بر نارفیقان شرم باد


بر نارفیقان شرم باد

دیگر برای عشق و غزل حوصله ای نیست از اشک به گریاندن من ،فاصله ای نیست مقصودم و دلگیر از این هجمه ی زشتی از گرگ بیابان خیالم گله ای نیست از وصل و رخ یار و شب و درد سرودم از نفرت و از برگ گل زردشاعر:مقصود دهمیری


دیگر برای عشق و غزل حوصله ای نیست
از اشک به گریاندن من ،فاصله ای نیست
مقصودم و دلگیر از این هجمه ی زشتی
از گرگ بیابان خیالم گله ای نیست

از وصل و رخ یار و شب و درد سرودم
از نفرت و از برگ گل زرد سرودم
خوبی به شما کردم و در آخر این ظلم
با تجربه از مردی و نامرد سرودم

از حیله و نیرنگ به قلبم که نشستند
با نام رفاقت کمر توطئه بستند
گفتند بزن سنگ به نابودی شیطان
شیطان صفتان قلب مرا زود شکستند

هی به به و چه چه به من و شعر نمودید
از قلب من ساده فقط مهر ربودید
ای قوم به حج رفته ریاکار نباشید
اصلا بخدا لایق طواف نبودید

بر زخم تن و قلب و غمم چشم ببندید
در غصه دگر نیست پشیمانی و تردید
حالا که دلم حوصله ی شعر ندارد
بر حال من خسته ی دیوانه بخندید

گفتم بنویسم که شما یاد بگیرید
هرچند که در باورتان شاعر و شیرید
من درد خودم را به خدا گفتم و ای کاش
یک روز به درد من مقصود بمیرید


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


بهترین ساعت‌ هوشمند پیشنهادی بر اساس قیمت (اردیبهشت 1403)