتگویی دونفره با فرزند در هر سنی بسیار با ارزش است. ضربالمثلی میگوید: «برای بزرگ کردن یک بچه به یک قوم نیاز است.» پس بکوشید با آدمهایی که در زندگی روزانه فرزندتان نقش دارند، آشنا شوید از جمله دوستان و والدین دوستان او. در خانهتان را روی همکلاسیهای فرزندتان بگشایید، داوطلب رساندن فرزندتان به مهمانیها و زمین ورزش آنان شوید. به علاقهمندیها و نگرانیهایشان گوش کنید و با آنها هماهنگ شوید. سرانجام اینکه درک کنید هر زمان در کنار خانوادهتان هستید، بارها و بارها فرصت دارید که با فرزندتان ارتباط برقرار کنید یا از آنها فاصله بگیرید و در اینجا شمایید که انتخابکننده هستید.
عادل میان زندگی شغلی و زندگی خانوادگی برای بسیاری از مردان، یافتن وقت و انرژی کافی برای فرزندان به این معناست که کمتر در اختیار شغلشان باشند، چرا که برای اغلب پدران شاید دشوار و ناممکن باشد که با ساعات زیاد کاری در هر هفته و فشارهای شدید شغلی، از لحاظ عاطفی و جسمی در کنار فرزندان نیز باشند. در واقع حل این تضاد برای مرد که هویت اصلی او نانآور بودن خانواده است، کار سادهای نیست.
مردان چنین تربیت شدهاند که باور کنند سختکوشی و ساعتهای طولانی کارکردن نشانه تعهد به خانواده است، اما اکنون مردان باید بدانندکه اگر تغییر نکنند، باید خطر دور افتادن از همسر و فرزندان را یعنی همان افرادی که به خاطرشان کار معنا پیدا میکند را بپذیرند و گاهی لازم میشود که آنان دستاوردهای مالی و شغلی خود را فدا کنند تا به تعادل بهتری بین کار و زندگی خانوادگی برسند.
به طور کلی، سالمترین محیط خانوادگی محیطی است که در آن پدر به عنوان فردی قوی، پرورشدهنده و مردانه نسبت به فرزندان و مادر آنها عمل کند، مادر نیز به عنوان زنی با طبیعت زنانه نسبت به فرزند و پدر خانواده رفتار کند. این هدفی است که آرزو میکنم، پدران برای تحقق آن در خانههایشان کوشش کنند.
برای فرزندانتان حضور عاطفی و فیزیکی داشته باشید در دوران باستان پدر از طریق جنگیدن و شکار کردن از فرزندانش حمایت میکرد. طی قرنها این نقش به نانآور تبدیل شد. او از طریق کار کردن پول به دست میآورد تا برای حفظ امنیت فرزندانش قسطهای منزل، مخارج خورد و خوراک و شهریه دانشگاه هزینه کند، اما امروز بار دیگر نقش پدر در آستانه تغییر است تا سطح دیگری از حمایت را برای فرزندانش فراهم آورد و در نتیجه این حمایت، فرزندش از نیروهای مخربی مانند دار و دستههای خلافکار، مواد مخدر و هرزگی جنسی حفظ شود. علم به ما میگوید که دیگر همه روشهای سنتی نمیتواند مشکلگشا باشد. امروزه ایمنی فرزندان از قلب پدرانشان بر میخیزد و بر این پایه استوار است که مردها باید علاوه بر حضور فیزیکی در خانه، حضور عاطفی نیز داشته باشند. هر چند پدرانی که گرفتار کار هستند و ساعتهای زیادی را صرف شغل خود میکنند کمتر در فعالیتهای پدری مشارکت دارند.
فراهم سازی اسباب ازدواج
یکی از وظایف اساسی پدران در قبال فرزندان، مهیا کردن اسباب ازدواج آنان است؛ لذا شایسته است برای ازدواج فرزند خود برنامه ریزی کنیم و زمینه های اقتصادی و از آن مهم تر، وضعیت روحی و فکری و اخلاقی فرزند خود را برای ازدواج آماده کنیم. باید بر اساس میزان توانایی های خود، در حد لازم برای مهیا ساختن اسباب ازدواج آنان اهتمام بورزیم.
