مصدق از مردم فاصله گرفت/ سیاست مداری با خدمات و اشتباهات بزرگ


مصدق از مردم فاصله گرفت/ سیاست مداری با خدمات و اشتباهات بزرگ

مسعود رضایی گفت: مصدق در ابتدا به شدت با مردم همراه است و از حمایت مردم بهره مند است اما کم کم احساس می کند نیازی به توده های مردم ندارد و از مردم فاصله می گیرد که این از اشتباهات بزرگ اوست.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_عباس بنشاسته: سالگرد کودتای ۲۸ مرداد بهانه ای شد تا به بررسی دوباره ویژگی های فردی محمد مصدق و برخی اقدامات او بپردازیم. اگرچه مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت فعالیت های زیادی انجام داد اما می توان گفت اشتباهات وی از زمان سی تیر ۳۱ تا مقطع کودتا باعث شد روند کودتا تسهیل یابد و دستاوردهای نهضت ملی به باد رود. مسعود رضایی معتقد است، اشتباهات مصدق باعث شد روحانیت در انزوا قرار بگیرد، آمریکا و انگلیس مجدداً در ایران حاکم شوند و محمدرضا پهلوی از یک شاه ضعیف و در چارچوب مشروطه به یک شاه دیکتاتور تبدیل شود.

متن زیر مشروح گفتگوی ما با این کارشناس تاریخ است؛

*ابتدا در مورد پیشینه مصدق و مبانی فکری او مقدمه ای ارائه بفرمایید تا به ادامه بحث بپردازیم.

مصدق در درجه اول یکی از اعضای خاندان قاجار است و در واقع به تعبیری شاهزاده قاجاری است. از حدود ۱۲ سالگی وارد مسائل دولتی و درباری می شود. او فردی است که از نوجوانی با امور سیاسی و اداری و به خصوص مسائل مالی که آن موقع تحت عنوان استیفا مطرح می شد، آشناست. بنابراین یک دیوان سالار کارکشته است.

او در یک خانواده کاملاً مرفه متولد می شود و بنابراین نگاهش به مسائل انقلابی و مذهبی نیست. اگرچه اعتقادات مذهبی دارد. او به فرانسه می رود و حقوق می خواند. او یک شاهزاده قاجاری مرفه دیوان سالار تحصیلکرده است. این مبنای شخصیتی مصدق است. مصدق با همین دیدگاه البته فردی وطن دوست و خواهان استقلال ایران است. به همین دلیل است که هر جا احساس کند نیروهای بیگانه وارد ایران می شوند و منافع ایران را از بین می برند، در مقابل آن مقاومت می کند.

دکتر مصدق این شخصیت را هم دارد که اگرچه با کودتای ۱۲۹۹ میانه ای ندارد و مخالف پادشاه شدن رضاخان است ولی او کسی نیست که بخواهد در برابر این قضایا دست به اقدامات انقلابی بزند.

*البته مخالفت او با رضاخان از این جهت است که می گوید رضاخان یک نیروی نظامی است و حیف است که شاه شود. می گوید خدمت رضاخان در حوزه نظامی برای ما بسیار مفیدتر است. لذا مخالف رضاخان نبوده است.

مصدق فردی انقلابی نبود که حالا که رضاخان شاه شده بود سینه سپر کند و در مقابل آن بایستد یا علیه پهلوی حرف بزند و خودش را به دردسر بیاندازند

من معتقدم مصدق با زیرکی جلوی پادشاه شدن رضاخان ایستاد هرچند موفق نشد. در آن زمان که بحث تغییر رژیم مطرح می شود، چند نفر مخالف هستند. آیت الله مدرس، مصدق، دولت آبادی، تقی زاده و حسین علاء مخالف هستند. در ۱۳۰۴ و در مجلسی که این مسئله مطرح شده است، ما مجلس شورای ملی داریم. آقایان دیگر از جمله شهید مدرس از چه زاویه ای با رضاخان مخالفت می کنند؟ می گویند این مجلس حق تعیین یا تغییر سلطنت را ندارد و غیرقانونی است. لذا در ۱۳۰۵ یک مجلس موسسان تشکیل شد و در آن رای گیری کردند تا رژیم تغییر کند. بنابراین زاویه ای که آقای مدرس و دیگران وارد می شدند کاملاً علاج و راه حل داشت.

