تفسیر آیات 183 تا 185 سوره بقره


تفسیر آیات 183 تا 185 سوره بقره

خواندن معنا و تفسیر آیات قرآن کریم، به فهم درست آن و عملی کردن دستورات الهی در زندگی‌مان کمک می‌کند.

تفسیر آیات 183 تا 185 سوره بقرهبه گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سر تا سر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتما اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی‌ و فهم بهتر و بیشتر آیات قرآن کریم هر شب تفسیر آیاتی از این معجره الهی را برای شما آماده می‌کنیم. در این گزارش تفسیرآیات183-185سوره بقره را می‌خوانید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
اى کسانى که ایمان آورده‏ اید روزه بر شما مقرر شده است همان گونه که بر کسانى که پیش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد که پرهیزگارى کنید (۱۸۳)

أَیَّامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ
[روزه در] روزهاى معدودى [بر شما مقرر شده است] [ولى] هر کس از شما بیمار یا در سفر باشد [به همان شماره] تعدادى از روزهاى دیگر [را روزه بدارد] و بر کسانى که [روزه] طاقت‏ فرساست کفاره‏ اى است که خوراک دادن به بینوایى است و هر کس به میل خود بیشتر نیکى کند پس آن براى او بهتر است و اگر بدانید روزه گرفتن براى شما بهتر است (۱۸۴)

شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
ماه رمضان [همان ماه] است که در آن قرآن فرو فرستاده شده است [کتابى ] که مردم را راهبر و [متضمن] دلایل آشکار هدایت و [میزان] تشخیص حق از باطل است پس هر کس از شما این ماه را درک کند باید آن را روزه بدارد و کسى که بیمار یا در سفر است [باید به شماره آن] تعدادى از روزهاى دیگر [را روزه بدارد] خدا براى شما آسانى مى‏ خواهد و براى شما دشوارى نمى‏ خواهد تا شماره [مقرر] را تکمیل کنید و خدا را به پاس آنکه رهنمونیتان کرده است به بزرگى بستایید و باشد که شکرگزارى کنید (۱۸۵)

ویژگیهاى بیانى آیات تشریع روزه

سیاق این سه آیه دلالت دارد بر اینکه : اولا هر سه با هم نازل شده اند، براى اینکه ظرف (ایام ) در ابتداى آیه دوم متعلق به کلمه (صیام ) در آیه اول است و جمله (شهر رمضان ) در آیه سوم یا خبر است براى مبتدایى حذف شده که عبارت است از ضمیرى که به کلمه (ایاما) بر مى گردد، و تقدیر جمله (هى شهر رمضان ) است و یا مبتدایى است براى خبرى که حذف شده و تقدیرش (شهر رمضان هوالّذى کتب علیکم صیامة ) است و یا بدل از کلمه صیام در جمله (کتب علیکم الصّیام ) در آیه اول است ، و به هر تقدیر جمله (شهر رمضان ) بیان و توضیحى است براى روشن کردن جمله (ایاما معدودات ) ایام معدوده اى که روزه در آنها واجب شده .

پس به دلیلى که ذکر شد آیات سه گانه مورد بحث به هم متصل ، و نظیر کلام واحدى است که یک غرض را در بر دارد، و آن غرض عبارت است از بیان وجوب روزه ماه رمضان .

و ثانیا دلالت دارد بر اینکه قسمتى از گفتار این سه آیه به منزله توطیه و زمینه چینى براى قسمت دیگر آن است ، یعنى دو آیه اول به منزله مقدمه است براى آیه سوم ، چون در آیه سوم تکلیفى واجب مى شود که صاحب کلام ، اطمینان ندارد از اینکه شنونده از اطاعت آن سر پیچى نکند، براى اینکه تکلیف نامبرده تکلیفى است که بالطبع براى مخاطب ، شاق و سنگین است ، و به این منظور، دو آیه اول از جملاتى ترکیب شده که هیچ یک از آنها از هدایت ذهن مخاطب به تشریع روزه رمضان خالى نیست ، بلکه در همه آنها به تدریج ذهن شنونده را به سوى آن توجه مى دهد، و به این وسیله است یحاش و اضطراب ذهن او را از بین مى برد، و در نتیجه علاقمند به روزه مى کند، تا با اشاره به تخفیف و تسهیلى که در تشریع این حکم رعایت شده ، و نیز با ذکر فواید و خیر دنیوى و اخروى که در آن است ، حدت و شدت دلخواهى و است کبار او را بشکند.

و به همین جهت بعد از آنکه در جمله : (یا ایّهاالذّین آمنوا کتب علیکم الصّیام )، مساله وجوب روزه بر مسلمانان را خاطرنشان کرد، بلافاصله فرمود: (کما کتب على الذّین من قبلکم ) و فهمانید که شما مسلمانان نباید از تشریع روزه وحشت کنید، و آن را گران بشمارید، چون این حکم منحصر به شما نبوده ، بلکه حکمى است که در امتهاى سابق نیز تشریع شده بود. (لعلکم تتّقون )، یعنى علاوه بر اینکه عمل به این دستور، همان فایده اى را دارد که شما به امید رسیدن به آن ایمان آوردید، و آن ، عبارت است از تقوا.

کلماتى در آیه وجوب روزه که مفاد آن تسهیل امر روزه براى مؤمنین است

و علاوه بر این ، این عمل که گفتیم در آن ، امید تقوا براى شما هست ، همچنانکه براى امتهاى قبل از شما بود، عملى نیست که تمامى اوقات شما را و حتى بیشتر اوقاتتان را بگیرد، بلکه عملى است که در ایامى قلیل و معدود انجام مى شود، (ایاما معدودات) آرى نکره (و بدون الف و لام) آمدن کلمه (ایاما) دلالت بر ناچیزى ایام دارد، و در اینکه ایام را به وصف معدود توصیف کرد، خود اشعارى است به اهمیت نداشتن آن ، همچنانکه همین توصیف در آیه : (و شروه بثمن بخس دراهم معدودة ) مى فهماند که یوسف (علیه السلام ) را به چند درهم ناچیز فروختند.
علاوه بر اینکه ما در تشریع این حکم رعایت اشخاصى را هم که این تکلیف بر ایشان طاقت فرسا است کرده ایم ، و اینگونه افراد باید به جاى روزه فدیه بدهند، آنهم فدیه مختصرى که همه بتوانند بدهند، و آن عبارت است از طعام یک مسکین .

(فمن کان منکم مریضا او على سفر - تا جمله - فدیة طعام مسکین ) و وقتى این عمل هم خیر شما را دربردارد، و هم تا جایى که ممکن بوده رعایت آسانى آن شده خیر شما در این است که بطوع و رغبت خود روزه را بیاورید، و بدون کراهت و سنگینى و بى پروا انجامش دهید،(فمن تطوّع خیرا فهو خیرله ) براى اینکه عمل نیک را بطوع و رغبت انجام دادن بهتر است ، از اینکه به کراهت انجام دهند.

مقایسه اى بین سیاق آیات روزه با آیات قصاص و وصیت

بنابر آنچه گفته شد زمینه گفتار در دو آیه اول مقدمه است براى آیه سوم که مى فرماید: (فمن شهد منکم الشّهر فلیصمه ) الخ ، و بنابراین پس جمله : (کتب علیکم الصّیام ) در آیه اول جمله اى است خبرى که مى خواهد از تحقق چنین تکلیفى خبر دهد، نه اینکه در همین جمله تکلیف کرده باشد، آنطور که در آیه شریفه : (یا ایّهاالذّین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى ) و آیه (کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیّة للوالدین و الاقربین ) تکلیف کرده چون هر چند در هر سه آیه تعبیر به (کتب علیکم) آمده ، لیکن بین قصاص در مورد کشتگان - در آیه دوم - و وصیت به والدین و اقرباء - در آیه سوم و بین مساءله صیام - در آیه مورد بحث فرق است ، و آن این است که قصاص در قتلى امرى است سازگار با حس انتقامجویى امرى است که دلهاى صاحبان خون تشنه آن است ، صاحبان خون به حکم غریزه و طبیعت نمى توانند قاتل عزیز و پاره تن خود را زنده و سالم ببینند، و نمى توانند این معنا را تحمل کنند که نسبت به جنایتى که به ایشان شده بى اعتنایى شود، و همچنین وصیت و سفارش والدین و خویشان که مطابق با حس ترحم و شفقت و راءفت به ارحام است ، آنهم در هنگامى که مى خواهد بوسیله مرگ براى همیشه از آنان جدا شود.
پس قصاص و وصیت دو حکم مقبول بطبع ، و موافق با مقتضاى طبیعت آدمى است ، و انشاء آن احتیاج به مقدمه و زمینه چینى ندارد، به خلاف حکم روزه که عبارت است از محرومیت نفوس از بزرگترین مشتهیاءت ، و مهم ترین تمایلاتش ، یعنى خوردن و نوشیدن و جماع ، که چون محرومیت از آنها ثقیل بر طبع و مصیبتى براى نفس آدمى است .
در توجیه حکمش ناگزیر از این است که قبلا براى شنوندگان - با در نظر گرفتن اینکه عموم مردمند و بیشتر مردم عوام و پیرو مشتهیاءت نفسند - مقدمه اى بچیند، و دلهاشان را علاقه مند بدان سازد، تا تشنه پذیرش آن شوند، بدین جهت است که گفتیم آیه : (کتب علیکم القصاص ) الخ و آیه :(کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ) الخ ، انشاء حکم است ، و حاجتى به زمینه چینى ندارد، به خلاف آیه : (کتب علیکم الصّیام تا آخر دو آیه که مشتمل بر هفت فقره است و خبر مى دهد از اینکه بعدها چنین حکمى انشاء مى شود.

ویژگیهاى تعبیر به (یا ایها الذین آمنوا)

یا ایهاالذّین آمنوا...

اینگونه خطاب (اى کسانى که ایمان آورده اید) به منظور توجه دادن مردم به صفت ایمانشان است ، و گرنه مى فرمود: (اى مردم ) لیکن خواست بفهماند با توجه به اینکه داراى ایمانید باید هر حکمى راکه از ناحیه پروردگارتان مى آید بپذیرید، هر چند که بر خلاف مشتهیات ، و ناسازگار با عادات شما باشد.
در اینجا ممکن است بپرسى : علت این تعبیر در آیه مورد بحث روشن شد لیکن این معنا روشن نشد که چرا همین تعبیر در ابتداى آیه قصاص آمده ، ولى در آیه وصیت نیامده ؟ در پاسخ مى گوییم : علتش این است که حکم قصاص هر چند مطابق میل و طبیعت آدمى است لیکن در عصر نزول آیه ، مسیحیان با آن مخالف بودند، و آنها عفو را بر قصاص ترجیح مى دادند، و لذا لازم بود در توجیه حکم قصاص در میان ملت اسلام ، ایمان ملت خاطرنشان گردد و گفته شود ایمان شما شما را محکوم مى کند به اینکه احکام الهى را بپذیرید، هر چند که دیگران مخالف آن باشند، و در آیه وصیت چون چنین مخالفتى در کار نبود، آن آیه به خطاب (یا ایهاالذّین آمنوا) آغاز نشد.

کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ

کلمه کتابت معنایش معروف است ، لیکن گاهى کنایه مى شود از واجب شدن عملى ، و یا تصمیم بر عملى و یا قضاى حتمى که بر چیزى رانده شده ، که در آیه : (کتب اللّه لا غلبن انا ورسلى) کنایه از قضاء حتمى ، و در آیه : (و نکتب ما قدموا و آثارهم) کنایه از عزیمت و قضاء حتمى است و در آیه (و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس ) کنایه از وجوب و وضع قانون و جعل حکم قطعى است .

معناى لغوى (صیام ) و (صوم ) و منظور از (الذین من قبلکم ) در آیه شریفه
و کلمه (صیام ) و کلمه (صوم ) در لغت مصدر، و به معناى خوددارى از عمل است ، مثلا صوم از خوردن ، و صوم از نوشیدن ، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و امثال آن به معناى خوددارى از آنها است ، و چه بسا در معناى آن این قید را اضافه کرده باشند، که به معناى خوددارى از خصوص کارهایى است که دل آدمى مشتاق آن باشد، و اشتهاى آن راداشته باشد.

صاحب این گفتار گفته : معناى صوم در اصل لغت خوددارى از خصوص چنین کارهایى بوده ، و لیکن بعدها در شرع در خصوص خوددارى از کارهاى معینى است عمال شده ، و آن هم خوددارى از طلوع فجر تا مغرب و تواءم با نیت است و منظور از (الّذى ن من قبلکم ) امتهاى گذشته و قبل از ظهور اسلام است ، امتهاى انبیاء قبل ، چون امت موسى و عیسى و غیر ایشان است .
چون هر جا که در قرآن کریم این کلمه به چشم مى خورد معهود همین معنا است ، البته این به آن معنا نیست که جمله (کما کتب على الذّین من قبلکم ) در مقام اطلاق از حیث اشخاص است و مى خواهد بفرماید: تمامى تک تک امتها روزه داشته اند و نیز به آن معنا نیست که بفهماند روزه اسلام شبیه روزه امتهاى پیشین است ، پس آیه شریفه نه دلالت بر این دارد که تمامى امتها بدون است ثناء روزه داشته اند، و نه دلالت دارد بر اینکه روزه همه امتها مانند روزه ما مسلمانان در خصوص رمضان و از ساعت فلان تا ساعت فلان و داراى همه خصوصیات روزه ما بوده ، بلکه تنها در این مقام است که اصل روزه و خوددارى را در امتهاى پیشین اثبات کند، و بفرماید: امتهاى پیشین هم روزه داشته اند.