نقش پدر در تربیت دختر، حواستان را جمع کنید
عقده ادیپ و عقده الکترا
سن 3 تا 6 سالگی اصطلاحا سن عقده ادیپ نام دارد. عقده ادیپ به رابطه بین پسر و مادر اشاره دارد و معادل آن در رابطه بین دختر و پدر، عقده الکترا نامیده میشود. این مرحله، مرحلهای ساختاری برای رشد کودک است. در صورتی که این مرحله به خوبی گذرانده شود و تعادلات هورمونی برقرار شود، دختر بچه قادر خواهد بود در سن بلوغ دوستدار جنس مذکر باشد. در واقع در این سن دختر عشقی را نسبت به مادر خود احساس میکند و فورا به حضور یک جداکننده خود از مادرش یعنی پدر پی میبرد.
پدر که از نظر او غریبهای است که مادر را به سمت خود جلب میکند و مایه شادی او است، او را ناراحت میکند چون عشق مادر نسبت به او را کاهش داده است. در این مرحله دختر در تضاد با مادر قرار میگیرد و سعی میکند عشق پدر را به جای مادر به سمت خود جلب کند. در همین موقع است که متوجه میشود مادر او، همسر پدر و مورد علاقه اوست. مهمترین وظیفه پدر در این سن مقابله با دختر و روشن کردن این مساله برای اوست که او جایگاه فرزندی دارد و نمیتواند جای همسر او باشد. در واقع در این مرحله ادیپ دختر ابتدا با از دست دادن عشق مادر و سپس پدر برخلاف پسر که عشق مادر را از دست نمیدهد ـ بزرگ میشود. یک پدر پرورش دهنده، تاثیر مهمی بر رشد زنانگی دخترش دارد.
پیروز شدن کودک برعقده ادیپ یا الکترا به نوع رفتار زوجین بستگی دارد. نقش مهم پدر جدا کردن دختر از مادر و پس از آن ارزش نهادن به او به عنوان دخترش است. دختر به پدری نیاز دارد که او را دوست داشته باشد و در ضمن با عشق ورزیدن به مادر به دختر بیاموزد که باید تبدیل به زنی دوستداشتنی توسط مرد در آینده شود. مردی که به همسرش اظهار عشق نمیکند این احساس را به دختر آموزش نداده و عشق را در آینده در او خفه میکند.
تحقیقات نشان داده است دخترانی که در خانه هایی رشد کرده اند که مادر مسلط و بدر منفعل بوده و در تصمیم گیری ها شرکت نداشته و نقش تربیتی به عهده نداشته است ، در آینده با مردان دچار مشکل می شوند. دخترها و زنان، مهربانی و نقش پرورش دهندگی را در مرد به عنوان ضعف یا نقص خصوصیات مردانگی تلقی نمیکنند. این سوءتفاهمی مردانه است که میخواهم به شدت آن را رد کنم. پدران دوست دارند که پسران و دخترانشان را متفاوت از یکدیگر تربیت کنند و این تفاوت تربیتی میتواند تاثیر مثبت یا منفی روی هویت جنسی کودکان داشته باشد.
پدران روش های تنبیهی متفاوتی برای پسران و دخترانشان داشته و تنبیه جسمی بیشتری در مورد پسرانشان اعمال میکنند. آیا این میتواند راهی برای تقویت روحیه ی تهاجمی در پسران باشد و یا ظرافت را در دختران تقویت کند؟ پدران اغلب در مقابل ناکامی های تحصیلی دخترشان، بیش از پسران، انعطاف نشان می دهند. کودکان در مورد چگونگی برخورد والدین با یکدیگر بسیار دقیق هستند.