زاویه ای که مصدق وارد می شود، زاویه زیرکانه ای است. منطقی که مطرح می کند منطقی است که راه را سد می کند. می گوید رضاخان الان نخست وزیر است و در قانون مشروطیت، قدرت در دست نخست وزیر است نه در دست پادشاه، او اگر پادشاه شود، طبق قانون مشروطه اصلاً اختیاری ندارد و به یک فرد سمبلیک و فردی که هیچ قدرت اجرایی ندارد تبدیل می شود. در واقع باید فقط سلطنت کند نه حکومت. لذا چنین فردی حیف است که پادشاه شود و از این توانمندی هایش استفاده نشود. پس بهتر است که رضاخان نخست وزیر بماند.

راهی که مصدق می رفت به لحاظ منطقی جلوی تغییر رژیم و پادشاه شدن رضاشاه و تاسیس سلطنت پهلوی را می گرفت. به هر حال شبکه ای که شکل گرفته بود تا سلطنت قاجار را به پهلوی تبدیل کند، چون طرح و برنامه داشتند به این حرف آقای مصدق اعتنا نکردند که در راس آنها انگلیس بود.

رضاخان بعد از این ماجرا شاه می شود. مصدق فردی انقلابی نبود که حالا که رضاخان شاه شده بود سینه سپر کند و در مقابل آن بایستد یا علیه پهلوی حرف بزند و خودش را به دردسر بیاندازد.

رضاشاه کمیته ای چندنفره تشکیل می دهد که حوزه مشاوین اوست و مصدق مدتی در این حوزه فعالیت دارد و پس از مدتی رضاشاه او را کنار می گذارد.

*البته می توان گفت خود مصدق نیز روحیه استبدادی داشته است و همین امر می تواند موید همراهی مصدق با رضاخان باشد، مثلا سرکوب مردم تنگستان توسط او می تواند قرینه خوبی باشد.

برخی این مسئله را طوری بیان می کنند که مصدق یک فرد سرکوبگر بوده و در جهت تحکیم پایه های رژیم فعالیت کرده است. در حالی که بحث دیگری هم آن موقع مطرح بود و آن مسئله استقرار امنیت در کشور بود. یعنی کسانی حاکمیت های محلی برای خود تشکیل داده بودند و مصدق به عنوان حاکم آن منطقه احساس می کرد که برای امنیت کشور و یکپارچگی کشور و تسهیل امور اقتصادی کشور ایجاد مزاحمت می کنند و از این زاویه با آنها برخورد می کرد. نه اینکه بخواهد آنها را سرکوب کند تا آن حکومت مرکزی که دیکتاتوری است تقویت شود.

بحث عمده ما در اقتصاد، واردات و صادراتی بود که عمدتاً از خلیج فارس صورت می گرفت و ناامنی مسیر فارس و بوشهر و ایجاد حکومت های محلی در این مکان ها و اختلال در آنها می توانست به اقتصاد کشور لطمه بزند. من خیلی نمی توانم این احتمال را بدهم که مصدق قصد داشت که پایه های حکومت دیکتاتوری را در کشور تحکیم بخشد.