روزه در ادیان و اقوام دیگر، در بیان فلسفه و حکمت عمده روزه در اسلام
و مراد از جمله : (الّذین من قبلکم ) الخ امتهاى گذشته داراى ملت و دین است البته همانطور که گفتیم نه همه آنها و قرآن کریم معین نکرده که این امتها کدامند، چیزى که هست از ظاهر جمله : (کما کتب ) الخ بر مى آید که امتهاى نامبرده اهل ملت و دین بوده اند که روزه داشته اند، و از تورات و انجیل موجود در دست یهود و نصارا هیچ دلیلى که دلالت کند بر وجوب روزه بر این دو ملت دیده نمى شود، تنها در این دو کتاب فرازهایى است که روزه را مدح مى کند، و آن را عظیم مى شمارد.

و اما خود یهود و نصارا را مى بینیم که تا عصر حاضر در سال چند روز به اشکالى مختلف روزه مى گیرند، یا از خوردن گوشت و یا از شیر و یا از مطلق خوردن و نوشیدن خود دارى مى کنند. و نیز در قرآن کریم داست ان روزه زکریا و قصه روزه مریم از سخن گفتن آمده است .

و در غیر قرآن مساله روزه از اقوام بى دین نیز نقل شده ، همچنانکه از مصریان قدیم و یونانیان و رومیان قدیم و حتى وثنى هاى هندى تا به امروز نقل شده ، که هر یک براى خود روزه اى داشته و دارند، بلکه مى توان گفت عبادت و وسیله تقرب بودن روزه از امورى است که فطرت آدمى به آن حکم مى کند، که بحثش خواهد آمد ان شاء اللّه .
و بعضى گفته اند که مراد از جمله (الّذى ن من قبلکم ) یهود و نصارا و یا انبیاى سابق است ، که بر طبق هر یک از این دو قول روایاتى هم آمده ، ولى روایاتى است که خالى از ضعف نیست .

لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
هدف از تشریح روزه در اسلام
وثنى ها (همانطور که اشاره شد) به منظور تقرب و ارضاى آلهه خود و در هنگامى که جرمى مرتکب مى شدند به منظور خاموش کردن فوران خشم خدایان روزه مى گرفتند، و همچنین وقتى حاجتى داشتند به منظور برآمدنش دست به این عبادت مى زدند و این قسم روزه در حقیقت معامله و مبادله بوده ، عابد با روزه گرفتن احتیاج معبود را بر مى آورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد، و یا او رضایت این را به دست مى آورده ، تا این هم رضایت او را حاصل کند.

ولى در اسلام روزه معامله و مبادله نیست ، براى اینکه خداى عزوجل بزرگتر از آن است که در حقش فقر و احتیاج و یا تاثر و اذیت تصور شود، و سخن کوتاه آنکه خداى سبحان برى از هر نقص است ، پس هر اثر خوبى که عبادتها داشته باشد، حال هر عبادتى که باشد تنها عاید خود عبد مى شود، نه خداى تعالى و تقدس ، همچنانکه اثر سوء گناهان نیز هر چه باشد به خود بندگان برمى گردد (ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها) این معنایى است که قرآن کریم در تعلیماتش بدان اشاره مى کند و آثار اطاعتها و نافرمانى ها را به انسان بر مى گرداند انسانى که جز فقر و احتیاج چیزى ندارد، و باز قرآن در باره اش مى فرماید: (یا ایها الناس انتم الفقراء الى اللّه و اللّه هو الغنى ).

بیان فایده روزه و اینکه نفع آن عاید خود انسان مى شود
و در خصوص روزه ، همین برگشتن آثار اطاعت به انسان را در جمله : (لعلکم تتقون ) بیان کرده ، مى فرماید: فایده روزه تقوا است ، و آن خود سودى است که عاید خود شما مى شود، و فایده داشتن تقوا مطلبى است که احدى در آن شک ندارد، چون هر انسانى به فطرت خود این معنا را درک مى کند، که اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود، و به مقام بلند کمال و روحانیت ارتقاء یابد، اولین چیزى که لازم است بدان ملتزم شود این است که از افسار گسیختگى خود جلوگیرى کند، و بدون هیچ قید و شرطى سرگرم لذت هاى جسمى و شهوات بدنى نباشد، و خود را بزرگتر از آن بداند که زندگى مادى را هدف بپندارد، و سخن کوتاه آنکه از هر چیزى که او را از پروردگار تبارک و تعالى مشغول سازد بپرهیزد.

و این تقوا تنها از راه روزه و خوددارى از شهوات بدست مى آید، و نزدیک ترین راه و مؤ ثرترین رژیم معنوى و عمومى ترین آن بطوریکه همه مردم درهمه اعصار بتوانند از آن بهره مند شوند، و نیز هم اهل آخرت از آن رژیم سود ببرد، و هم شکم بارگان اهل دنیا، عبارت است از خوددارى از شهوتى که همه مردم در همه اعصار مبتلاى بدانند، و آن عبارت است از شهوت شکم از خوردن و آشامیدن ، و شهوت جنسى که اگر مدتى از این سه چیز پره یز کنند، و این ورزش را تمرین نمایند، به تدریج نیروى خویشتن دارى از گناهان در آنان قوت مى گیرد و نیز به تدریج بر اراده خود مسلط مى شوند، آن وقت در برابر هر گناهى عنان اختیار از کف نمى دهند، و نیز در تقرب به خداى سبحان دچار سستى نمى گردند، چون پر واضح است کسى که خدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشیدن و عمل جنسى که امرى مباح است اجابت مى کند، قهرا در اجابت دعوت به اجتناب از گناهان و نافرمانى ها شنواتر، و مطیع تر خواهد بود، این است معناى آنکه فرمود: (لعلکم تتقون ).

أَیَّامًا مَعْدُودَاتٍ

منصوب آمدن کلمه (ایام ) بنابر ظرفیت و به تقدیر کلمه (فى ) است ، و این ظرف (در ایامى معدود) متعلق است به کلمه (صیام)، و ما در سابق هم گفتیم که نکره آمدن ایام و اتصاف آن به صفت (معدودات ) براى این است که بفهماند تکلیف نامبرده ناچیز و بدون مشقت است ، تا به این وسیله مکلف را در انجام آن دل و جراءت دهد، و از آنجا که ما در سابق گفتیم آیه ( شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن ) الخ بیان ایام است ، قهرا مراد از ایام معدودات همان ماه رمضان خواهد بود.


گفتار بعضى از مفسرین عامه در باره (ایاما معدودات ) و رد آن
بعضى از مفسرین گفته اند: که مراد از ایام معدودات روزه مستحبى سه روزدر هر ماه و روز عاشورا است ، و بعضى دیگر گفته اند: ایام البیض یعنى سیزده و چهارده و پانزدهم هر ماه ، و نیز روزه عاشوراء است ، که مسلمانان و رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ایام روزه مى گرفتند، آنگاه آیه شریفه (شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن ) الخ نازل شد، و روزه هاى چند روز نامبرده نسخ گردید، و براى همیشه روزه رمضان واجب گشت .
صاحبان این دو قول هر کدام به یک دسته روایات وارده از طرق اهل سنت و جماعت تمسک کرده اند، روایاتى که صرفنظر از سند، در بین خود تعارض دارند، و بهمین جهت قابل اعتماد نیستند.
دلیل عمده اى که ضعف این قول را روشن مى کند دو چیز است .

اول اینکه : روزه همانطور که دیگران هم گفته اند یک عبادت عمومى و همگانى است ، و اگر منظور از آیه شریفه مورد بحث آن بوده باشد که اینان گفتند، قطعا تاریخ آن را ضبط مى کرد، و دیگر اختلافى در ثبوتش پدید نمى آمد و به همین دلیل نسخ آن نیز ثابت مى شد و کسى در آن اختلاف نمى کرد و مى بینیم که اینطور نیست و در هر دو قسمت اختلاف شدید است .

استحباب روزه در روز عاشورا از بدعت هاى ابداعى بنى امیه است
علاوه بر اینکه ملحق شدن عاشورا به سه روز در هر ماه و وجوب یا است حباب روزه آن بعنوان یک عید از اعیاد اسلامى از بدعت هایى است که بنى امیه (لعنهم اللّه ) آن را ابداع کردند، بدین جهت ابداع کردند که در آن روز در واقعه کربلا ذریه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیت او را از بین بردند، مردانشان را کشتند و زنان و ذرارى ایشان را به اسارت برده اموالشان را غارت کردند، و از خوشحالى و مسرت آن روز را مبارک شمرده ، براى خود عید گرفتند، و روزه آنرا تشریع کردند تا از روزه گرفتن آن روز برکت بگیرند.

و باز به همین منظور براى روزه آن روز فضایلى جعل کردند، و برکاتى تراشیدند، و احادیثى (به این مضمون که عاشورا یکى از اعیاد اسلامى است ، و بلکه از اعیاد عامة اى است که حتى مشرکین جاهلیت و یهود و نصارا هم از زمان بعثت موسى و عیسى آن را پاس مى دارند) جعل کردند، در حالیکه هیچ یک از این مضامین درست نیست ، نه یهود عاشورا را عید مى دانسته و نه نصارا، و نه مردم جاهلیت و نه اسلام ، چون عاشورا نه یک روز ملى بوده تا نظیر نوروز و مهرگان عید ملى و قومى بشود، و نیز در آن روز هیچ واقعه اى از قبیل فتح و پیروزى براى ملت اسلام اتفاق نیفتاده ، تا نظیر مبعث و میلاد رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) روزى تاریخى براى اسلام باشد و هیچ جهت دینى هم ندارد تا نظیر فطر و قربان عیدى دینى باشد، پس عزت و احترامى که بنى امیه براى عاشورا درست کرده اند عزتى است بدون جهت .

دلیل دوم : بر ضعف این قول این است که آیه سوم از آیات مورد بحث یعنى آیه : (شهر رمضان ) الخ سیاقى دارد که با نازل شدنش جداى از دو آیه دیگر نمى سازد، تا ناسخ آیه هاى قبل باشد: چون ظاهر سیاق این است که جمله (شهر رمضان ) خبر باشد براى مبتدایى که حذف شده ، و یا مبتدایى باشد براى خبرى که حذف شده ، که توضیحش گذشت در نتیجه بیانى خواهد بود براى جمله : (ایاما معدودات ) و با در نظر گرفتن این معنا هر سه آیه کلام واحدى خواهد بود، که غرض واحدى رادنبال مى کند، و آن عبارت است از واجب بودن روزه ماه رمضان .

و اما اینکه کلمه (شهر رمضان ) مبتداء و جمله : (الّذى انزل فیه القرآن ) خبر آن باشد، هر چند نظریه اى است که آیه شریفه را مستقل از ما قبل مى کند، و بنابر آن ، آیه شریفه صلاحیت آن را دارد که به تنهایى نازل شده باشد، لیکن صلاحیت آن را ندارد که ناسخ آیه قبلش باشد، براى اینکه میان ناسخ و منسوخ باید منافاتى باشد، و میان این آیه و آیه قبلش هیچ منافاتى نیست ، تا این ناسخ آن باشد با اینکه گفتیم در نسخ باید منافات و تباینى در بین باشد.
ضعیف تر از این قول ، گفتار جمعى دیگر است ، که از کلماتشان بر مى آید که خواسته اند بگویند آیه دوم یعنى آیه : (ایاما معدودات ) الخ ناسخ آیه اول ، یعنى آیه : (کتب علیکم الصّیام ) است ، به این بیان که قبل از اسلام روزه بر نصارا نیز واجب بود، ولى نصارا در آن کم و زیاد کردند، تا بالاخره بر عدد پنجاه روز قرار گرفت ، آنگاه خداى تعالى براى مسلمین روزه رمضان را تشریع کرد، پس رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و مسلمانان در صدر اسلام و قبل از تشریع روزه رمضان همان روزه پنجاه روز مسیحیان را مى گرفتند، و آیه اول هم همین را تشریع کرده ، مى فرماید شما مسلمانان نیز همان روزه مسیحیان را بگیرید، ولى آیه دوم وقتى نازل شد حکم آیه اول را نسخ کرد، چون فرمود روزه در چند روز معینى واجب است .