شما در ایفای نقش پدری همیشه در برابر دیدگان فرزندانتان قرار دارید. چگونگی برخورد پدر با مادر ، به خصوص روی رفتار زنانه ی دختران تاثیر میگذارد. اگر مردی مسئولیت پذیر ، علاقه مند، حمایتگر و تایید کننده رفتار مادری همسر خود باشید ، دخترتان نه تنها تعریف روشنتری از مردانگی و پدر بودن در ذهن خواهد داشت، بلکه احترام بیشتری برای زنانگی خود قائل خواهد بود. پدران، آگاهانه یا ناآگاهانه، رشد جنسی دختر خود را تقویت می کنند. برای مثال ممکن است پدری بدون تفکر قبلی، دخترش را به فعالیت هایی تشویق کند که کمتر نیازی به روحیه ی تهاجمی یا انگیزه های رقابتی داشته باشد. مانند فعالیت های ورزشی، شرکت در نمایشنامه، هنر، موسیقی یا فعالیت های شاید
پسرها در ویژگیهای شخصیتیشان مثل قاطعیت، انتخاب شغل و ... پدرشان را الگو قرار میدهند
بخش. گرچه ممکن است شما به عنوان یک پدر ، از میزان تاثیری که بر تربیت زنانه دخترتان می گذارید آگاه نباشید. اما چیز که مهم است این است که دخترتان در مورد تصوری که از او دارید چه فکر میکند. پدرها بیشتر مایلند با پسرانشان به بازی های سنگین جسمی بپردازند و با دخترهایشان فعالیت های آرامتری داشته باشند.کودکان در مورد چگونگی برخورد والدین با یکدیگر بسیار دقیق هستند. شما در ایفای نقش پدری همیشه در برابر دیدگان فرزندانتان قرار دارید. چگونگی برخورد پدر با مادر ، به خصوص روی رفتار زنانه دختران تاثیر میگذارد. اگر مردی مسئولیت پذیر ، علاقه مند، حمایتگر و تایید کننده رفتار مادری همسر خود باشید، دخترتان نه تنها تعریف روشنتری از مردانگی و پدر بودن در ذهن خواهد داشت، بلکه احترام بیشتری برای زنانگی خود قائل خواهد بود .
گاهی نوعی رابطه دختر و پدر به تاریخچه زندگی شخصی پدر هم بازمیگردد. برخی مردان دوست دارند همان رابطهای را با دخترشان ایجاد کنند که با مادرشان داشتهاند و برخی دیگر عشقی را نثار او میکنند که نتوانستهاند تجربه کنند. نکته مهم اینجاست که پدر در ارتباط با دختر گذشته را رها کند و سعی نماید در زمان حال زندگی کند. برخی مردان از داشتن دختر خوشحال میشوند چون رابطه خوبی با پدر خود نداشتهاند. برای این دسته از افراد داشتن پسر به معنی تبدیل شدن به همان پدری است که آنها در کودکی از او خرسند نبودهاند. در حالی که داشتن دختر سبب میشود وزن تاریخ گذشته سبکتر شده و مرد بتواند رابطه جدیدی با فرزند خود ایجاد کند.
پدر برای دختر و پسر حکم کسی را دارد که بین فرزند و مادر جدایی میاندازد. مادر فرزند را به دنیا میآورد و پدر دنیا را به او میشناساند. در واقع پدر غریبه شناسانده شدهای است که او را از دستان قدرتمند مادر جدا کرده و در پناه خود به او هویتی مستقل در جهان میبخشد. در واقع این پدر است که دختر را به سمت دیگران فرستاده و به او دویدن و پریدن و دیگر تواناییهای فیزیکی را میآموزاند. وی همچنین حامی همیشگی دختر در فعالیتهای اجتماعی و هوشی است و به تربیت و آموزش او اهمیت زیادی میدهد. در ضمن پدر اولین مردی است که به عنوان نمونه جنس مذکر دختر با او آشنا میشود.
نقش پدر در تربیت پسر
فرزندان برای الگوپذیری اجتماعی نیاز به دو تصویر دارند: تصویر پدری و مادری. این دو تصویر با هم تفاوت دارند. آنچه فرزند از مادر انتظار دارد، از پدر ندارد. پس نوجوان به الگوی هر دو نیاز دارد؛ اما پدر و مادر هم باید با یکدیگر هماهنگ باشند. همواره درباره نقشهای پدر و مادر در خانواده نظرهای گوناگونی مطرح بوده است. عموماً پدران و مادران در خانوادههای ایرانی جایگاه و مسئولیتهای خود را درباره تربیت فرزندان نمیشناسند؛ اینکه هر یک چه جایگاهی و چه نسبتی در بحث تربیت دارند و چه ارتباطی باید بین آنها با فرزندان برقرار باشد. در اینجا تنها به چند نکته مهم تربیتی اشاره کردهایم.
