سکوت است و صدای نیست
هر از گاهی صدای خش خش برگی به گوش آید
صدای نغمه ای سوزان و حزن انگین
نسیمی سرد، گاهی بوسه ای می گیرد از رخسار
به سرخی میزند صورت
نگاهم میرود هر دم بسوی در
مگر گرمای دستی از رفیقی دوست داری آشنا آید
به کندی میرود ساعت
صدای تیک و تاک عقربه
همگام شد با خش خش برگان
و شاید ضرب آهنگی شود با خواندن مرغان
سکوت است و صدای نیست
گوش بسپار
صدای گر شنیدی هست از اشعار ایزدگار
چه محزون میزند آهنگ
چه نت های قشنگی دارد این اشعار
سکوت است و صدای نیست
گوش بسپار گوش بسپار
هر از گاهی صدای خش خش برگی به گوش آید
صدای نغمه ای سوزان و حزن انگین
نسیمی سرد، گاهی بوسه ای می گیرد از رخسار
به سرخی میزند صورت
نگاهم میرود هر دم بسوی در
مگر گرمای دستی از رفیقی دوست داری آشنا آید
به کندی میرود ساعت
صدای تیک و تاک عقربه
همگام شد با خش خش برگان
و شاید ضرب آهنگی شود با خواندن مرغان
سکوت است و صدای نیست
گوش بسپار
صدای گر شنیدی هست از اشعار ایزدگار
چه محزون میزند آهنگ
چه نت های قشنگی دارد این اشعار
سکوت است و صدای نیست
گوش بسپار گوش بسپار