و وجه ضعیف تر بودن این قول از قول قبلى این است که همه ایرادهایى که به وجه قبلى وارد بود بر آن وارد است ، علاوه بر اینکه متمم بودن آیه دومى براى اولى روشن تر از متمم بودن سومى براى دومى است ، و نیز روایاتى که این قایل قول خود را مستند به آنها کرده جعلى بودن و مخالفتش با قرآن و با سیاق آیه روشن تر از مخالفت روایات قول اول با آیه است .روزه بر مریض و مسافر واجب نیست


فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ

حرف فاء در ابتداء آیه مى فهماند که مطلب آیه نتیجه و فرع آیه قبل است ، که مى فرمود:
(کتب علیکم ) الخ ، و نیز (ایاما معدودات ) الخ ، و معناى مجموع آن چنین مى شود: روزه بر شما واجب شده ، و نیز عدد معینى در آن رعایت شده ، و همانطور که از اصل روزه رفع ید نمى شود، از عدد آن نیز صرفنظر نمى شود، پس اگر در ایام رمضان عارضه اى چون مرض و سفرپیش آید که حکم وجوب روزه را در آن ایام معدوده یعنى ایام رمضان بردارد از این ایام معدوده صرف نظر نمى شود، و باید به همان عدد در سایر روزها روزه گرفت ، و این همان حقیقتى است که آیه سوم (و لتکملوا العده ) الخ متعرض است ، پس جمله : (ایاما معدودات ) الخ همانطور که به بیان گذشته معناى تحقیر و ناچیز بودن ایام را افاده مى کند، این معنا را هم افاده مى کند، که همین عدد ناچیز رکنى است که در غرض و حکم روزه ماءخوذ شده است .
کلمه (مرض ) به معناى خلاف صحت و سلامتى است و کلمه (سفر) از ماده (س - ف - ر) گرفته شده ، که به معناى کشف است و گویا سفر را از این جهت سفر مى خوانند که مسافر براى بیرون شدن از وطن از خانه اش منکشف و ظاهر مى شود، و گویا اینکه فرمود: (او على سفر) و مانند کلمه (مریضا) نفرمود (مسافرا)، براى اشاره به این معنا بوده که آن مسافرى روزه اش شکسته مى شود که در حال حاضر مسافر باشد، نه در گذشته ، (مثل کسى که در سفر ده روز در محلى اقامت کرده است ، که چنین کسى قبلا مسافر بوده ، و فعلا مقیم است ، و روزه اش صحیح است ) و نه در آینده (مثل کسى که مى خواهد بعد از ظهر حرکت کند که چنین کسى روزه آن روزش صحیح است ).

روزه بر مسافر و مریض حرام است ، نه مباح
بیشتر دانشمندان و علماى اهل سنت گفته اند: از آیه : ( فمن کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر) الخ ، استفاده مى شود که مسافر مى تواند روزه نگیرد، نه اینکه روزه گرفتن برایش حرام است ، پس ‍ مریض و مسافر، هم مى توانند روزه بگیرند، و هم اینکه افطار و به همان عدد از روزهاى دیگر سال روزه بگیرند.

لیکن این حرف صحیح نیست ، زیرا گفتیم ظاهر جمله : (فعدة من ایام اخر) (کسى که مریض و مسافر باشد باید چند روزى در ایام دیگر سال روزه بگیرد) عزیمت است ، نه رخصت ، یعنى از ظاهر آن بر مى آید که مریض و مسافر نباید در رمضان روزه بگیرند، و این معنا از ایمه اهل بیت (علیه السلام ) نیز روایت شده ، و مذهب جمعى از صحابه از قبیل عبد الرحمان بن عوف ، و عمر بن خطاب ، و عبد اللّه بن عمر، و ابى هریرة ، و عروة بن زبیر، نیز همین است ، پس جمله نامبرده حجتى است علیه علماى نامبرده از اهل سنت .
ایشان براى توجیه نظریه خود چیزى در آیه تقدیر گرفته گفته اند، تقدیرش (فمن کان مریضا او على سفر فافطر فعدة من ایام اخر) است ، یعنى هر کس مریض یا مسافر باشد، و به همین جهت افطار کرده باشد به همان عدد از روزهاى دیگر روزه بگیرد.

دو اشکال که بر قول این گروه وارد است
و این تقدیر دواشکال دارد، اول اینکه اصولا همانطورى که گفته اند تقدیر گرفتن خلاف ظاهر است ، (وقتى گوینده اى سخن مى گوید تمامى کلماتى که در افاده منظورش دخالت دارد در کلام خود مى آورد، و چیزى را نگفته نمى گذارد) مگر آنکه به اتکاء قرینه اى که در کلامش هست یک کلمه را حذف کند، چون یقین دارد خواننده یا شنونده با وجود آن قرینه مى فهمد که فلان کلمه حذف شده است و اما بدون قرینه دست به چنین حذفى نمى زند.

اشکال دوم اینکه : به فرضى که تسلیم شویم و قبول کنیم که کلمه (فافطر) در آیه حذف شده ، تازه این کلام هم دلالتى بر رخصت ندارد، (کدام شنونده اى از (عبارت و هرکس مریض یا مسافر باشد، و افطار کرده باشد در ایامى دیگر روزه بگیرد)، مى فهمد روزه در سفر و مرض جایز است ؟) آرى نهایت چیزى که از عبارت فمن کان مریضا او على سفر فافطر، در این مقام (که به گفته سایر مفسرین نیز مقام تشریع است) استفاده مى شود، این است که افطارش گناه نبوده چون جایز بوده ، البته جواز به معناى اعم از وجوب و است حباب و اباحه ، جوازى که با وجوب و است حباب و اباحه مى سازد، و اما اینکه به معناى سومى یعنى الزامى نبودن افطار باشد به هیچ وجه لفظ آیه بر آن دلالت ندارد، بلکه باز هم بر خلاف آن دلالت مى کند، چون قانونگذار حکیم در مقام تشریع خود، هرگز در بیان آنچه باید بیان کند کوتاهى نمى کند، و این خود روشن است .

وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ

کلمه (یطیقون ) از مصدر اطاقه است ، و اطاقه همانطور که بعضى گفته اند به معناى به کار بستن تمامى قدرت در عمل است که لازمه آن این است که عمل نامبرده آنقدر دشوار باشد، که همه نیروى انسان در انجامش مصرف شود، در نتیجه معناى جمله ( و على الذّین یطیقونه ) این است که هرکس روزه برایش مشقت داشته باشد، و کلمه (فدیه ) به معناى بدل و عوض است و در اینجا به معناى عوض مالى است ، که همان طعام مسکین یعنى سیر کردن یک مسکین گرسنه است از غذایى که خود انسان مى خورد، البته نه آن غذاى ساده اى که گاهى مى خورد، و نه آن غذاى لذیذى که باز گاه گاه مى خورد، بلکه از غذاى متوسطى که غالبا استفاده مى کند، و حکم این فدیه نیز مانند حکم قضاى روزه مریض و مسافر واجب است ، چون تعبیر (و على الذّین ) تعبیرى است که وجوب تعیینى را مى رساند، نه تخییرى و نه رخصت را.

بیان عدم وقوع نسخ در آیات روزه و رد قایلین به وقوع نسخ در این آیات

بعضى از مفسرین گفته اند جمله نام برده نیز رخصت را مى رسانده و سپس نسخ شده چون خداى سبحان در اول ، همه مردم را که مى توانند روزه بگیرند مخیرکرد بین روزه گرفتن و کفاره دادن از هر روز به طعام یک مسکین ، چون مردم در آن ایام عادت به روزه نداشتند، بعدها که رفته رفته عادت کردند، این آیه به وسیله آیه : ( فمن شهد منکم الشهر فلیصمه ) الخ نسخ شد.

بعضى دیگر از همین مفسرین گفته اند: تنها نسبت به اشخاص توانا نسخ شد و قرار شد حتما روزه بگیرند، و اما مثل پیر زن و پیرمرد سالخورده و زن حامله و زن بچه شیرده آیه نسخ نشد، و حکم جواز افطار و فدیه دادن باقى ماند.
و به جان خودم اینگونه تفسیرها بازى کردن با قرآن و پاره پاره کردن آیات آن است ، و اگر خواننده عزیز در آیات سه گانه مورد بحث دقت کند خواهد دید که هر سه یک غرض را دنبال مى کند، و یک سیاق متصل و جملاتى به هم پیوسته و بیانى روشن دارد، آنگاه اگر این کلام واحد و پیوسته را با نظریه این مفسرین تطبیق دهد، خواهد دید که دیگر آن سیاق پیوسته را ندارد، جملاتش با یکدیگر متنافى است ، اولش آخرش را نقض مى کند، یک جا مى گوید: (کتب علیکم الصّیام ) روزه بر شما واجب شده ، دنبالش مى گوید آنهایى که مى توانند روزه بگیرند مى توانند افطار نموده به جاى آن طعام دهند، و در آخر مى گوید: روزه بر همه شما واجب است تا حکم آخرى ناسخ حکم فدیه نسبت به خصوص قادران باشد، و حکم فدیه نسبت به غیر قادران به حال خود باقى بماند، با اینکه در آیه شریفه بنابراین تصویر حکم غیر قادرین اصلا بیان نشده است .

مگر اینکه کسى بگوید کلمه (یطیقونه ) قبل از نسخ شدن به معناى قدرت داشتن است ، و بعد از نسخ به معناى قدرت نداشتن ، و این پیدا است که چقدر بى پایه است


چکیده سخن در رد کسانى که قایل به وقوع نسخ در آیات روزه شده اند
و سخن کوتاه اینکه بنابراین باید جمله : ( و على الّذى ن یطیقونه ) الخ که در وسط آیات قرار گرفته ناسخ جمله : (کتب علیکم الصّیام ) در اول آیات باشد، که با آن تنافى دارد، آن وقت این پیش مى آید که چرا بدون هیچ علتى حکم ناسخ را مقید به کسانى کرده که توانایى ندارند.

و نیز لازمه این تفسیر این است که جمله : (فمن شهد منکم الشهر فلیصمه ) تنها ناسخ حکم کسانى باشد که قادر بر روزه اند، نه آنهایى که از روزه عاجزند با اینکه ظاهر عبارت ناسخ مطلق است ، هم قادر را شامل مى شود و هم عاجز را، علاوه بر اینکه اصلا منسوخ شامل حکم عاجز نبود، تا ناسخ بخواهد آن حکم را براى عاجز باقى بدارد، و این تالى فاسدها فاحش ترین تالى فاسد هایند.
حال اگر علاوه بر نسخهایى که از آقایان براى تو خواننده عزیز نقل کردیم ، نسخ ‌هاى دیگرى که در باره این سه آیه ذکر کرده اند اضافه کنى ، آن وقت تفسیرى عجیب خواهى دید، و آن نسخ ‌هااین است که گفته اند جمله : (شهر رمضان ) ناسخ جمله : (ایاما معدودات ) الخ است ، و جمله (ایاما معدودات ) هم ناسخ جمله (کتب علیکم الصّیام ) است .

(بد نیست دوباره نسخ ‌هایى را که آقایان در سه آیه قرآن قایل شده اند بشماریم ، بازیگرى با کلام خدا بر ایمان روشن تر بشود:
1 - جمله : (و على الذّین یطیفونه ) الخ ناسخ جمله : (کتب علیکم الصّیام ) است 20 - جمله : (فمن شهد منکم الشهر فلیصمه ) ناسخ حکم (و على الّذین یطیقونه ) است 30 - جمله : (شهر رمضان ) ناسخ جمله (ایاما معدودات ) است 40 - جمله : (ایاما معدودات ) الخ ناسخ (کتب علیکم الصّیام ) است .(مترجم )

فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ

معناى کلمه (تطوع ) و موارد استعمال آن
کلمه تطوع از ماده (ط - و - ع ) است . و معناى طوع مقابل معناى کراهت است ، و یا بگو به این معنا است که انسان کارى را به رضا و رغبت خود انجام دهد، آنگاه همین طوع وقتى به باب تفعل مى رود و به صورت تطوع در مى آید. معناى داوطلب بودن هم بر آن اضافه مى شود پس تطوع به معناى این است که انسان خودش داوطلبانه کارى را انجام دهد که اطاعت خدا هم هست ، بدون اینکه در انجام آن کراهتى داشته باشد، و اظهار ناراحتى و گرانبارى کند، حال چه اینکه آن عمل الزامى و واجب باشد. و چه غیر الزامى و مستحب .

این معناى اصلى کلمه تطوع بوده ، پس اگر مى بینیم که فعلا در خصوص افعال مستحب است عمال مى شود یک اصطلاحى است جدید، که بعد از نزول قرآن در بین مسلمانان رایج گشته ، و منشاش هم این بوده که معمولا عمل نیکى که یک مسلمان داوطلبانه انجام مى دهد عمل مستحب است ، و اما عمل واجب هر چه هم که بطوع و رغبت انجام شود باز بویى از اکراه و اجبار در آن هست .
و سخن کوتاه آنکه کلمه (تطوع ) همانطور که دیگران هم گفته اند دلالتى بر خصوص است حباب ندارد، نه ماده اش (ط - و - ع ) و نه هیاءت ش (تفعل )، در نتیجه مى توان گفت حرف (فاء) که در آغاز جمله آمده جمله را فرع و نتیجه معنایى مى کند که از کلام سابق استفاده مى شد، و معناى مجموع کلام - و خدا داناتر است - این مى شود: روزه بر شما واجب شده است ، و در آن خیر و صلاح شما رعایت شده ، علاوه بر اینکه با داشتن این فریضه شما هم جزء امتهایى مى شوید که قبل از شما بودند، با این تفاوت که در این فریضه تخفیف و تسهیلى براى شما منظور شده است ، پس آن را بطوع و رغبت بیاورید، نه با کراهت چون هر کس عمل خیر را بطوع بیاورد بهتر است تا همان عمل را به کره بیاورد.
از اینجا روشن مى شود که جمله : (فمن تطوع خیرا) از قبیل به کار بردن سبب در جاى مسبب است ، ساده تر بگویم در این جمله سخن از خصوص روزه نشده بلکه سخن از مطلق تطوع خیر شده ، که سبب تطوع در روزه است ، نظیر آیه : ( قد نعلم انه لیحزنک الّذى یقولون فانهم لا یکذبونک و لکن الظالمین بایات اللّه یجحدون ) یعنى غم مخور و صبر کن که علت تکذیب ایشان انکار آیات خدا است ، چون در این آیه نیز سبب تکذیب در جاى تکذیب نشسته .
بعضى از مفسرین گفته اند جمله مورد بحث یعنى فمن تطوع خیرا فهو خیر له مرتبط به جمله قبل است ، که مى فرمود: (و على الذّین یطیقونه فدیه طعام مسکین ) الخ ، و معناى مجموع آن دو جمله این است که کسى که بیشتر از طعام یک مسکین فدیه بدهد، مثلا براى یک روز روزه دو نفر مسکین را طعام دهد و یا طعام دو مسکین را به یک نفر بدهد برایش بهتراست .
اشکالى که بر این تفسیر وارد است همانست که گفتیم : کلمه (تطوع ) اختصاص به مستحبات ندارد علاوه براینکه بنابراین تفسیر فاء تفریع بى معنا مى شود چون در نتیجه قرار گرفتن تطوع به آن معنا (بیش از طعام یک مسکین دادن ) بر حکم فدیه هیچ نکته معقولى بنظر نمى رسد، علاوه بر اینکه اصولا کلمه (تطوع بخیر) هیچ دلالتى بر تطوع به زیادتر دادن ندارد.

وَأَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

مراد از جمله (وان تصوموا خیر لکم )
این جمله متمم جمله قبلى است ، و معنایش به حسب تقدیر - به آن بیانى که گذشت - این م شود با روزه اى که بر شما واجب شده تطوع کنید، و آن را داوطلبانه بیاورید، که تطوع به کار خیر بهتر است ، و روزه هم که خیر شما است پس تطوع به روزه هم خیرى علاوه بر خیر دیگر است .
و بعضى از مفسرین گفته اند: جمله مورد بحث یعنى (و ان تصوموا خیر لکم ) خطاب به کسانى است که از روزه گرفتن معذورند، نه عموم که در جمله (روزه بر شما واجب شده ) مخاطب بودند، چون ظاهر عبارت نامبرده رجحان روزه است ، و معلوم است که رجحان با ترک هم مى سازد، در نتیجه عبارت ظاهر در است حباب روزه مى شود نه وجوب که منافى با ترک است ، و چون مى دانیم روزه واجب است ناگزیر عبارت نامبرده را حمل مى کنیم بر رجحان و است حباب روزه براى کس انى که از ناحیه شرع مجاز در ترک آنند، مانند مریض و مسافر که مى گویم روزه اى که بر همه واجب است بر مریض و مسافر مستحب است ، و بهتر آن است که آنها نیز روزه را بر افطار ترجیح دهند، و در عین حال قضاى آنرا هم بگیرند.

اشکالاتى که به قول این گروه از مفسرین که ان تصوموا خیر و لکم را بمعنى استحباب روزه بر مریض و مسافر دانسته اند وارد است.

اما این تفسیر به خاطر اشکالاتى که بر آن وارد است صحیح نیست .
اشکال اول اینکه : دلیلى بر طبق آن نیست .


اشکال دوم اینکه : اگر مراد از جمله : (و ان تصوموا خیر لکم ) استحباب روزه براى مریض و مسافر بود،


با در نظر گرفتن اینکه در جمله : (فمن کان منکم مریضا) الخ مریض و مسافر غایب به حساب آمده اند، جا داشت در جمله بعدى هم غایب به حساب آمده ، درباره شان بفرماید: (و ان یصوموا خیر لهم ) مریض و مسافر اگر روزه بگیرند بر ایشان بهتر است ، ولى فرمود: (اگر روزه بگیرید برایتان بهتر است ) پس معلوم مى شود در جمله روى سخن با خصوص مسافر و مریض نیست .


اشکال سوم اینکه : جمله اولى به خوبى دلالت دارد بر اینکه مریض و مسافر مختارند در گرفتن و نگرفتن روزه ، نه اینکه گرفتن روزه رجحان داشته باشد، بلکه جمله بعدیش که مى فرماید: (فعدة من ایام اخر) صریح در این است که حتما باید در روزهاى دیگر روزه بگیرند، آن وقت چطور مفسرین نامبرده مى توانند بگویند آیه در صدد بیان رجحان روزه بر ترک آن است .


اشکال چهارم اینکه : اگر جمله اولى (فمن کان منکم ) الخ در صدد بیان ترخیص روزه براى مسافر و مریض باشد، و بگوید گرفتن و نگرفتن روزه براى معذورین یکسان است ، البته جا داشت در جمله بعدى بفرماید بلکه گرفتن آن بهتر است ، تا یک طرف تخییر را ترجیح داده و بیانگر رجحان آن باشد، ولى جمله اولى در مقام بیان روزه رمضان و روزه ایام دیگر سال است ، و با چنین زمینه اى دیگر ممکن نیست تنها از جمله : (و ان تصوموا خیر لکم ) و بدون هیچ قرینه اى در کلام استفاده کنیم که مى خواهد روزه رمضان را بر روزه غیر رمضان ترجیح دهد.


اشکال پنجم اینکه : مقام آیات ، مقام بیان حکم نیست ، تا ظهور رجحان از جمله (فمن کان ) با حکم وجوبى منافات پیدا کند، بلکه مقام ، همانطور که در سابق هم گذشت مقام بیان ملاک تشریع است ، و اینکه اگر شارع اسلام حکمى را صادر مى کند خالى از فلسفه و حکمت و خیر و نیکویى نیست ، و عینا نظیر آیه : (فتوبوا الى باریکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم )، و آیه : (فاسعوا الى ذکر اللّه و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون)، و آیه : (تومنون باللّه و تجاه دون فى سبیل اللّه باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون ) است که در هر سه آیه مى فرماید، حکمى که شده براى شما خیر است و آیات در این باب بسیار است .

شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى


ماه رمضان نهمین ماه از ماههاى سال قمرى و عربى است ، که بین ماه شعبان و شوال واقع است ،و در قرآن کریم از ماههاى دوازده گانه غیر از ماه رمضان نام هیچ ماه دیگرى نیامده .


فرق بین (انزال) و (تنزیل) و اشاره به وجه تسمیه
و کلمه نزول به معناى پایین آمدن وارد شدن از نقطه بلند است ، و فرق میان انزال و تنزیل این است که انزال به معناى نازل کردن دفعى و یک پارچه است ، و تنزیل به معناى نازل کردن تدریجى است ، و کلمه (قرآن ) اسم کتابى است که خداى تعالى آنرا بر پیامبر گرامیش محمد صلوات الله علیه نازل کرده ، و به این جهت آن را قرآن نامیده که (قبلا از جنس خواندنیها نبود، و به منظور اینکه درخور فهم بشر شود نازلش ‍ کرد و در نتیجه کتابى ) خواندنى شد، چنانکه فرمود: انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و این کلمه هم بر مجموع قرآن اطلاق مى شود و هم بر اجزاى آن .


مراد از نزول قرآن در ماه رمضان و نقد و بررسىاقوال مختلف درباره تدریجى یا دفعى بودن نزول آن
و این آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه قرآن یک پارچه در ماه رمضان نازل شده ، از سوى دیگر ظاهر آیه شریفه : (و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مکث ، ونزلناه تنزیلا) دلالت دارد بر اینکه قرآن کریم به تدریج و در مجموع مدت دعوت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) یعنى در مدت تقریبا بیست و سه سال نازل شده ، تاریخ هم مؤ ید این معنا است ، و از همین جهت بعضى گمان کرده اند که آیه مورد بحث با این آیه منافات دارد.


و بعضى دیگر در پاسخ گفته اند: قرآن کریم دو بار نازل شده ، یک بار در ماه رمضان بطور یک پارچه به آسمان دنیا نازل شد و بار دیگر از آسمان دنیا به تدریج بر زمین نازل شده ، و این پاسخى است که مفسرین نامبرده آنرا ازروایات گرفته اند که بعضى از آنها را در بحث روایتى آینده نقل خواهیم کرد. ان شاء اللّهولى بعضى دیگر به این مفسرین اشکال کرده اند، که در آیه مورد بحث که تعبیر به انزال - یعنى نازل شدن یک پارچه - فرموده دنبالش فرموده :(هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان ) به این منظور نازل شده که باید هدایتگر مردم و فارق میان حق و باطل باشد، و دلایلى روشن از هدایت ارایه دهد، و این معنا با نازل شدن به آسمان دنیا نمى سازد، چون بنابراین تفسیر قر آن کریم سالها در آسمان دنیا بود، در حالى که هدایتگر براى مردم نبود.


بعضى دیگر از این ایراد پاسخ داده اند به اینکه هدایت بودن قرآن البته به این معنا که مى تواند هادى مردم باشد و مردم را از ضلالت نجات دهد و فارق میان حق و باطل باشد، معنایى است که منافات ندارد با اینکه چند سالى در آسمان دنیا بدون هدایت فعلى و خلاصه راکد مانده باشد، تا وقتى زمان به کار افتادنش رسید از آسمان به زمین نازل گردد، و نظایر آن بسیار است ، مانند قوانینى که از مجلس قانونگذارى گذشته تا هر وقت زمان بکار بردن فلان ماده اش رسید آنرا به کار ببرند، و از قوه به فعلیت در آورند.


این بود پرسش و پاسخهایى که پیرامون آیه کرده اند، و لیکن حق مطلب این است که حکم قوانین و دستورات با حکم خطاباتى که متوجه اشخاص مى شود فرق دارد، در خطابات باید قبل از صدور خطاب مخاطبى باشد، هر چند به مدتى اندک آنگ اه به او خطاب کنند، و معنا ندارد خطاب از مقام تخاطب جلوتر باشد، و در قرآن کریم از این خطابها بسیار است ، مانند خطاب در آیه : (قد سمع اللّه قول التى تجادلک فى زوجها و تشتکى الى اللّه و اللّه یسمع تحاورکما).


و خطاب در آیه : (و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قایما). و آیه : (رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه ، فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر، و ما بدلوا تبدیلا). که در این سه آیه و امثال آن خطابها متوجه مخاطبینى است که قبل از خطاب وجود داشته اند.
علاوه بر اینکه در قرآن کریم ناسخ و منسوخ هست و معنا ندارد که ناسخ و منسوخ هر دو در یک زمان نازل شوند.بعضى از مفسرین پاسخ داده اند که مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول آن قسمتى از قرآن است که در رمضان نازل شده .رد گفتار کسانى که آیه را حمل کرده اند بر نزول جزیى از قرآن در ماه رمضانولى این جواب هم درست نیست ، براى اینکه مشهور در نزد مفسرین این است که رسولخدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) که مبعوث به قرآن بوده در روز بیست و هفتم از ماه رجب مبعوث شده ، و بین رجب تا رمضان بیش از یک ماه فاصله است ، آن وقت چگونه ممکن است در این مدت بعثت آن جناب از نزول قرآن خالى باشد.


از این هم که بگذریم آیه هاى اول سوره (علق ) شهادت مى دهد که این سوره اولین سوره اى بوده که نازل شده ، و در اولین روز بعثت نازل شده ، و همچنین سوره (مدثر) شهادت مى دهد که در روزهاى اول دعوت نازل شده ، و به هر حال بسیار بعید است که اولین آیه نازل ، در ماه رمضان باشد علاوه بر اینکه جمله مورد بحث که مى فرماید: (شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن ) دلالت صریحى ندارد بر اینکه مراد از قرآن اولین قسمت نازل آن باشد، پس حمل آیه بر اولین جزء نازل آن حملى است بدون دلیل .


و نظیر این آیه در دلالت بر اینکه قرآن در یک زمان نازل شده آیه : (و الکتاب المبین انا انزلناه فى لیلة مبارکة انا کنا منذرین و آیه : (انا انزلناه فى لیلة القدر) مى باشد چونکه از این آیات بر مى آید همه قرآن در یک زمان نازل شده ، و ظاهر آنها نمى سازد با اینکه منظور نزول اولین قسمت نازل آن باشد، و یا منظور اولین روز انزال آن باشد، قرینه اى هم در کلام نیست که بخاطر آن قرینه بتوانیم دست از ظاهر آن برداریم .


آنچه در این باره از تدبر در آیات کتاب استفاده می شود


و آنچه از تدبر در آیات کتاب بر مى آید مطلبى دیگر غیر از همه این مطالب است ، چون در آیاتى که مى گوید قرآن در ماه رمضان و یا در شبى از شبهاى آن نازل شد تعبیر به انزال آمده ، که دلالت بر نازل کردن یکپارچه قرآن دارد، و در هیچ یک از آنهاتعبیر به تنزیل نیامده ، مثلا یکجا فرموده :(شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن ) جاى دیگر فرموده : (حم و الکتاب المبین انا انزلناه فى لیلة مبارکة)، و در جاى دیگر فرموده : (انا انزلناه فى لیلة القدر).


