کاش یک پنجره بود
ازشبِ سرد دلم
رو به خورشید امیدِ دل تو
کاش چشم تو به من می تا بید
همچو خورشید به یک غنچه نو
تا شکوفا شوم از بخشش تو
تا بسوزم ز تب خواهش تو
کاش بارانِ محبتهایت
گرد غم را ز تن من می شست
تا بگیرم نفسی از سر شوق
و به شادی نفسی تازه دهم
کاش یک پنجره بود
که نگاه من از آن می دزدید
لحظه ای باور دیدار ترا
تا در آن لحظه فراموش کنم
سردی و تلخی تنهایی را
کاش یک پنجره بود
بر تن سنگی دیوار زمان
تا به پرواز درآید از آن
سوی تو روح من از این زندان
کاش یک پنجره بود ....
پژند.
ازشبِ سرد دلم
رو به خورشید امیدِ دل تو
کاش چشم تو به من می تا بید
همچو خورشید به یک غنچه نو
تا شکوفا شوم از بخشش تو
تا بسوزم ز تب خواهش تو
کاش بارانِ محبتهایت
گرد غم را ز تن من می شست
تا بگیرم نفسی از سر شوق
و به شادی نفسی تازه دهم
کاش یک پنجره بود
که نگاه من از آن می دزدید
لحظه ای باور دیدار ترا
تا در آن لحظه فراموش کنم
سردی و تلخی تنهایی را
کاش یک پنجره بود
بر تن سنگی دیوار زمان
تا به پرواز درآید از آن
سوی تو روح من از این زندان
کاش یک پنجره بود ....
پژند.