*بحثی که در مورد مصدق مطرح است که گفته می شود او در ابتدا موافق ملی شدن صنعت نفت نبود، اما اتفاقی که می افتد این است که وقتی می بیند بحث ملی شدن صنعت نفت جدی شده است بر این موج سوار می شود؛ نظر شما در این خصوص چیست؟

اصلا باید ببینیم قضیه ملی شدن صنعت نفت از کجا شروع می شود. تا بعد از رفتن رضاخان که بحث ملی شدن نفت وجود ندارد. البته یک اتفاقی در دوره رضاخان می افتد و آن مهم است که امضای قرارداد نفتی ۱۳۱۲ شمسی یا ۱۹۳۳ میلادی است. این قرارداد جایگزین دارسی می شود که به مراتب بدتر از قرارداد دارسی است. ضرر و زیان قرارداد ۱۳۱۲ که توسط رضاخان بسته می شود به مراتب بیشتر از قرارداد دارسی برای کشور است و نفت ما را تا سال ۱۳۷۲ هجری شمسی در اختیار انگلیسی ها قرار می دهد.

اگر این قرارداد بسته نشده بود شاید نهضت ملی شدن صنعت نفت شکل نمی گرفت به این معنی که آن قرارداد دارسی تا سال ۱۳۴۰ بود و بعد از آن هم طبق قرارداد دارسی تمامی املاک شرکت نفت ایران و انگلیس متعلق ایران می شد. اگر ما بر قرارداد دارسی بودیم از سال ۲۹ که نفت ملی شد تا سال ۴۰ یعنی ۱۱ سال بعد، نفت خود به خود ملی می شد. اما وقتی قرارداد ۱۳۱۲ امضا شد نفت ایران تا سال ۱۳۷۲ در اختیار انگلیس قرار می گرفت بنابراین تا ملی شدن صنعت نفت خیلی راه بود.

مصدق قانونی را به مجلس می برد تحت عنوان منع قرارداد نفتی با بیگانگان تا زمان حضور قوای بیگانه در ایران. این قانون البته به شدت به نفع انگلیس است

در سال های بعد از حکومت رضاخان یعنی در سال ۱۳۲۳ یک شرکت آمریکایی تقاضای امتیاز نفتی در شمال ایران را می کند و بعد روس ها هم در همین زمان می گویند ما هم باید در شمال ایران دارای امتیاز نفتی باشیم. این مسائل باعث می شود که مصدق قانونی را به مجلس ببرد تحت عنوان منع قرارداد نفتی با بیگانگان تا زمان حضور قوای بیگانه در ایران. این قانون البته به شدت به نفع انگلیس است. یعنی در این قانون گفته می شود که شما نمی توانید با کسان دیگری قرارداد نفتی ببندید و متعرض قرارداد نفتی ایران و انگلیس نمی شود. بنابراین انگلیسی ها نفت خود را می بردند و این قانون می گوید شما نه با آمریکا نه با روس ها و نه با فرانسوی ها و... حق بستن قرارداد نفتی تا زمانی که کشور ما در اشغال قوای بیگانه است وجود ندارد.

بعد از اینکه این قانون تصویب شد، این مسئله پیش می آید که آقای رحیمیان طرحی را تدوین می کند که حالا بیاییم قرارداد نفتی با انگلیس را هم لغو کنیم و صنعت نفت را ملی کنیم. این تقریبا اولین جایی است که بحث از ملی شدن صنعت نفت می شود. چون مصدق در تصویب قانون قبلی فعال بود و نقش داشت، رحیمیان این طرح جدید را نزد مصدق می برد. مصدق در آن زمان این طرح را امضا نمی کند شاید به این دلیل که اصلاً امکان این موضوع وجود نداشت. انگلیسی ها داخل ایران بودند و بر تمام شئونات مملکت ما حاکم بودند و قوای نظامی آنها داخل ایران بود، دنیا در حال جنگ بود و جنگ جهانی دوم تمام نشده بود.