و این تعبیر و نازل شدن یکپارچه به دو اعتبار مى تواند باشد، یکى به اعتبار اینکه مجموع و روى هم رفته قرآن و یا بعضى از آن یکپارچه و یک دفعه نازل شده هر چند که تک تک آیاتش به تدریج نازل شده باشد، همچنانکه در مورد باران با اینکه قطره قطره نازل مى شود، ولى به اعتبار اینکه مجموع بارانها و قطرات مفید فایده بوده تعبیر مى کند به اینکه (کماء انزلناه من السماء) و نیز بهمین اعتبار فرموده : (کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته ).


دوم به اعتبار اینکه کتاب ماوراى آنچه ما با فهم عادى خود از آن مى فهمیم ، که معلوم است فهم عادى ما مستلزم آن است که آیاتش را جداجدا تدبر کنیم ، و خود هم جدا جدا و به تدریج نازل شود، حقیقت دیگرى دارد که به لحاظ آن حقیقت امرى واحد و غیر تدریجى است ، و نزولش به انزال - یک دفعه - است ، نه تنزیل (نزول بتدریج ).


و همین اعتبار دومى از آیات کریمه قرآن استفاده مى شود مانند آیه : (کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر) چون کلمه (احکمت ) از احکام است و احکام در مقابل (تفصیل ) است ، و تفصیل عبارت است از اینکه کتاب را فصل فصل و قطعه قطعه کنند، در نتیجه احکام به معناى آن است که به نحوى باشد که جزء جزء نداشته و اجزایش از یکدیگر متمایز نباشد، چون همه اش به یک معنا بر مى گردد، که آن معنا جزء و فصل ندارد و آیه شریفه صریح است در اینکه این تفصیل که ما امروز در قرآن مشاهده مى کنیم تفصیلى است که بعدها به قرآن داده شده ، و گرنه در آغاز محکم و بدون جزء و فصل بوده .


آیات دیگرى از قرآن که دلالت مى کند قرآن ابتدا دفعى و سپس تدریجی نازل شده است
از این آیه روشن تر، آیه (و لقد جیناهم بکتاب فصلناه على علم هدى و رحمه لقوم یومنون . هل ینظرون الا تاویله یوم یاتى تاویله یقول الّدین نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق ).
و آیه (و ما کان هذا القرآن ان یفترى من دون اللّه ، و لکن تصدیق الّذى بین یدیه و تفصیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین ) تا آنجا که مى فرماید:(بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله ) چه از این آیات و مخصوصا آیه شریفه سوره یونس به خوبى استفاده مى شود که مساءله تفصیل و جداسازى امرى است که بعدها بر کتاب خدا عارض شده است و قبلا به این صورت نبوده .


پس کتاب به خودى خود چیزى است ، و تفصیلى که عارض بر آن شده چیزى دیگر، و کفارى که کتاب را تکذیب کردند تکذیبشان مربوط به تفصیل کتاب است ، و ناشى از این است که فراموش کردند این تفصیل به چه چیز برگشت مى کند و به زودى در قیامت مى فهمند و جز فهمیدن چاره اى ندارند، آن وقت پشیمان مى شوند در حالى که پشیمانى سودى برایشان نداشته ، و راه گریزى هم ندارند، و این آیه اشعارى هم به این معنا دارد که کتاب اصلى تاویل کتاب خواندنى یعنى قرآن است .


از آیه مورد بحث روشن تر این آیه شریفه است : (حم و الکتاب المبین ، انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فى ام الکتاب لدینا لعلى حکیم )چون این آیه ظهور در این معنا دارد که قرآن قبلا در کتاب مبینى بوده که خواندنى و عربى نبوده ، و بعدها خواندنى و عربى شده ، و لباس الفاظ آنهم به واژه عربیت پوشیده ، تا مردم آن را بفهمند و گرنه همین کتاب قبلا در (ام الکتاب )، که نزد خدا مقامى بلند داشته است ، بوده مقامى که دست خرد بدان نمى رسد، کتابى که حکیم است ، یعنى مانند کتاب قرآن آیه آیه و سوره سوره نیست.


و آیات شریفه (فلا اقسم بمواقع النجوم ، و انه لقسم لو تعلمون عظیم ، انه لقرآن کریم ، فى کتاب مکنون ، لا یمسه الا المطهرون ، تنزیل من رب العالمین ) نیز در سیاق آیه سوره زخرف است ، چون از ظاهر آن به خوبى بر مى آید، قرآن کریم در کتاب مکنون و پنهان ا ز دید بشر قرار داشته ، در کتابى که جز پاکان کسى با آن تماس ندارد، و از آن کتاب که نزد رب العالمین است نازل شده است ، و اما قبل از نازل شدن موقعیتى در کتاب مکنون داشته ، مکنون از اغیار همان که در آیه سوره زخرف ام الکتابش خوانده ، و در سوره بروج لوح محفوظش نامیده و فرموده : (بل هو قرآن مجید فى لوح محفوظ) بلکه این لوح از این جهت محفوظ است که دگرگونگى در آن راه ندارد، و معلوم است قرآنى که باید به تدریج نازل شود (چون به عالمى نازل مى شود که زمان و تدرج بر همه آن حاکم است ) هرگز از ناسخ و منسوخ و از تدریج خالى نیست و این تدرج خود نوعى تبدل است ، پس کتاب مبین که اصل قرآن است و خالى ازترجمه تفصیل و تدرج است ، امرى است غیر این قرآن نازل شده ، و قرآن به منزله لباسى است براى آن امر.


و همین معنا یعنى اینکه قرآن ، نازل شده و بشرى شده کتاب مبین (که ما آن را حقیقت کتاب مى نامیم ) باشد، و به منزله لباسى باشد براى اندام صاحب لباس ، و مثال باشد براى حقیقت و نیز به منزله مثل باشد براى غرض صاحب کلام ، خود مصحح آن است که احیانا آن حقیقت را هم قرآن بنامیم همچنانکه در آیه شریفه : (بل هو قرآن مجید فى لوح محفوظ) و آیاتى دیگر این تعبیر آمده ، و همین نکته باعث مى شود که آیه : (شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن )، و آیه (انا انزلنا فى لیلة القدر)، و آیه (انا انزلناه فى لیلة مبارکة ) را که دلالت دارند بر اینکه قرآن یک دفعه نازل شده حمل کنیم بر نازل شدن حقیقت قرآن ، یعنى کتاب مبین ، بر قلب رسولخدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) در یک شب ، همچنانکه همین قرآن بعد از آن که بشرى و خواندنى و مفصل شد، تدریجا در مدت بیست و سه سال دعوت نبویه نازل شده است .


این نزول تدریجى از آیات زیر استفاده مى شود: ( و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضى الیک وحیه و آیات : ( لا تحرک به لسانک لتعجل به ، ان علینا جمعه و قرآنه ، فاذا قراناه فاتبع قرآنه ثم ان علینا بیانه ) چون از این آیات بر مى آید که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) مى دانسته چه آیه اى بر او نازل مى شود، و به همین جهت قبل از آنکه وحى آیه اى تمام شود او از پیش ، آیه را مى خوانده ، و خداى تعالى از این کار نهیش فرمود، که ان شاء اللّه توضیحش در جاى مناسب خواهد آمد.


چکیده سخن در آنچه که حاصل تدبر در آیات قرآنى است


سخن کوتاه آنکه : اگر کسى در آیات قرآنى تدبر و دقت کند هیچ چاره اى جز این ندارد که اعتراف کند به اینکه آیات قرآنى دلالت دارد بر اینکه این قرآنى که تدریجا بر رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله و سلم ) نازل شده،متکى بر حقیقتى است متعالى و بس بلند که عقول عامة بشر قاصر از درک آن ، و دست افکار ملوث به لوث هوسها و قذارتهاى ماده شان از رسیدن به آن حقیقت کوتاه است ، و ا ینکه نخست این حقیقت بر رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شده بود و به وى تعلیم داده بود که منظورش از کتاب (که بعدا تدریجا نازل مى شود) چیست . و ما ان شاء اللّه در بحث پیرامون تاویل و تنزیل در تفسیر آیه شریفه : (هو الّذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات ) باز در این باره سخن خواهیم گفت .


این آن مطلبى است که گفتیم با دقت و تدبر از آیات کریمه قرآن به دست مى آید بله محدثین که کارشان تنها نقل حدیث است و نیز علماى علم کلام و همچنین علماى مادى این عصر از آنجا که منکر ماوراى ماده و محسوساتند ناگزیر شده اند این آیات و نظایر آن را که دلالت دارند بر اینکه مثلا قرآن هدایت و رحمت و نور و روح و مواقع نجوم و کتاب مبین است ، و یا در لوح محفوظ و نازل از ناحیه خدا است ، و یا در صحف مطهره است ، و یا تعبیرات دیگرى که از قرآن شده ، همه را حمل کنند بر اقسامى از است عاره و مجاز گویى ، و با این عمل خود قرآن را همپایه یک کتاب شعرى کرده اند، (که به قول معروف هر چه گزافى تر و دروغ تر باشد شیرین تر و شیواتر است ).


گفتار بعضى از اهل بحث در توجیه نزول قرآن در ماه رمضان
بعضى دیگر از اهل بحث و تحقیق در معناى اینکه چگونه ممکن است قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد؟ گفتارى دارد که خلاصه اش از نظر خواننده مى گذرد.
هیچ شکى نیست در اینکه بعثت رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) قرین و تواءم با نزول اولین بخش آن بوده ، و در آن بخش به وى دستور داده که مردم را تبلیغ و انذار کن ، از سوى دیگر در این نیز هیچ شکى نیست که بعثت و نزول اولین بخش قرآن ، در شب اتفاق افتاده ، براى اینکه آیه شریفه : انا انزلناه فى لیلة مبارکة انا کنا منذرین ، صریحا مى فرماید: که قر آن در شب نازل شده ، و باز شکى نیست که آن شب از شب هاى رمضان بوده ، براى این که در سوره بقره آیه 185 مى فرماید: (شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن ).


پس تا این جا هیچ شکى نیست تنها گفتگو در این است که منظور این آیات تمام قرآن است یا بعضى از آن ؟ در پاسخ از این سؤ ال مى گوییم : گو اینکه همه قرآن در یک شب نازل نشده ، اما همینکه سوره حمد که مشتمل بر بسیارى از معارف قرآن است در یک شب نازل شده ، مثل این است که همه قرآن در یک شب نازل شده باشد و بهمین اعتبار مى شود گفت : (ما قرآن را در فلان شب نازل کردیم ).

پاسخ دیگرى که مى توان گفت اینکه : کلمه قرآن همانطور که بر همه آیات بین دو جلد اطلاق مى شود، بر بعض از آن نیز اطلاق مى گردد، همانطور که بر سایر کتب آسمانى از قبیل تورات و انجیل و زبور نیز اطلاق مى گردد، و این خود اصطلاحى است از قرآن کریم . آنگاه اضافه کرده : که اولین بخشى که نازل شده (اقرء باسم ربک الّذى خلق )... است که در شب بیست و پنجم رمضان نازل شد، در حالى که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) در وسط بیابان بود، و به طرف خانه خدیجه مى آمد، همینکه این آیات به وى وحى شد به خاطرش رسید از جبرییل بپرسد: چگونه پروردگار خود را یاد کند، دوباره جبرییل خود را به وى نشان داد و تعلیمش داد که بگوید: (بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین ) تا آخر سوره حمد، و سپس کیفیت نماز را به او یاد داد، و از نظرش غایب شد، رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) به خود آمد در حالى که اثرى از جبرییل نیافت ، تنها از آنچه دیده بود، تعبى و کوفتگى در خود احساس کرد، تعبى که همواره بعد از دیدن جبرییل به او دست مى داد، و چون اولین بار بود که به چنین منظره اى بر مى خورد و نمى دانست که از طرف خدا مبعوث به نبوت و هدایت خلق شده ، لذا وقتى به خانه درآمد از شدت خستگى آن شب را تا به صبح خوابید، صبح آن شب مجددا فرشته وحى نزد او برگشت و این سوره را بر او نازل کرد: یا ایها المدثر قم فانذر.


آنگاه مفسر نامبرده مى گوید پس معناى نازل شدن قرآن همین نازل شدن سوره حمد است ، که در ماه رمضان و مصادف با شب قدر نازل شده ، و اما آنچه در کتب شیعه دیده مى شود که بعثت در روز بیست و هفتم رجب بوده ، روایاتى است که علاوه بر اینکه جز در بعضى از کتب شیعه که تاریخ تالیفش جلوتر از قرن چهارم هجرت نیست ، یافت نمى شود مخالف کتاب خدا نیز هست ، چون متوجه شدید که کتاب خدا نزول قرآن را در ماه رمضان دانسته .


سپس اضافه مى کند: که در این میان روایات دیگرى هست مؤ ید آن روایات که مى گوید معناى نزول قرآن در ماه رمضان این است که قرآن قبل از بعثت رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) یک جا از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شد، و جبرییل آن را در بیت المعمور به ملایکه املاء کرد، تا آنکه بعد از بعثت به تدریج بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شد.


و این روایات اوهامى است خرافى که دست اجانب آنها را با روایات اسلام آمیخته کرده و به چند جهت مردود است:
1 - مخالف کتاب خدا هستند 2 - لوح محفوظ را جزء ماوراى طبیعت دانسته در حالى که لوح محفوظ عبارت است از عالم طبیعت و بیت المعمور عبارت است از کره زمین ، که با سکونت بشر معمور و آباد گشت ، این بود خلاصه گفتار آن مفسر.


