جانم به لب و یادم چون تیره ی شام امشب چون محنت دیرینم جرعه است به جام امشب
لعل شکرینم پر، از زهر هلاهل سان زلف سیه و مژگان چون حلقه ی دام امشب
دستان نحیفم را بید است به باد مهر عطر گل شب بویم تلخ است به کام امشب
بر تربت بالینش، چون دیده فرو افتاد لوءلوء ز دل خام مسکین غلام امشب
آتشکده ی این دل خاکستر ویران شد هر صاعقه ی گیتی شرّاره ی رام امشب
چشم و نگه و دیده، خشکیده به شاخ تر می در کف هر ساقی گردیده حرام امشب
گویند فلانی را، صاحب نظران، دریاب صد حیف از این دوران ناخوانده پیام امشب
لعل شکرینم پر، از زهر هلاهل سان زلف سیه و مژگان چون حلقه ی دام امشب
دستان نحیفم را بید است به باد مهر عطر گل شب بویم تلخ است به کام امشب
بر تربت بالینش، چون دیده فرو افتاد لوءلوء ز دل خام مسکین غلام امشب
آتشکده ی این دل خاکستر ویران شد هر صاعقه ی گیتی شرّاره ی رام امشب
چشم و نگه و دیده، خشکیده به شاخ تر می در کف هر ساقی گردیده حرام امشب
گویند فلانی را، صاحب نظران، دریاب صد حیف از این دوران ناخوانده پیام امشب