وقتی رحیمیان طرح ملی شدن صنعت نفت را تدوین می کند، مصدق احساس می کند شرایط برای این موضوع فراهم نیست و این طرح را امضا نمی کند. احساس می کرد این طرح زودرس است و چه بسا ممکن است ضررهایی را هم در پی داشته باشد

به هر حال در آن زمان مصدق احساس می کند شرایط برای این موضوع فراهم نیست و این طرح را امضا نمی کند. کمااینکه نداریم آیت الله کاشانی هم از این طرح حمایت کرده باشد یا حداقل بنده ندیده ام. در آن زمان خیلی کسی از این طرح حمایت نکرد. نمی توانیم تحلیل کنیم مصدق این طرح را امضا نکرد بنابراین مخالف ملی شدن صنعت نفت بود. او شرایط را مقتضی نمی دانست. احساس می کرد این طرح زودرس است و چه بسا ممکن است ضررهایی را هم در پی داشته باشد. اگر بخواهیم عدم امضای مصدق را به معنی مخالفت او بدانیم، پس باید تمامی کسانی که این طرح را امضا نکردند یا از آن حمایت نکردند را مخالف ملی شدن صنعت نفت بدانیم. یک بام و دو هوا نباید رفتار کرد.

البته برخی در مورد عدم امضای مصدق می گویند او گفته که قرارداد بین ایران و انگلیس یک قرارداد دوجانبه است و به صورت یکجانبه امکان لغو آن وجود ندارد. به هر حال ظاهر ماجرا این بوده که در آن شرایطی که هنوز جنگ جهانی هست و کشور ایران تحت اشغال قوای شوروی و آمریکا و انگلیس است، مصدق این طرح را اجرایی نمی دید و همانطور که گفتم این را نمی توان به عنوان یک تفکر مخالفت با ملی شدن صنعت نفت مطرح کرد.

*با توجه به اینکه در ادوار مختلف مصدق در مسیر انگلیسی ها حرکت کرده است و کارهایی که کرده به سود آنها بوده است، برخی می گویند مصدق اصلاً خادم انگلیسی ها بوده تا دستاوردهای ملی شدن صنعت نفت را به باد دهد، از این جهت که در کشور یک بن بست مالی ایجاد می کند و به طور کلی موضوع نفت را حل و فصل نمی کند، نظر شما چیست؟

اینهمه تلاشی که مصدق در طول سال های ۲۸ و ۲۹ انجام می دهد و کار را به ملی شدن نفت می کشاند مگر کارهای ضد انگلیسی نبود؟ اگر مصدق یک فرد انگلیسی بود چه دلیلی داشت که در مسیر ملی شدن صنعت نفت قرار بگیرد؟ حتی اگر برخی بگویند او سوار بر موج شده است، باز هم این سوال مطرح است که چرا باید سوار چنین موجی شود و چرا دیگر عناصر وابسته به انگلیس نیامدند سوار چنین موجی شوند؟

مصدق می داند که نفت ایران برای انگلیس چقدر اهمیت دارد و ما دیدیم بعد از اینکه نفت ملی شدن انگلیسی ها چقدر در برابر این ماجرا مقاومت کردند. چرا مصدق می آید و در بدبینانه ترین حالت سوار بر موج می شود؟

پس این نشان می دهد که مصدق یک فرد موافق انگلیسی ها نبود و نمی خواست سلطه انگلیسی ها در ایران ادامه پیدا کند. آن مشکلات مالی که برای ایران پیش آمد و به هر حال یک بحران اقتصادی برای کشور شکل گرفت که به کودتا هم تا حدی کمک کرد، بخاطر تحریم های شدید انگلیسی ها شکل گرفته بود. مصدق هم در حد توانش تلاش کرد ولی نتوانست بر تحریم ها و بحران های اقتصادی چندان موفق باشد.

*مصدق و به طور کلی جریان ملی چه نگاهی نسبت به مردم داشتند و برای مردم چه جایگاهی قائل بودند؟

تا جایی که مردم در مسیر خواسته های مصدق حرکت می کردند، مصدق با مردم بود. باید گفت اولین پایگاه مردمی در ایران در اختیار آیت الله کاشانی بود که ایشان نیز این ظرفیت را در جریان ملی شدن صنعت نفت و در یک سال اول نخست وزیری مصدق در اختیار او قرار داده بود.