توضیح بى پایگى و واهى بودن آن گفتار
مؤلف : نمى دانم کدام یک از جملات این مفسر که سراسر آن فاسد است قابل اصلاح است تا به وجهى از وجوه با حق و حقیقت منطبق شود، چون در چنین صورتى قضیه شبیه مثل معروف مى شود که مى گویند وصله از خود جامة بیشتر است .
زیرا اولا این افسانه که وى از پیش خود درباره بعثت درست کرده و یا اینکه گفته اولین بخش نازل شده چیست (اقرء باسم ربک ) وقتى نازل شد که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در راه بود، و بعد از آن سوره حمد نازل شد، و آنگاه نماز را به آن جناب تعلیم داده و آن حضرت داخل خانه شد و از خستگى به خواب رفت ، و صبح آن شب سوره (مدثر) نازل شده ، امر به تبلیغش نمود همه اینها مطالبى است که نه آیه محکمه دلالت بر آن دارد، و نه سنت قایمه ، بلکه تنها وتنها قصه اى است تخیلى که نه با کتاب موافق است و نه با حدیث ، و بیان ناسازگاریش خواهد آمد.


و ثانیا وى گفته : که بطور مسلم بعثت و نزول قرآن و امر به تبلیغ هر سه مقارن هم اتفاق افتاد، و در مقام تفسیر و توضیح این سخن گفته است :نبوت با نزول قرآن آغاز شد و رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) تنها در یک شب نبى و غیر رسول بود، و صبح همان شب به مقام رسالت هم رسید، چون سوره (مدثر) او را امر به تبلیغ نمود، ولى این مفسر هرگز نمى تواند بر طبق گفته هاى خود دلیلى از کتاب یا سنت بیاورد، و عجب اینجا است که مساءله را از مسلمات گرفته ، در حالى که چنین نیست اما از نظر سنت مسلم نیست براى اینکه کتب سنت چه آنها که علماى اهل سنت تالیف کرده اند، و چه آنها که علماى امامیه تاءلیف کرده اند، همه بعد ازدو قرن و بیشتر از عصر رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) تدوین شده اند، هر چند که مفسر نامبرده این اشکال را منحصرا به کتب شیعه وارد دانسته ، ولى تمامى کتب عامة نیز اینطور بوده اند، اگر در روایات شیعه دسیسه شده باشد. در روایات عامة نیز شده است و اما کتب تاریخ علاوه بر اینکه متعرض این جزییات نشده احتمال دسیسه در آنها بیشتر است ، و اگر بیشتر هم نباشد حداقل مانند کتب حدیث در معرض آن بوده است .


و اما کتاب خدا که براى هر اهل فنى روشن است که دلالت آیات آن بر مساءله بعثت قاصرتر از دلالت روایات است ، بلکه مى توان گفت آیات قرآن بر خلاف آنچه مفسر نامبرده در مساءله بعثت گفته دلالت دارد، و رسما افسانه و بافته هاى او را تکذیب مى کند، چون سوره علق بطوریکه اهل حدیث گفته اند و به شهادت پنج آیه اول آن اولین سوره اى بوده که بر رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شده ، و احدى از مفسرین نگفته و حتى احتمالش را هم نداده که تکه تکه نازل شده باشد، و حداقل احتمال مى دهیم که یک باره نازل شده باشد، مشتمل بر این نکته است که رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در انظار مردم نماز مى خوانده ، و بعضى از مردم او را از این کار نهى مى کردند، و در مجالس قریش از او بدگویى مى کرده اند، و اگر قبل از سوره علق قرآن بر آن جناب نازل نشده بود، پس رسو ل خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) چگونه نماز مى خوانده ، و در نمازش چه مى گفته ؟ سوره علق هم از نماز به غیر از امر سجده که دستورى دیگر نداده ، پس معلوم مى شود آن جناب قبل از سوره علق نمازى داشته و کسانى بوده اند که آن جناب را از نماز نهى مى کرده اند، و از نهى خود دست بردار نبوده اند، مگر اینکه بگویى منظور از این نمازگزار شخصى دیگر غیر از رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) است ، و این حرف بطلانش ر وشن است ، براى اینکه در آخر سوره به خود آن جناب خطاب نموده مى فرماید: (کلا لا تطعه ) آن کسى را که به تو مى گوید نماز مخوان اطاعت مکن ، بلکه همچنان خدا را سجده کن ، و به او نزدیک شو.


آیاتى از قرآن کریم که دلالت مى کند پیامبر (ص) قبل از بعثت و نزول قرآن هم نبى بوده و هم نماز مى خوانده است
اینک آیاتى از همین سوره که دلالت بر بطلان قول مزبور دارد: (ارایت الّذى ینهى عبدا اذا صلى ارایت ان کان على الهدى . او امر بالتقوى . ارایت ان کذب و تولى . ا لم یعلم بان اللّه یرى ؟. کلا لین لم ینته لنسفعا بال ناصیه . ناصیه کاذبه خاطیه . فلیدع نادیه . سندع الزبانیه . کلا لا تطعه و اسجد و اقترب ).


پس از این سوره استفاده مى شود که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) قبل از نازل شدن اولین سوره از قرآن هم نماز مى خوانده ، و خود بر طریق هدایت بوده و احیانا دیگران را هم امر به تقوا مى کرده ، و این همان نبوت است ، ولى رسالت نیست ، و بهمین جهت این وضع آن جناب را انذار ننامیده ، پس آن جناب قبل از بعثت هم نبى بوده ، و نماز مى خوانده ، با اینکه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود، و سوره حمد که جزء نماز است نیامده ، و ماءمور به تبلیغ نشده بود.


و اما سوره حمد، مدتها بعد از بعثت نازل شد، و اگر نزولش بلا فاصله بعد از سوره علق بود، و بقول این مفسر در قلب رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) خطور کرده بود جا داشت بفرماید: (قل بسم اللّه الرحمن الرحیم ، الحمد لله رب العالمین ...) و یا بفرماید: (بسم اللّه الرحمن الرحیم قل الحمد لله رب العالمین ...) مترجم :
(چون سوره علق به عبارتى آغاز شده که معناى (قل ) را مى دهد اگر سوره حمد هم بلافاصله با آن سوره نازل شده بود باید کلمه (قل ) و یا (اقرء)در اول آن قرار مى داشت ).


و نیز لازم بود که در این سوره گفتار در جمله (مالک یوم الدین ) تمام شود زیرا بقیه سوره از غرض بیگانه است از طرفى ختم شدن سوره در جمله(مالک یوم الدین ) از نظر بلاغت قرآن شریف مناسب تر و لایق تر بود.
استدلال به آیاتى از سوره هاى حجر و مدثر بر رد گفتار مفسر مذبور
بله در سوره حجر که به شهادت مضامین آیاتش از سوره هاى مکى است و بیانش خواهد آمد فرموده : (و لقد آتیناک سبعا من المثانى و القرآن العظیم ) و مراد از کلمه (سبع مثانى ) سوره حمد است که در آیه شریفه در مقابل قرآن عظیم قرار گرفته و این منتها درجه تجلیل و تعظیم از سوره حمد است و لیکن با همه این احوال سوره حمد قرآن نامیده نشده بلکه هفت آیه از آیات قرآن معرفى شده به دلیل اینکه آیه : (کتابا متشابها مثانى) همه قرآن مثانى خوانده شده و در آیه سوره حجر سوره حمد هفت عدد از آن مثانى خوانده شده .


و با این حال از آنجا که سوره حجر مشتمل بر نامى از سوره حمد است معلوم مى شود سوره حمد قبل ازسوره حجر نازل شده .
و نیز از آنجایى که سوره حجر مشتمل بر آیه (فاصدع بما تومرواعرض عن المشرکین انا کفیناک المستهزیین ...) مى فهمیم که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) مدتى دست از انذار کشیده بود و در این آیه مجددا مامور بدان شده که مى فرماید: (فاصدع ) پس از سوره حجر دو چیزشد یکى ترک انذار و دیگر نزول سوره حمد قبل از آن و شما از کجا ثابت مى کنید که نزول حمد قبل از ترک انذار بوده ؟.
و اما سوره مدثر و مطالبى را که مشتمل است چون آیه قم (فانذر) اگر گفته شود همه آن یک باره نازل شده حال آیه : (قم فانذر) حال آیه : (فاصدع بما تومر) در سوره حجر است و نیز حال جمله (وعرض عن المشرکین ) در سوره حجر حال جمله (ذرنى و من خلقت وحیدا) در سوره مدثر است و هر دو مضمونى نزدیک به هم دارند، از هر دو فهمیده مى شود اولا کسانى مزاحم دعوت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) بوده اند و در ثانى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) مدتى انذار را تعطیل کرده بود.


و چنانچه سوره مدثر قطعه قطعه نازل شده باز از سیاق آن بر مى آید که تنها صدر آن در آغاز رسالت نازل شده و بقیه بعد از تعطیل انذار آمده است .


رد بخش هاى دیگرى از گفتار این مفسر
و ثالثا اینکه مى گوید: (روایاتى که مى گوید قرآن قبل از بعثت و یکپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شده و بعد از بعثت به تدریج از بیت المعمور بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل مى شده روایاتى است جعلى و خرافى چون مخالف کتاب است و مضمونى مستقیم ندارد، بلکه مراد از لوح محفوظ عالم طبیعت و مراد از بیت المعمور کره زمین است ) گفتارى است خطا و افتراء و به دلیل اینکه اولا: ظاهر هیچ آیه اى از آیات قرآن مخالف با این روایات نیست و بیانش از نظر خواننده گذشت .


و ثانیا: در روایات نامبرده نفرموده اند: قرآن قبل از بعثت ، یک جا به بیت المعمور نازل شد، و کلمه یک جا را مفسر نامبرده در اثر دقت نکردن در روایات اضافه کرده و ثالثا: تفسیر لوح محفوظ به عالم طبیعت تفسیرى است بسیار زشت و خنده آور، و ما نمى دانیم بنا به گفته وى به چه مناسبت عالم طبیعت در کلام خدا لوح محفوظ خوانده شده ؟، آیا از این جهت است که عالم طبیعت از تغیر و دگرگونى محفوظ است ؟ که عالم طبیعت جاى همه دگرگونى ها است چون عالم حرکات است و ذوات موجودات سیال و صفاتشان هر لحظه در تغییر است .


و یا از این جهت لوح محفوظ خوانده شده که تکوینا و یا تشریعا از فساد و تباهى محفوظ است ؟ که این نیز خلاف واقع است ، براى اینکه عالم طبیعت عالم کون و فساد است . و یا بدین جهت بوده که از اطلاع اغیار محفوظ است یعنى غیر اهل اطلاع کسى از اسرار آن آگاه نیست همچنانکه آیه شریفه : (انه لقرآن کریم فى کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون) خبر مى دهد؟ که این نیز صحیح نیست براى اینکه ادراک هر صاحب ادراکى نسبت به عالم طبیعت یکسان است .


و بعد از همه این اشکالات اشکال مهمى که به وى وارد است این است که این مفسر در توجیه نازل شدن قرآن در ماه رمضان هیچ وجه صحیحى که هم در جاى خود صحیح باشد، و هم لفظ آیه آن را بپذیرد، نیاورده ، چون خلاصه گفتارش این شد که معناى جمله (انزل فیه القرآن ) این است که(کانما انزل فیه القرآن ) یعنى گویا قرآن در ماه رمضان نازل شده و معناى آیه (انا انزلناه فى لیلة کانا انزلناه فى لیلة ) است، یعنى گویا ما قرآن را در یک شب نازل کردیم ، و حال آنکه نه اهل لغت چنین معنایى از چنین عبارتى مى فهمد، و نه اهل عرف و آشناى به سیاق کلام .
و اگر جایز باشد کسى بگوید نزول قرآن در شب قدر به خاطر نزول سوره حمد است ، که مشتمل بر رووس مطالب قرآن است ، باید جایز باشد که دیگرى بگوید معناى نزول قرآن نزول همه آن ، یعنى اجمال معارف آن است بر قلب رسولخد ا (صلى الله علیه و آله و سلم )، و هیچ مانعى هم ندارد که کسى این حرف را بزند و بیانش در سابق گذشت .


البته در گفتار مفسر نامبرده اشکالهاى دیگرى نیز هست ، که چون بیرون از غرض ما بود متعرض آنها نشدیم .
و رد استعمال کلمه (ناس)
هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان
کلمه ناس - که عبارت است از طبقه پایین افراد جامعه که سطح فکرشان نازلترین سطح است ، بیشتر در همین طبقه اطلاق مى شود چنانکه آیه :(و لکن اکثر الناس لا یعل مون و آیه : و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون ) اطلاق گردیده ، معلوم مى شود ناس معنایى اعم از علما و غیر علما دارد.
و این اکثریت همانهایند که اساس زندگیشان بر تقلید است و خود نیروى تشخیص و تمیز در امور معنوى به وسیله دلیل و برهان را ندارند، و نمى توانند از راه دلیل میان حق و باطل را تشخیص دهند، مگر آنکه کسى دیگر ایشان را هدایت نموده حق را بر ایشان روشن سازد، و قرآن کریم همان روشنگرى است که مى تواند براى این طبقه حق را از باطل جدا کند، و بهترین هدایت است .