روانشناسان در نتیجه تحقیقات خود اظهار میکنند که نوزادان هنگام اضطراب و هیجان، مادر را بر پدر ترجیح میدهند؛ اما هنگامی که چنین وضعیتی ندارند و پدر و مادر کنار آنها هستند، هیچ گونه ترجیحی قائل نمیشوند. نوزادان ۱۸ماهه نسبت به پدر رفتاری اجتماعی و رسمی و نسبت به مادر رفتاری حاکی از وابستگی نشان میدهند. هرتسگ با تأکید بر نقش خاص پدر میگوید: کودکان محروم از پدر «گرسنگی پدر» خواهند داشت. به نظر او، وقتی پدری با بچه دوساله خود بازی میکند، نقش سنتی مادر را در پیروی از خواستههای کودک تکمیل میکند و این به سبب نقش کنترلکنندهای است که پدر ضمن آن، بازیهای قاعدهدار را به بچه میآموزد و قاعدههای خود را در بازیها اعمال میکند و بدین ترتیب، در پرخاشگری کنترل شده، الگوی کودک قرار میگیرد.
نوجوان پسر، قدرت حل مسئله را از پدرش میآموزد؛ البته این بدان معنا نیست که مادرها این قدرت را نداشته باشند، بلکه از دید پسرها، پدر نماینده اجتماع است و مادر نماینده آسمان. از همین رو، پدر نماینده عقل و خرد و نیمکره چپ فرزندان و مادر نماینده احساس و دل و نیمکره راست آنهاست؛ پس حتماً پدر راه مقابله با مشکلات و تسلطیافتن بر امور زندگی را به پسر درس میدهد. اگر فرزند پسری از وجود پدر محروم شود، از مادر میآموزد، ولی در عین حال نیاز به الگوهای تکمیلی اجتماعی دارد. پسرها دوست دارند انضباط و قانونمندی را از پدر بیاموزند، زیرا مادرها به دلیل عاطفیبودن، خواستههای بچهها را زودتر برآورده میکنند؛ ولی پدرها در برابر خواستههای نوجوانان شرایطی به وجود میآورند، خواستههای آنان را با اهدافی خاص به تأخیر میاندازند و با این کار درس تلاش، قانونمندی و انضباط به فرزندان میدهند. البته این بدان معنا نیست که مادر ویژگیهای مزبور را ندارد، بلکه پدر با قاطعیت بیشتری برخورد میکند. پسربچههایی که در کارها و رفتارشان بیتحرک و منفعلاند کسانیاند که مسائل انضباطی خانه را پدرانشان وضع نمیکنند؛ چون این گونه پدرها معمولاً قاطعیت کافی ندارند. پسرها تعهد، مسئولیتپذیری و پشتکار را از پدران مسئول و فعالشان میآموزند. البته این بدان معنا نیست که مادر این خصیصه ها را نداشته باشد، بلکه نوجوان پسر میخواهد امید به موفقیت و توانمندی را از پدرش بگیرد، چون تصویر پدر است که به پسر جرئت میدهد مسئولیتپذیر باشد.
