"شبی یک ذره از پِلکِ قفـس وا ماند و من رفتـم"
پلنـگِ سنگــیِ دروازه اینـجـا مـانـد و مـن رفـتـم
غزل راجرعه جرعه خـواندم و پیمانه ام پُـر شد
نـسیـمی آمـد وامـروز و فــردا مـانـد و مـن رفتم
بهـارِ عـاشـقــی هـا را ســپـُردم دسـتِ پـائـیــز و
دلـم چون برگِ زردی زیر پاها ماند و مـن رفتم
خـودم پـَرورده بودم عشـقِ بُت های دروغین را
خــدا در کعبــۀ دل هــای تنها مـانـد و من رفتــم
نـسیـم و رقـص مـوهای پـریـشان ،ساحلی خلوت
هـمانجا در کـنارِ مــوجِ دریـا مـانـد و مـن رفـتـم
تصـور کـُن بـدون مـن چه فـرقــی می کند دنیا
اَجل مهمان نــوازی کـرد و دنیا ماند و من رفتم
(با تقدیم احترام ــ #محمدمنصورفلاح )
پلنـگِ سنگــیِ دروازه اینـجـا مـانـد و مـن رفـتـم
غزل راجرعه جرعه خـواندم و پیمانه ام پُـر شد
نـسیـمی آمـد وامـروز و فــردا مـانـد و مـن رفتم
بهـارِ عـاشـقــی هـا را ســپـُردم دسـتِ پـائـیــز و
دلـم چون برگِ زردی زیر پاها ماند و مـن رفتم
خـودم پـَرورده بودم عشـقِ بُت های دروغین را
خــدا در کعبــۀ دل هــای تنها مـانـد و من رفتــم
نـسیـم و رقـص مـوهای پـریـشان ،ساحلی خلوت
هـمانجا در کـنارِ مــوجِ دریـا مـانـد و مـن رفـتـم
تصـور کـُن بـدون مـن چه فـرقــی می کند دنیا
اَجل مهمان نــوازی کـرد و دنیا ماند و من رفتم
(با تقدیم احترام ــ #محمدمنصورفلاح )