اما خواصى از مردم که در ناحیه علم و عمل تکامل یافته اند، واقتباس از انوار هدایت الهیه و اعتماد به فرقان میان حق و باطل را دارند، قرآن کریم براى آنان بینات و شواهدى از هدایت است ، و نیز براى آنان جنبه فرقان را دارد، چون این طبقه را به سوى حق هدایت نموده ، حق را برایشان مشخص میکند، و روشن مى کند که چگونه باید میان حق و باطل فرق گذاشت ، همچنانکه فرمود:(یهدى به اللّه من اتبع رضوانه سبل السلام ، و یخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و یهدیهم الى صراط مستقیم ).


از اینجا علت اینکه چرا میان (هدى ) و میان (بینات من الهدى ) مقابله انداخت ؟ روشن مى گردد، چون مقابله میان آن دو مقابله میان عام و خاص است ، قرآن براى بعضى افراد هدایت ، و براى بعضى دیگر بیناتى از هدایت است .

فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ


کلمه شهادت به معناى حاضر بودن در جریان ، و اطلاع یافتن از آن است ، (وقتى مى گوییم من در وقوع فلان امر شاهد بودم ، یعنى حاضر بودم ، و در نتیجه حضورم از جریان اطلاع یافتم )، و شاهد ماه رمضان بودن ، به این معنا است که انسان همچنان زنده و هوشیار بماند، ت ا ماه رمضان فرا رسد، و آدمى از فرا رسیدنش آگاه شود، و این شهادت هم نسبت ب ه تمامى ماه صادق است ، و هم نسبت به بعضى از آن ، (مانند اینکه آدمى در اوایل ماه ، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود)


و اما اینکه مراد از شهود شهر این باشد که انسان شاهد رویت هلال رمضان باشد در حالى که مسافر هم نباشد، صحیح نیست چون دلیلى در لفظ آیه بر آن نیست ، بله از راه ملازمه آنهم در بعضى از اوقات و به کمک قراین مى توان چنین معنایى را بر آیه تحمیل کرد، و لیکن در آیه هیچ قرینه اى بر این معنا وجود ندارد.

وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ


وارد ساختن این جمله در آیه مورد بحث از قبیل تکرار به منظور تاءکید و غیره نیست ،چون قبلا هم گفتیم دو آیه قبلى در مقام بیان حکم نبودند، و تنها در مقام زمینه چینى بودند، و فقط آیه سوم حکم را بیان مى کند، پس آیه سوم مشتمل بر جمله تکرارى نیست .

یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ


کانه این جمله مى خواهد مجموع مطالب آیه را تعلیل کند، هم است ثنا شدن مریض و مسافر و افطار کردن آن دو در ماه رمضان را، و هم روزه گرفتن در ایام دیگر سال را، چیزى که هست اینکه جمله اول مطلب اول را تعلیل مى کند و مى فرماید چون خدا سهولت را برایتان خواست ه ، و جمله آخر یعنى (و لتکملوا العده ) مطلب بعد را و مى فرماید اینکه گفتیم به همان عدد از روزهاى دیگر سال را روزه بگیرید براى این بود که تکمیل سى روز امرى واجب است .


و حرف لام در جمله (ولتکملواالعدة ) الخ لام غایت است ، و جمله عطف است بر جمله : (یرید) الخ ، چون آن جمله نیز مشتمل بر معناى غایت بود، و تقدیرکلام این است که : اگر ما شما را دستور دادیم که در سفر و مرض روزه را بخورید براى این بود که بار تکلیف شما را سبک کنیم ،
و هم براى اینکه عدد سى روزه را تکمیل کرده باشیم ، و بعید نیست که ایراد جمله : (ولتکملوا العده ) باعث شده که دیگر مانند آیه قبلى حکم آن صورت را که روزه طاقت فرسا باشد بیان نکند چون هم بیان آیه قبلى براى اینجا نیز کافى بود و هم کلمه (سختى بر شما نخواست ه ) دلالت بر آن مى کرد.

وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

ظاهر دو جمله مورد بحث بطوریکه لام غایت (البته غایت به معناى غرض که آن نیز اصطلاح دیگرى است ) اشعار دارد، این است که مى خواهند غایت و نتیجه اصل روزه را بیان کنند، نه حکم است ثناى مریض ‍ و مسافر را چون وقتى مى بینیم جمله شهر رمضان را مقید کرد به جمله : (الّذى انزل فیه القرآن ...)، مى فهمیم که میان وجوب روزه رمضان و نازل شدن قرآن در رمضان یک نحوه ارتباط و پیوستگى وجود دارد، در نتیجه برگشت معناى غایت به این مى شود که تلبس و اشتغال به روزه براى اظهار کبریایى حق تعالى است به خاطر اینکه قرآن را بر ایشان نازل فرمود، و ربوبیت خود و عبودیت بندگان را اعلام داشت ، و نیز بدین منظور بود که در مقابل اینکه به سوى حق هدایتشان فرموده و با کتاب خود برایشان حق را از باطل جدا کرده شکرش را بجاى آرند.


و چون روزه وقتى متصف به این صفت مى شود، یعنى وقتى شکر نعمت هاى خدا مى شود کهمشتمل بر حقیقت معناى روزه باشد، یعنى از روى اخلاص انجام شود، و روزه دار ازآلودگیهاى طبیعت پاک باشد، و از بزرگترین مشتهیاءت نفس چشم بپوشد، لذادنبال آیه نفرمود: (ولیتشکروا الله )، چون شکر تنها با روزه واقعى محقق مى شود،بلکه در مقابل فرمود: (و لتکبروا اللّه على ما هدیکم ) براى اینکه تکبیر وبزرگداشت خدا با صورت روزه هم انجام مى شود، چه اینکه این صورت ، حقیقت هم داشتهباشد و یا نداشته باشد، و بهمین جهت مساءله شکر را با کلمه(لعل امید است )، از تکبیر جدا کرد، و فرمود، (و لتکبروا اللّه على ما هدیکم ، ولعلکم تشکرون ) همانطور که در اول آیات ، در باره روزه فرمود: (لعلکم تتقون ).


بحث روایتى (شامل روایاتى در ذیل آیات روزه ونزول قرآن)
در حدیث قدسى (یعنى احادیثى که سلسله سندش منتهى به خود خداى تعالى مى شود) آمده : که خداى تعالى فرمود:
روزه فقط براى من است ، و من خود جزاى آن را مى دهم .
مؤ لف : این روایت را شیعه و سنى البته با مختصر اختلافى نقل کرده اند و وجه اینکه روزه براى خداى سبحان است این است که تنها عبادتى است که از امور عدمى تشکیل مى شود، بخلاف عبادتهاى دیگر، از قبیل نماز، و حج و امثال آن ، که از امور وجودى ترکیب مى یابد، و یا حداقل امور وجودى هم در آنها دخالت دارند، و معلوم است که فعل وجودى نمى تواند محض و خالص در اظهار عبودیت عبد و ربوبیت رب سبحان باشد، چون خالى از نقایص مادى و آفت محدودیت و اثبات انانیت نیست ، و ممکن است در انجام آن قصد غیر خدا هم به میان آید، و سهمى از آن را براى غیر خدا انجام دهد، چنانکه در موارد ریا و سمعه و سجده براى غیر خدا این آفتها مشاهده مى شود، بخلاف عملى که همه اش نفى است ، یعنى روزه که عبارت است ازنخوردن ، ننوشیدن ، و فلان و بهمان نکردن ، که صاحبش خود را بالاتر از اسارت در برابر مادیات مى بیند، و با خویشتن دارى خود را از لوث شهوات نفس پاک نگه مى دارد، و این امور عدمى چیزى نیست که غیر خدا هم سهمى از آن داشته باشد، زیرا امرى است تنها میان بنده و پروردگارش و طبعا کسى جز خدا از آن با خبر نمى شود.


و اینکه فرموده : و (انا اجزى به ) اگر کلمه (اجزى ) را به صیغه معلوم بخوانیم ، یعنى من جزاى آن را مى دهم آن وقت دلالت مى کند بر اینکه در دادن اجر به بنده ، کسى میان او و خدا فاصله و واسطه نمى شود، همانطور که بنده هم در بندگى و عبادت خدا به وسیله روزه کسى را دخیل قرار نداد، و نگذاشت کسى از روزه داریش با خبر شود، چنانکه در باره صدقه آمده است : صدقه را تنها خدا مى گیرد، و بین صدقه دهنده و خدا کسى واسطه نیست ، و در قرآن هم آمده : و (یاخذ الصدقات ) و اما اگر (اجزى ) را به صیغه مجهول بخوانیم ، معنایش این مى شود: (خود من جزاى روزه قرار مى گیرم ) آن وقت عبارت کنایه مى شود از نزدیکى روزه دار به خداى تعالى .


دو روایت در کیفیت روزه گرفتن پیامبر اسلام (ص)


مراد از حدیث قدسى : روزه فقط براى من است و من جزاى آن هستم (یا جزاى آن را میدهم)
و در کافى از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در اوایل بعثت مدتى پشت سر هم روزه مى گرفت ، بطوریکه اشخاص مطلع مى گفتند دیگر ترک نمى کند و سپس ‍ مدتى روزه را ترک مى کرد بطوریکه اشخاص مى گفتند دیگر روزه نمى گیرد، بعد از مدتى این رسم را رها کرد، یک روز روزه مى گرفت ، و یک روز افطار مى کرد، که این همان روزه داوود پیغمبر است ، بعد از مدتى این رسم را کنار گذاشت ، و در هر ماه ایام البیض آن ماه یعنى (سیزده و چهارده و پانزدهم )آن را روزه مى گرفت ، و سپس این را هم ترک کرد، و در هر ده روز دو پنجشنبه و بین آن دو یک چهارشنبه روزه مى گرفت ، و این رسم را تا آخر عمر ادامه داد.


و از عنبسه العابد روایت شده که گفت : رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در ایامى که از دنیا رفت ، در این رسم و برنامة بود که همه ساله شعبان و رمضان و سه روز از هر ماه را روزه مى گرفت .


مؤلف : اخبار از طریق اهل بیت (علیه السلام ) در این باب بسیار است ، و این همان روزه سنتى است که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى گرفت و گرنه روزه واجب تنها همان روزه رمضان است .


روایاتى از امام صادق (ع) در ذیل آیه (اکتب علیکم الصیام)
و در تفسیر عیاشى از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که در تفسیر آیه : (یا ایهاالذّین آمنوا کتب علیکم الصیام ) فرموده : این مخصوص است .
و از جمیل روایت آورده که گفت : از امام صادق (علیه السلام ) از معناى آیه : (یا ایهاالذّین آمنوا کتب علیکم الصّیام )، و (یاایهاالذّین آمنوا کتب علیکم القتال ) پرسیدم ، فرمود: همه این خطاب ها شامل حال گمراهان و منافقین و خلاصه تمامى افرادى که به ظاهر شهادت به توحید و نبوت و معاد داده اند مى شود.


و در فقیه از حفص روایت کرده که گفت از امام صادق (علیه السلام ) شنیدم مى فرمود: روزه ماه رمضان قبل از امت اسلام بر هیچ امتى واجب نبود، عرضه داشتم : پس اینکه خداى عزوجل مى فرماید: (یا ایهاالذّین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذّین من قبلکم ) چیست ؟ فرمود: بله ماه رمضان قبل از امت اسلام روزه اش واجب بوده ، اما نه بر امتها بلکه تنها بر انبیاى آنان ، خداوند امت اسلام را بر سایر امم برترى داده ، چیزى را که بر رسول خود واجب کرده بود بر امتش هم واجب فرمود.


مؤلف : این روایت به خاطر اینکه اسماعیل بن محمد در سند آن هست ضعیف است ، و این معنا در روایتى دیگر از عالم (علیه السلام ) آمده که آنهم مرسل است ، یعنى اصلا سندش ذکر نشده ، و به نظر مى رسد هر دو روایت یکى باشد، و به هر حال از اخبار آحاد است ، و ظاهر آیه هم مساعد با این نیست که مراد از جمله (کما کتب على الذّین من مقام مقام زمینه چینى و تشویق و ترغیب بوده ، تصریح به اسم آن انبیا از کنایه بهتر و مؤ ثرتر بود، و خدا دانا است .


چند روایت درباره معناى (قرآن)، (فرقان) و (کتاب )
و در کافى از کسى که از امام صادق (علیه السلام )سؤ ال نموده روایت کرده که گفت : پرسیدم آیا کلمه (قرآن ) و کلمه (فرقان ) به یک معنا است ؟ و یا هر یک معنایى جداگانه دارد؟ فرمود: قرآن همه کتاب خدا است ، و فرقان تنها آن آیاتى است که احکام واجب را در بر دارد.و در کتاب جوامع از آن جناب (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: فرقان عبارت است از هر آیه محکمى که در قرآن است .