اگر پدری برای ایجاد نظم مدام فرزندش را نصیحت کند، باید بداند که در کارش ایرادی وجود داشته و بهتر است شیوههای رفتاریاش را بازبینی کند؛ زیرا هیچ وقت برای تغییر رفتار دیر نیست. پسرها برای دفاع از حقوق خود احتیاج به قدرت ریسک و رقابت پدرها دارند؛ وگرنه به جای رقابتپذیری اصولی و درست، به آغوش پر مهر مادران پناه میبرند. از همین رو، پسران برای کسب موفقیت و ابراز وجود نیاز به ارتباطات مؤثر و گستردهای با پدر دارند. مدیریت را پسران از پدران فعال و مؤثر خود میآموزند، زیرا نوع مدیریت مادر در خانواده با مدیریت پدر متفاوت است. مادر مدیریت عاطفی را برعهده دارد و پدر مدیریت اجتماعی را. در نتیجه، پسرها پدر را نماینده اجتماع میدانند و در این زمینه هم از رفتار او الگوبرداری میکنند. حتماً مناسبترین الگو در مورد احترام به جنسِ مخالف برای پسر پدرش است، چون علاقه و محبت به زن را پسر از برخورد پدر با مادر میآموزد. روانشناسان معتقدند مهرورزی به زن یکی از جسارتهای مردانه است. آدمهای ترسو فن مهرورزی به زنان را نمیدانند و چون احترام به زن را بلد نیستند، به ناهنجاریهای اخلاقی و در برخی نمونهها، تجاوز به حقوق دیگران، دچار میشوند. فرزندان امید به آینده و مثبت اندیشی را از پدر میآموزند، چرا که اگر پدری منفیاندیش باشد، فرزندان هم همین الگو را میگیرند و به همه افراد جامعه بدبین میشوند. این در صورتی است که برخی از پدران تصور میکنند که روشنفکرند و مدام از دیگران، مسائل پیرامون خود و حتی مسائل اجتماعی انتقاد میکنند و در نتیجه، چون پسر پدر را الگوی حقیقی و کامل خود میداند، امید به زندگی و جامعه را از دست میدهد و انگیزهای برای زندگی خوب نخواهدداشت. پس امید به آینده حاصل، تصویری مثبت از پدر است.
به طور کلی، باید پدران در نقش خود قاطع و نظمدهنده و در ضمن، همدل و همراه فرزندان باشند و مادر را تأیید کنند. فقط در این صورت است که نوجوان هیچ فاصلهای بین خود و او نمیبیند و تصور نمیکند که بخواهد در قبال پدر نافرمانی کند. در نتیجه، الگوی درستی از پدر خواهد داشت و در آن واحد او را دوست دارد. بعضی از محققان پس از فروید، بر نقش پدر در کنار مادر یا از طریق مادر در سالهای اولیه تأکید کردهاند. از نظر آنان، علاوه بر این نقش عمومی، یعنی حمایت مادر، نقش خاص پدر این است که پایههای اساسی توجه به واقعیت را در شخصیت کودک فراهم آورد؛ زیرا کودک هر وقت از مادر جدا میماند، احساس اضطراب شدید میکند و پدر این اضطراب شدید را کاهش میدهد. از این لحاظ، آسیبهای روانی پدر یا فقدان او ممکن است در شکلگیری شخصیت فرزندان تأثیری بسیار جدی داشته باشد.
در جریان رشد فرزندانتان باشید
بررسیهای انجام شده درباره مادران شاغل نشان داده که کیفیت رابطه مادر فرزند تاثیر بیشتری بر کودک دارد تا مقدار زمانی را که مادر و فرزند در کنار یکدیگر میگذرانند، منطقی به نظر میرسد که همین وضعیت درخصوص پدران هم صدق میکند. اگر پدران آگاهانه تلاش نکنند که بخشی از زندگی روزانه فرزندانشان باشند بتدریج از آنان دور خواهند شد و جزئیات ظریف از دیدشان پنهان خواهد مانداگر پدران آگاهانه تلاش نکنند که بخشی از زندگی روزانه فرزندانشان باشند، بتدریج از آنان دور خواهند شد و جزئیات ظریف از دیدشان پنهان خواهد ماند. برای مثال ممکن است پسری، پدر توانایی داشته باشد، اما این پدر در دسترس او نباشد یا کیفیت رابطه پدر و پسر منفی باشد. در اینجاست که توانایی پدر بر رشد فکری پسر تاثیری نخواهد داشت. در حقیقت با انجام کارهای سنتی به اصطلاح زنانه (مانند غذا دادن به کودک) است که مردان به عنوان عضوی منسجم و ضروری برای خانواده به شمار میآیند. پدرها باید به این مهم توجه داشته باشند که زندگی خانوادگی فقط برآورده کردن نیازهای مادی خانواده نیست، بلکه حضور هر روز و برآورده ساختن نیازهای عاطفی و جسمانی به طور همزمان در تربیت فرزند نقش بسزایی دارد.