مصدق در ادامه مسیرش از مردم فاصله گرفت. چون مردم ما یکسری اعتقادات و حساسیت ها داشتند که مصدق باید به این مسائل احترام بیشتری می گذاشت ولی به این قضایا بی توجهی کرد

حتی زمانی مصدق می خواست طرحی را در مجلس به تصویب برساند، که به میان مردم آمد و گفت هر جا مردم باشند همانجا مجلس است. از این جور حرکات داشت ولی به نظر من در ادامه مسیرش از مردم فاصله گرفت. چون مردم ما یکسری اعتقادات و حساسیت ها داشتند که مصدق باید به این مسائل احترام بیشتری می گذاشت ولی به این قضایا بی توجهی کرد. به همین دلیل هم مردم را از دست داد و روزی که علیه وی کودتا می شود این سوال مطرح است که پشتیبانان او در روز سی تیر کجا بودند؟ آن جمعیت انبوه صدها هزار نفری کجا بودند؟

حداکثر با بسیج دو الی سه هزار نفر آدم آن هم از افراد خاصی که توانستند صف اول کودتا باشند و از سوی نیروهای نظامی وابسته به کودتا حمایت می شدند، مصدق سرنگون شد. آن مردم سی تیر دیگر به صحنه نیامدند، به این دلیل که مصدق به اعتقادات آنها و افکار عمومی احترام لازم را نگذاشت. بنابراین باید بگوییم مصدق در یک دوره ای به شدت با مردم همراه است و از حمایت های آنها بهره مند است و در مسیر مورد نظر خودش پیش می رود اما در یک دوره ای احساس می کند خیلی نیاز به توده های مردم ندارد و این یک اشتباه بزرگ بود که او مرتکب شد.

*اگر بخواهیم نگاه امام خمینی(ره) در مورد مصدق را تبیین کنیم با توجه به آن جمله امام که فرمود «مصدق هم مسلم نبود» چه می توان گفت؟

جمله ای که اشاره کردید تنها جمله ای نیست که امام در مورد مصدق گفته اند. این جمله مربوط می شود به آن اشتباهاتی که مصدق انجام داده بود. به نظر من بیان این جمله از سوی حضرت امام به معنای تکفیر مصدق نبود بلکه به این معنا بود که او احساسات و عرق لازم اسلامی را نداشت نه اینکه حضرت امام بخواهند مصدق را تکفیر کنند و بگویند ایشان اصلاً مسلمان نبوده است. چون به هر حال مصدق رفتارهایی داشت که حداقل بر مبنای ظاهر می توان گفت وی مسلمان بوده است. گاهی در مجلس قرآن را از جیب خود بیرون می آورد و به آن قسم می خورد.

بنابراین ظاهر قضیه نشان دهنده این است که مصدق خود را مسلمان می داند. البته نمی دانم وی چقدر مقید به انجام واجبات اسلامی بود اما برداشتم از سخن حضرت امام این است که مصدق آن عرق اسلامی لازم را نداشت یعنی آن اعتقادات و کارهایی که باید در جامعه به لحاظ اسلامی پیش ببرد، آن طور نبود.

حضرت امام در جای دیگری هم می فرماید که «او برای مملکت می‏‌خواست خدمت بکند لکن اشتباه هم داشت.» نگاه امام به مصدق در مجموع مثبت نبود به این دلیل که مصدق اگرچه خدمات بزرگی داشت اما اشتباهات بزرگی هم داشت و همین اشتباهات بزرگ باعث شد که هم نهضت ملی شکست بخورد، هم روحانیت در انزوا قرار بگیرد، هم آمریکا و انگلیس در ایران مجدداً حاکم شوند و هم محمدرضا پهلوی که قبل از ماجرای کودتا یک شاه نسبتاً در چارچوب مشروطه بود تبدیل شود به یک شاه دیکتاتور و یکه تاز در ایران. لذا اینها اتفاقات کمی نبود.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه دینی و مذهبی

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


استایل عاشقانه گوگوش با جذابترین شوهرش + عکس ها ، بیوگرافی گوگوش و 4 شوهر رسمی اش