و در تفسیر عیاشى و قمى از آن جناب (علیه السلام ) روایت آورده اند که فرمود: فرقان عبارت است از هر امر محکمى که در قرآن است ، و کتاب عبارت است از آن آیاتى که انبیاى قبل را تصدیق مى کند.
مؤ لف : خود کلمه فرقان و کلمه کتاب هم با معنایى که در روایت براى آن دو شده سازگار است ، و در بعضى از اخبار آمده که کلمه رمضان یکى از اسماى خداى تعالى است پس دیگر شایسته نیست کسى بگوید رمضان آمد و رمضان رفت ، بلکه باید گفت : ماه رمضان آمد و ماه رمضان رفت ، (تا آخر حدیث ) و ا ین روایت خبر واحدى است که در باب خودش غریب است ، و این کلام از میان مفسرین از قتاده نیز نقل شده . ولى در اخبارى که راجع به اسامى خداى تعالى وارد شده نام رمضان دیده نمى شود، علاوه بر اینکه کلمه رمضان بدون اینکه کلمه ماه قبل از آن آید و نیز کلمه رمضانان دو رمضان در روایات وارده از رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و ایمه اهل بیت (علیه السلام ) بسیار آمده ، و این جدا بعید است که احتمال دهم هر جا کلمه رمضان در احادیث آمده شهر رمضان بوده ، و راوى کلمه شهر را از آن انداخته باشد.


روایاتى در زیر آیه (فمن شهد منکم الشهر فلیصمه ) و حکم روزه ماه رمضان براى مسافرو مریض


و در تفسیر عیاشى از صباح بن نباته روایت شده که گفت : من به امام صادق (علیه السلام ) عرضه داشتم : ابن ابى یعفور به من دستور داد چند مساءله را از شما بپرسم حضرت پرسید آن مسایل چیست ؟ عرضه داشتم : او از شما مى پرسد: وقتى ماه رمضان آمد و من در منزل باشم آیا جایز است مسافرت کنم ؟ فرمود: خداى تعالى مى فرماید: (فمن شهد منکم الشهر فلیصمه )، پس هر کس ماه رمضان را درک کند و در میان خانواده اش باشد نمى تواند مسافرت کند، مگر براى حج و یا عمره ، و یا براى طلب مالى که مى ترسد اگر به دنبالش نرود تلف بشود.


مؤلف : و این نکته استفاده لطیفى است که امام از اطلاق آیه براى حکم کراهت سفر کرده است چون مسافرت در رمضان جایز است اما با کراهت . و در کافى از على بن الحسین (علیهماالسلام ) روایت آورده که فرمود: اما روزه در سفر و در حال مرض ،عامة در آن اختلاف کرده اند، بعضى گفته اند: مریض و مسافر مى تواند روزه بگیرد، و بعضى دیگر گفته اند نباید بگیرد، طایفه سوم گفته اند مختار است ، اگر خواست بگیرد و اگر نخواست نگیرد، ولى ما مى گوییم باید در این دو حال حتما روزه را بشکند، و افطار کند، (منظور این است که روزه نباید بگیرد، پس اگر در سفر و یا حال مرض روزه بگیرد روزه اش درست نیست باید آن چند روز را دوباره قضا کند) براى اینکه خداى عزوجل مى فرماید، (فمن کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر).


مؤ لف : این روایت را عیاشى نیز نقل کرده است .
و در تفسیر عیاشى از امام باقر(علیه السلام ) روایت آورده که در تفسیر جمله (فمن شهد منکم الشهر فلیصمه ) فرموده : چقدر این بیان براى کسى که تعقلش کند روشن است ! براى اینکه در عبارتى کوتاه این معنا را رسانده ، که هر کس ماه رمضان را درک کرد باید روزه اش را بگیرد، و هر کس در ماه رمضان مسافرت کرد باید روزه اش را بخورد.


مؤ لف : روایات وارده از ایمه اهل بیت (علیه السلام ) در اینکه مریض و مسافر حتما باید روزه اش را بخورد بسیار زیاد است ، و این مذهب ایمه اهل بیت (علیه السلام ) است ، (بخلاف علماى اهل سنت که روزه رمضان را براى مسافر و مریض اختیارى مى دانند)، و آیه شریفه بطوریکه خواننده توجه فرمود بر مذهب ایمه اهل بیت (علیه السلام ) دلالت دارد.


و نیز در تفسیر عیاشى از ابى بصیر روایت آمده که گفت : من از امام (علیه السلام ) ازمعناى جمله : (و على الذّین یطیقونه فدیه طعام مسکین )پرسیدم فرمود: منظور بیماران و سالخوردگانى است که توانایى روزه گرفتن ندارند.


و باز در همان تفسیر از امام باقر (علیه السلام ) در تفسیر همان آیه نقل کرده ، که فرمود: منظور سالخورده و کسى است که عطش آزارش مى دهدو نیز در همان تفسیر از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده که فرمود منظور زنى است که از جان فرزندش بترسد و سالخوردگانى که روزه برایشان طاقت فرسا باشد.


مؤلف : روایات در تفسیر آیه ، از ایمه (علیه السلام ) بسیار است ، و در روایت ابى بصیر مراد از مریض آن بیمارانى اند که قبل از ایام ماه رمضان بیمار باشند و نتوانند قضاى روزه رمضان را در سایر ایام سال بجا آورند، چون واضح است که کلمه (مریض ) در جمله : (فمن کان منکم مریضا) شامل مریض نامبرده نمى شود، و کلمه (عطاش ) که در روایت آمده به معناى بیمارى عطش است . (که ظاهرا همان مرض قند باشد).


دو روایت از امام صادق (ع ) در باره تکبیر عید فطر و حکم شرعى آن
(مترجم ) باز در همان تفسیر از سعید از امام صادق (علیه السلام ) روایت آمده که فرمود: در عید فطر هم تکبیر هست ، عرضه داشتم تکبیر که غیر از روز قربان نیست ، فرمود: چرا در عید فطر هم هست ، لیکن مستحب است که در مغرب و عشاء و فجر و ظهر و عصر و دو رکعت نماز عید گفته شود.


و در کافى از سعید نقاش روایت کرده که گفت امام صادق (علیه السلام ) فرمود: براى من در شب عید فطر تکبیر هست ، اما واجب نیست بلکه مستحب است ، مى گوید، پرسیدم این تکبیر در چه وقت مستحب است ؟ فرمود در شب عید درمغرب و عشا و در نماز صبح و نماز عید آنگاه قطع مى شود، مى گوید عرضه داشتم : چگونه تکبیر بگویم ؟ فرمود: مى گویى (اللّه اکبر، اللّه اکبر، لا اله الا اللّه ، و الله اکبر، اللّه اکبر و لله الحمد، اللّه اکبر على ما هدانا) و منظور از کلام خدا که مى فرماید: (و لتکملوا العدة ) همین است ، چون معنایش این است که نماز را کامل کنید. و خدا را در برابر اینکه هدایتتان کرده تکبیر کنید، و تکبیر همین است که بگویید: (اللّه اکبر، لا اله الا اللّه ، و اللّه اکبر، و لله الحمد) راوى مى گوید در روایت دیگرى آمده که تکبیر آخر را چهار بار باید گفت .


مؤ لف : اختلاف این دو روایت که یکى تکبیر را در ظهر و عصر نیز مستحب مى داند و دیگرى نمى داند ممکن است حمل شود بر مراتب استحباب ، یعنى دومى مستحب باشد، و اولى مستحب تر، و اینکه فرمود: منظور از (و لتکملوا العدة ) اکمال نماز است شاید منظور این باشد که با خواندن نماز عید، عدد روزه را تکمیل کنید و باز خود تکبیرات را بگویید، که خدا شما را هدایت کرد، و این با معنایى که ما از ظاهر جمله ،(ولتکبروا اللّه على ما هدیکم ...) فهمیدیم منافات ندارد، براى اینکه کلام امام استفاده حکم است حبابى از مورد وجوب است ، نظیر آنکه در سابق در جمله : (فمن شهد منکم الشهر فلیصمه ) گذشت ، که گفتم از آن ، کراهت مسافرت در ماه رمضان براى کسى که اول ماه را درک کند استفاده کرده اند، و اختلاف آخر تکبیرات در دو جاى روایت اخیرمؤ ید این احتمال است که بعضى داده و گفته اند در جمله : (و لتک بروا اللّه على ما هدیکم ) تکبیر به دلیل اینکه با حرف (على ) متعدى شده متضمن معناى حمد است .


و در تفسیر عیاشى از ابن ابى عمیر از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که گفت : به آن حضرت عرضه داشتم : فدایت شوم احادیثى که در بین ما بر سرزبانها جریان دارد مبنى بر اینکه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) بیست و نه روز روزه مى گرفت ، بیشتر است از احادیثى که مى گوید، سى روز روزه مى گرفت ؟ آیا احادیث اول درست است ؟ فرمود یک کلمه از آنها سخن خدا نیست ، و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) غیر از سى روز روزه نگرفته ، و علتش هم این است که قرآن مى فرماید: (و لتکملوا العدة ) و آیا رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) آن را ناقص مى کرد؟


مؤ لف : اینکه امام فرمود: (آیا رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) آنرا ناقص مى کرد) است فهامى است انکارى ، و روایت دلالت دارد بر بیانى که ما کردیم ، و گفتیم ظاهر تکمیل ، تکمیل ماه رمضان است .


و در محاسن برقى از بعضى راویان شیعه نقل کرده که او بدون ذکر سند گفته منظور از تکبیر در جمله : (و لتکبروا اللّه على ما هدیکم ) تعظیم ، و منظور از هدایت ، ولایت است .


مؤلف : اینکه هدایت به معناى ولایت باشد از باب تطبیق کلى بر مصداق است و ممکن است از قبیل همان قسم بیاناتى باشد که نامش را تاویل گذاشته اند، چنانکه در بعضى از روایات آمده و در معناى دو کلمه (یسر و عسر) فرموده اند: یسر ولایت و عسر مخالفت با خدا و دوستى با دشمنان خداست .


روایاتى در باره نزول قرآن در ماه رمضان و شب قدر


و در کافى از حفص بن غیاث از امام صادق (علیه السلام ) نقل کرده که گفت : از آن جناب از کلام خداى عزوجل پرسیدم ، که مى فرماید: (شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن )، چطور مى فرماید قرآن در ماه رمضان نازل شد، با اینکه در دو دهه بین اول و آخرش نازل شده ؟ امام (علیه السلام ) فرمود: قرآن در ماه رمضان یک باره به بیت المعمور نازل شد و سپس در طول بیست سال به تدریج به زمین نازل گردید، آنگاه فرمود: رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرموده صحف ابراهیم در اولین شب از ماه رمضان نازل شد، و تورات در روز ششم رمضان ، و زبور در هیجدهم رمضان و قرآن در بیست و سوم از ماه رمضان نازل شده .


مؤ لف : این روایت را که کافى از امام صادق و آن جناب از رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نقل کرده الدر المنثور به چند طریق آن را از واثله بن اسقع از رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نقل کرده است .


و نیز در کافى و فقیه از یعقوب روایت کرده که گفت : مردى را شنیدم که از امام صادق (علیه السلام ) از شب قدر مى پرسید، که آیا گذشته و یا همه ساله هست ؟ فرمود: اگر شب قدر از بین برود، و برداشته شود، قرآن هم برداشته مى شود.


گفتار ابن عباس درباره ماه رمضان و لیله مبارکه و بررسى گفتار او


و در الدر المنثور از ابن عباس روایت کرده که درباره ماه رمضان و لیله مبارکة و لیلة قدر گفت : لیلة قدر همان لیله مبارکه است که در ماه رمضان واقع است ، که در آن ماه قرآن کریم از ذکر به بیت المعمور نازل شد، و بیت المعمور همان موقع ستارگان در آسمان دنیا است ، که قرآن در آنجا قرار گرفت ، و سپس به تدریج به رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شد، قسمتى در امر و قسمتى در نهى و آیاتى درباره جنگها نازل مى شد.


مؤ لف : این معنا از غیر ابن عباس مانند سعید بن جبیر نیز روایت شده ، و از گفتار ابن عباس چنین بر مى آید که این نظریه خود را از آیات قرآنى است فاده کرده ، مانند آیه : (و الذکر الحکیم ) و آیات : (و کتاب مسطور فى رق منشور و البیت المعمور و السقف المرفوع ) و آیات (فلا اقسم بمواقع النجوم ، و انه لقسم لو تعلمون عظیم ، انه لقرآن کریم ، فى کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون) و آیه : (و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظا) که ارتباط گفتار ابن عباس با همه این آیات روشن است ، تنها نقطه ابهامى که در کلام وى هست و معلوم نیست از کجاى قرآن استفاده کرده ، این است که گفته : محل ستارگان ، آسمان اول ، و موطن قرآن است ، و دلالت آیات سوره واقعه بر این معنا روشن نیست .


بله در روایات ایمه اهل بیت (علیه السلام ) آمده که بیت المعمور در آسمان است که ان شاء اللّه بحث ما پیرامون آن خواهد آمد.
مطلب دیگرى که تذکرش لازم است ، این است که احادیث هم مانند قرآن کریم محکم و متشابه دارد، و اشاره و رمز در میان احادیث بسیار شایع است ، و مخصوصا در مثل اینگونه حقایق (که فهم بشر از درکش عاجز است ) مانند لوح ، و قلم ، و حجب ، و آسمان ، و بیت معمور، و بحر مسجور، لا جرم بریک فرد دانشمند لازم است که براى بدست آوردن معناى واقعى کلام سعى کند قراین کلام را به دست آورد.

انتهای پیام/

تفسیر المیزان آیات183تا185سوره بقره

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فیلم ممنوعه و مبتذل دنیا جهانبخت با نیلی افشار ! / بخاطر دلار هرکاری می کنند !