درحالیکه کودکان بزرگ میشوند و در فعالیتهای بیشتری در خارج از خانه شرکت میکنند، شاید برای پدرها دشوار شود که فرصتی را بیابند تا با فرزندانشان تنها باشند، به پدران توصیه میشود به گونهای برنامهریزی کنند که بتوانند با فرزند خود اوقاتی را به تنهایی بگذرانند. شاید این فرصت هفتهای یکبار به دست بیاید، یا همان مدت زمانی باشد که شما فرزندتان را با خود به کلاس میبرید.
به هر حال گفتگویی دونفره با فرزند در هر سنی بسیار با ارزش است. ضربالمثلی میگوید: «برای بزرگ کردن یک بچه به یک قوم نیاز است.» پس بکوشید با آدمهایی که در زندگی روزانه فرزندتان نقش دارند، آشنا شوید از جمله دوستان و والدین دوستان او. در خانهتان را روی همکلاسیهای فرزندتان بگشایید، داوطلب رساندن فرزندتان به مهمانیها و زمین ورزش آنان شوید. به علاقهمندیها و نگرانیهایشان گوش کنید و با آنها هماهنگ شوید. سرانجام اینکه درک کنید هر زمان در کنار خانوادهتان هستید، بارها و بارها فرصت دارید که با فرزندتان ارتباط برقرار کنید یا از آنها فاصله بگیرید و در اینجا شمایید که انتخابکننده هستید.
عادل میان زندگی شغلی و زندگی خانوادگی برای بسیاری از مردان، یافتن وقت و انرژی کافی برای فرزندان به این معناست که کمتر در اختیار شغلشان باشند، چرا که برای اغلب پدران شاید دشوار و ناممکن باشد که با ساعات زیاد کاری در هر هفته و فشارهای شدید شغلی، از لحاظ عاطفی و جسمی در کنار فرزندان نیز باشند. در واقع حل این تضاد برای مرد که هویت اصلی او نانآور بودن خانواده است، کار سادهای نیست.
مردان چنین تربیت شدهاند که باور کنند سختکوشی و ساعتهای طولانی کارکردن نشانه تعهد به خانواده است، اما اکنون مردان باید بدانندکه اگر تغییر نکنند، باید خطر دور افتادن از همسر و فرزندان را یعنی همان افرادی که به خاطرشان کار معنا پیدا میکند را بپذیرند و گاهی لازم میشود که آنان دستاوردهای مالی و شغلی خود را فدا کنند تا به تعادل بهتری بین کار و زندگی خانوادگی برسند.
به طور کلی، سالمترین محیط خانوادگی محیطی است که در آن پدر به عنوان فردی قوی، پرورشدهنده و مردانه نسبت به فرزندان و مادر آنها عمل کند، مادر نیز به عنوان زنی با طبیعت زنانه نسبت به فرزند و پدر خانواده رفتار کند. این هدفی است که آرزو میکنم، پدران برای تحقق آن در خانههایشان کوشش کنند.
مرخصی زایمان پدران
سیاست مرخصی زایمان پدران مبتنی بر این باور است که حتی یک بازۀ کوتاه مراقبت کودک در آغاز تولد می تواند پیوندی ایجاد کند که با رشد کودک، به درگیری ادامه دار [پدر] منجر می شود. هرچند شاید در ایالات متحده استفادۀ پدران از این مرخصی به معنای تعهد کمتر به محل کار تلقی شود، اما سایر ادراک ها از این پدران (که جوانان بزرگ سال را هم شامل می شوند) در برخی موارد بسیار مثبت است هرچند فرض می شود که این مردان با استفاده از مرخصی زایمان، پیشرفت شغلی خود را قربانی می کنند (کُلمن و فرانیوک، 2011).